چوب لای چرخ نابودی کودکی

فرستندهخبر: لیلا سعادت

روناک حسینی:

این روزها که گروه‌های مختلف هر کدام می‌نشینند وخواسته‌هایشان را

با دولت جدید که با شعار تدبیر و امید جلو آمده مطرح می‌کنند،

جای دغدغه‌های کودکی خالی است؛

«کودکی» که حتی تعریف یکسانی از آن در جامعه وجود ندارد 

 موقع حساب و کتاب آدم‌بزرگ‌ها، کودکان از قلم می‌‌افتند؛ بس که کوچکند و‌ ظریفند گاهی صدایشان به گوش بزرگ‌ترها نمی‌رسد. این روزها که گروه‌های مختلف هر کدام می‌نشینند و خواسته‌هایشان را با دولت جدید که با شعار تدبیر و امید جلو آمده مطرح می‌کنند، جای دغدغه‌های کودکی خالی است؛ «کودکی» که حتی تعریف یکسانی از آن در جامعه وجود ندارد و کودکانی که ناخواسته پایشان به گیر و گرفت‌های آدم بزرگ‌ها باز می‌شود، ولی موقع مطالبه حقوقشان زیر دست و پا گم می‌شوند. با فرشید یزدانی، عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان در رابطه با مسائل کودکان و آنچه دولت جدید برای بهبود شرایط کودکان باید درنظر بگیرد، گفت‌وگو کردیم.

گفته می‌شود یکی از مشکلات حوزه حقوق کودک، نبود تعریف مشخصی از کودکی است. شما که سال‌ها در این حوزه فعالیت کرده‌اید با این موضوع موافقید؟

بله همین‌طور است، یکی از مشکلات کودکی در کشور ما نبودن یک تعریف مشخص است. کودکی در ابهام است؛ هم از نظر قانونی و هم در مناسبات اجتماعی. طبق پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک هر فردی که 18 سالش تمام شد کودکی را پشت‌سر گذاشته؛ یعنی یک انسان تا زیر سن 18 سالگی کودک محسوب می‌شود. ولی در قانون مدنی سن ازدواج برای دختران 13 سال و برای پسران، 15سال قمری است. اینجا یک ابهام ایجاد می‌شود. یک ابهام دیگر قانون جزاست که سال گذشته کمی به سمت حلش پیش رفتیم. اینکه وقتی کودکی مرتکب جرمی می‌شد مانند بزرگسال با او رفتار می‌کردند. وقتی بازبینی شد، قرار بر این گذاشته شد که مجازات‌های بزرگسالان به کودکان زیر 18 سال تعمیم داده نشود. مثلا وقتی کودک مرتکب قتلی می‌شد؛ در مدرسه با همکلاسی‌اش دعوا می‌کرد و این دعوا منجر به کشته شدن همکلاسی می‌شد، کودک محکوم به اعدام بود و حکم پس از 18 سالگی اجرا می‌شد و این یعنی تعداد زیادی کودک اعدامی. چیزی که خوشبختانه قوه قضائیه در حال رفتن به سمت حل کردن آن است.

یعنی چطور؟

قرار بر این شده که دیگر مجازات‌هایی مانند اعدام شامل حال کودکان نشود. در مجازات باید نیت در هنگام جرم را درنظر گرفت و نیت هم یک عقل کامل می‌خواهد و چون کودک هنوز عقل کاملی ندارد، نمی‌توان مانند بزرگسال با او رفتار کرد. جدا از ابهامات قانونی، ابهام در تعریف کودکی در حوزه اجتماعی هم وجود دارد. در رفتارهای اجتماعی دیده می‌شود بعضا به پسربچه 6 ساله می‌گویند که نباید گریه کند چون دیگر مرد شده‌است. یا دختر کوچکی که می‌گویند خانمی شده و باید از مهمان پذیرایی ‌کند. بزرگ‌ترها از بچه‌ها انتظار دارند مثل بزرگترها رفتار کنند. مثلا در مهمانی‌ها صاف بنشینند مثل بزرگترها، درحالی که این رفتار مغایر با کودکی آنهاست. یکی از مشکلات ما در حوزه حقوق کودک این است که کودکی به رسمیت شناخته نمی‌شود و برایش تشخص قائل نمی‌شوند و این هم یعنی تشخص قائل نشدن برای کودکان و رفتار کودکانه‌شان.

چطور باید به تعریف یکسان رسید؟ برای محافظت از بچه‌ها.

داریم به این سمت می‌رویم به‌خصوص در بخش حقوقی این گرایش مشهود است. چند سال پیش سن ازدواج دختران 9 سال شمسی بود که مجلس آن را به 13 سال رساند. این یعنی یک حرکت رو به جلو و یک نشانه مثبت. فعالان حقوق کودک به این امید تلاش می‌کنند که کودکی را رسمیت جدی‌تری ببخشند و به حقوق کودک رفته‌رفته شفاف‌تر و منصفانه‌تر نگاه شود.

سن قانونی ازدواج هنوز طوری است که در کودکی اتفاق می‌افتد و این یعنی کودکانی که در کودکی ازدواج می‌کنند و گاهی در کودکی طلاق می‌گیرند. یعنی این دوران از زندگی را کامل نمی‌کنند.

بله اگر طلاق بگیرند، ما کودکانی داریم که در این سن مطلقه شده‌اند. طبق آمار سال 85، ما 25 هزار کودک مطلقه در کشور داشتیم که ازدواج و طلاقشان در سنین زیر 18 سال رخ داده بود. این اتفاق معمولا در حاشیه‌های تهران، استان خوزستان و سیستان و بلوچستان بیشتر رخ می‌دهد و در این مناطق حتی ازدواج زیر 10 سال هم مشاهده شده‌است.

این بچه‌ها را بزرگترها برای بهای روابطشان به ازدواج هم درمی‌آورند؟

بخشی مربوط است به وجه‌‌المعامله شدن این بچه‌ها؛ روابط قومی- قبیله‌ای که یک دختر می‌دهند در ازای چیزی یا اتفاقی که می‌افتد و دختر وجه‌المعامله قرار می‌گیرد. بخشی دیگر هم دلایل فرهنگی است که هنوز در بعضی مناطق نپذیرفته‌اند که ازدواج در این سنین چه عواقبی برای کودک دارد. حتی گاهی نگاه رسمی جامعه آن را تبلیغ می‌کند.

درحالی که دانش‌آموز ازدواج کرده دیگر نمی‌تواند به مدرسه عادی برود.

یکی این مسئله وجود دارد و دیگر اینکه این تشویق به فضای نابرابر طبقاتی دامن می‌زند. چه کسانی در کودکی ازدواج می‌کنند؟ بالای شهرنشین‌ها و فرزندان خانواده‌های مرفه؟ خانواده‌های فقیرند که فرزندانشان در کودکی ازدواج می‌کنند. با این ازدواج فرآیند توانمند شدن بچه‌ها مختل می‌شود، چرخه پیشرفت دچار نقصان می‌شود و این نقصان یعنی همان فقر باز ادامه پیدا می‌کند و نابرابری بازتولید می‌شود و فرهنگ کلان جامعه این دید را نسبت به این ماجرا دارد.

این نقص قانون نیست که نمی‌تواند بچه‌ها را در برابر معامله شدن یا تصمیماتی که بزرگ‌ترها برایشان می‌گیرند محافظت کند؟ به‌عنوان حامی بزرگ‌تر افراد در جامعه.

بخشی از ماجرا نقص قانون است اما این پدیده، یک پدیده تک علتی نیست و دلایل پیچیده‌تری پشت این ماجراست. قانون ازدواج زیر 13 سال را منع کرده اما وقتی می‌بینیم ازدواج زیر 13 سال داریم، این به چه معناست؟ وقتی حتی ازدواج زیر 10 سال داریم… این یعنی رفتار مغایر با قانون و جالب اینکه این آمار ثبت احوال است؛ یعنی این ازدواج‌های زیر سن قانونی ثبت رسمی شده‌اند.

چطور؟

می‌روند برای یک بچه 10-9 ساله یک گواهی رشد از قاضی می‌گیرند و ازدواج را ثبت می‌کنند.

این یعنی راه برای دور زدن قانون باز است؟

این ایراد در قانون سن ازدواج وجود دارد و حتی در قوانین دیگر. مثلا در همان قانون مجازات اسلامی نیز این مشکل هست. یعنی یک بخشی از تشخیص عقل بچه هنگام ارتکاب جرم به عهده قاضی گذاشته شده است. یکی از ابزارهای قاضی برای این مسئله، رای پزشکی‌قانونی است که این منطقی است اما بخشی دیگر بنا به تشخیص قاضی است و اینجا دست قاضی در تشخیص باز است. البته بخشی از این ماجراها نقایص قانونی است و علاوه بر آن سیاست‌های کلان اقتصادی و اجتماعی هم دخیلند. وقتی نتیجه سیاست‌های کلی، افزایش فقر و نابرابری است که این ماجرا کاملا قابل مشاهده است و نیازی به پژوهش هم ندارد، وقتی خانواده دچار فقر است، چاره‌ای جز این ندارد.

یک نان‌خور از سفره کم می‌شود.

که البته عمده این «نان‌خور»‌ها هم دختران خانواده هستند. از حدود 900هزار نفر کودک ازدواج کرده در سال 85 حدود 890 هزار نفرشان دختر بوده‌اند. در آمار مطلقه‌ها هم غلبه با دخترهاست. یک بخش مشکل از قانون است و بخش دیگر سیاست‌های ایجاد فقر در جامعه و بخش دیگر برخی سیاست‌هایی که گسترش فقر را در جامعه موجب می‌شوند یا نتیجه می‌دهند. خانواده ناچار به این کار می‌شود. البته منظور از فقر، فقر اقتصادی و فرهنگی است.

این مشکل تعریف کودکی در رابطه با کار کودکان نیز مشاهده می‌شود. مثلا در قانون کار، کار کودکان زیر 15 سال ممنوع است درحالی که در کنوانسیون حقوق کودک، کار کودک زیر 18 سال ممنوع است یا اینکه کودک زیر 18 و بالای 15 سال، در قانون کار، نباید در مشاغل سخت و پرخطر به‌کار گرفته شود.

در کنوانسیون گفته شده کودکان نباید کار بکنند. در ماده 32 به‌طور مشخص بهره‌کشی از کودک ممنوع است و روح بقیه موارد قانون هم همین است؛ توانمندی، آموزش، بهداشت کودکان و… در اصول پیمان‌نامه مشخص است که کودک کار کیست؛ کودکی که ناچار است به‌واسطه نیاز خانواده یا خودش به کاری تن دهد که مغایر با فرایند توانمندشدن این فرد به‌عنوان یک شهروند معمولی جامعه است که در نوع جامعه‌پذیری این فرد هم تاثیر می‌گذارد. قانون مشخص است ولی در حوزه رفتار با این کودک این ابهام هست. وزارت کار می‌گوید من به کار کودک بالای 15 سال نظارت می‌کنم که قطع به یقین نمی‌کند. لااقل من در تجربه‌های شخصی خودم هرگز ندیده‌ام هیچ جایی بازرس کار برود به کارگاهی و بگوید این بچه 15 ساله است و این کار مغایر با توان کودکی اوست. بهزیستی هم می‌گوید حوزه کودکان کار به ما مربوط نیست. هیچ جایی نیست که رسما از این بچه‌ها حمایت کند.

معقول‌ترین جاهایی که به ذهن می‌رسد، شهرداری، بهزیستی و وزارت کار است. اگر برای آنها این موضوع تعریف نشده پس برای که تعریف شده‌است؟

این ابهام نیز در این حوزه وجود دارد. اوایل سال84، وزارت رفاه سابق که در دولت نهم در وزارت کار ادغام شد یک آئین‌نامه ساماندهی کودکان کار و خیابان داشت که نسبتا آئین‌نامه خوبی بود. دست‌کم باعث می‌شد مسئله کودکان کار به‌طور رسمی دیده شود، در آن به مسئله آموزش کودکان پرداخته شده بود و می‌شد امیدوار بود دولت رسما در این حوزه به موجب این آئین‌نامه سرمایه‌گذاری کند. نگاه مبلمان شهری که شهرداری به این بچه‌ها داشت تا حدودی اصلاح شد؛ دست‌کم شهرداری دیگر از لفظ «جمع‌آوری» درباره این کودکان استفاده نمی‌کرد که البته در دولت بعدی به محاق فراموشی سپرده شد.

منظورتان آموزش‌های رسمی دولتی است؟

آموزش‌های نیمه‌رسمی، ولی به‌طوری که خود مجموعه‌های دولتی مکلف می‌شدند این مسئله را پیگیری کنند. متاسفانه هیچ پشتیبانی رسمی از کودکان کار نمی‌شد و روز‌به‌روز هم می‌بینیم بر تعداد این بچه‌ها افزوده می‌شود. سر چهارراه‌ها و ایستگاه‌های مترو رفته‌رفته بر شمار این بچه‌ها افزوده می‌شود. اگر پوسته بازار را بشکافید مشاهده می‌کنید این خانه‌هایی که تبدیل به کارگاه شده‌اند پر از کودکانی است که به‌کار مشغولند و متاسفانه وزارت کار و تامین اجتماعی، هیچ‌کدام نظارتی بر آن ندارند.

یعنی اگر حین کار حادثه‌ای برای کودکی رخ دهد هیچ جایی نیست که از او حمایت کند؟

خیر، هیچ جایی نیست که از کودک حادثه‌دیده حین کار حمایت کند مگر آنکه موضوع حاد باشد و کار به شکایت برسد و پلیس بیاید و مداخله کند. بر اساس اطلاعات مرکز آمار ایران، چیزی بالای یک‌ونیم میلیون کودک کار در کشور داریم. این اطلاعات بر اساس سرشماری نفوس و مسکن است و سال 85، یک میلیون و 700 هزار کودک کار داشتیم.

چطور؟ کودکان کار کاهش پیدا کرده‌اند؟ داشتیم از افزایششان حرف می‌زدیم.

این کاهش مربوط به کودکانی است که در این چند سال بزرگ شده‌اند. چون تعداد موالید از تعداد خروجی‌مان از 18 سالگی کمتر بوده، در کل آمار کودکی کاهش پیدا کرده است نه اینکه اقدامی برای کاهش کودکان کار صورت گرفته باشد. با توجه به آمار کودکانی که از تحصیل بازمانده‌اند می‌شود شمار کودکان کار را محاسبه کرد. سال 91، 5/2 میلیون کودک بازمانده از تحصیل داشته‌ایم. این رقم یک رقم مشخص است و تخمینی نیست. اطلاعات مرکز آمار نشان می‌دهد چند کودک در سن مدرسه در کشور وجود دارد و آموزش و پرورش هم تعداد ثبت‌نامی‌هایش را اعلام می‌کند؛ مابه‌التفاوت آن می‌شود کودکان بازمانده از تحصیل. این کودکان نیز اغلب مشغول کار یا به دنبال کارند.

بقیه‌شان چه می‌شوند؟ این تفاوت یک و نیم میلیون و دو و نیم میلیون نفر؟

یک بخش کودکانی هستند که ازدواج کرده‌‌اند و مشغول خانه‌داری‌اند که عمدتا به مدرسه هم نمی‌روند و هیچ‌کس هم به آنها توجهی نمی‌کند چون کودکان در حوزه قدرت نقشی ندارند و سیاستمداران ما هم تمرکزشان بر مواضع قدرت است و کمتر کسی به آسیب‌های اجتماعی توجه می‌کند. اما باید بالاخره کاری صورت بگیرد چراکه کودکان هم امروز و هم فردای جامعه ما هستند.

چه کاری؟

شورای ملی کودکان پیشنهادی است که فعالان حوزه حقوق کودک مطرح می‌کنند. البته قوه قضائیه یک شورا درنظر گرفته که یک سال از آغاز به‌کار آن می‌گذرد. نسبتا اقدام خوبی است اما تا امروز کار خاصی از آن ندیده‌ایم. بهزیستی کودکان را یک مدت نگه می‌دارد اما دوباره تحویل خانواده‌هایشان می‌دهد. عمده این کودکان بدسرپرستند و دوباره به خیابان برمی‌گردند.

فرق کودک کار و خیابان در چیست؟

هر جا که کودکی کار می‌کند مساله کودک کار مطرح است. در حوزه کودک خیابان دو موضوع مطرح است: یکی کودک «در خیابان» و یکی کودک «خیابانی». کودک خیابانی همان کودکی است که شب سرپناهی ندارد و به‌اصطلاح کارتن‌خواب است که در کشور ما زیاد نیست. کودک در خیابان، کودکی است که در خیابان کار می‌کند ولی جایی برای زندگی دارد و شب به خانه یا محل زندگی‌اش بازمی‌گردد. بخش کمی از این کودکان دچار باندها هستند. این بچه‌ها مقصر نیستند باید کمک شود از باندها رهایی پیدا کنند. برخی می‌گویند بهشان کمک نکنید چون باند هستند اما مگر این موضوع تقصیر کودک است؟ کودک خودش قربانی این باند است. آمار دقیقی هم از این بچه‌ها وجود ندارد که چه تعداد باند هستند و چه تعداد خانواده دارند. اما با این بچه‌ها برخوردهای ناخوشایندی می‌شود.

برخورد؟ قانون یا جامعه؟

همه. شهرداری برخورد نامناسبی با بچه‌هایی که کار می‌کنند و سر چهارراه‌ها گل می‌فروشند، دارد. گاه با بچه‌ها با خشونت رفتار می‌کند. چند وقت پیش در پارک ملت گاری یک بچه زباله‌گرد بردند یا حوالی سهروردی یک پسر کبریت‌فروش را دیدم که ماموران کبریت‌هایش را گرفتند. نوع برخوردها این‌گونه است و فقط بچه‌ها و اجناسشان را جلب می‌کند. مشکلش دستفروشی و مبلمان شهری است نه مسئله انسان‌ها. تنها کار مثبتی که می‌کند این است که خانه‌های قدیمی را در اختیار گروه‌های فعال حوزه کودک می‌گذارد که در آنجا به بچه‌ها خدمات آموزشی، مددکاری و… داده می‌شود. رویکرد اجتماعی و حل مسئله در شهرداری وجود ندارد و این را از اقدامات دیگرش هم می‌توان فهمید. چند ماه پیش شهرداری تهران آموزش موسیقی به کودکان در فرهنگسراها را تعطیل کرد و این میان نه کودکان مرفه که کودکان طبقه متوسط از یادگیری محروم شدند و در واقع محرومیتی را اضافه کرد بر این بچه‌ها.

بچه‌ها با بیماری‌هایی که در خیابان به آن مبتلا شده‌اند نظیر ایدز و حتی مشکلات رفتاری و ضد اجتماعی بودن، بزرگ می‌شوند. به نظر می‌رسد که آینده ارزش سرمایه‌گذاری از امروز را داشته باشد.

این انتظار را باید از دولت جدید داشت. تا حالا چنین نگاهی نبوده و کودکان به یک مفهومی فراموش‌شدگان در سیاست‌ها‌ی کلان اجتماعی هستند. مثلا آموزش پیشگیری از ایدز که در دولت هشتم شروع شد و البته وزیر دولت نهم از این ماجرا عذرخواهی کرد. به جای آنکه کودک در مدرسه زندگی اجتماعی بیاموزد و توانمند شود و تبدیل به انسانی آزاداندیش شود که به حقوق انسان‌های دیگر احترام می‌گذارد و در بازتولید دیدگاه‌های ناکارآمد عده‌ای به کار گرفته می‌شوند یا نگاه نخبه‌پرورانه که از همان ابتدا به کودک می‌گوید دو دسته انسان وجود دارد؛ کسانی که هوش بیشتری دارند و باید از امکانات بیشتری بهره‌مند شوند و کسانی که هوش کمتری دارند و می‌شود تحقیرشان کرد. به شأن انسانی کم‌توجهی می‌شود.

اگر دولت جدید بخواهد کاری بکند، کدام نقاط حساس‌ترند و باید توجه بیشتری به آن‌ها بشود؟

این دولت که با شعار تدبیر و امید جلو آمده باید حداقل دو کار اساسی بکند؛ یکی فقرزدایی و دیگری مبارزه برای کنترل و کاهش خشونت علیه کودکان. یونیسف بحثی دارد در حوزه توسعه که نظر درستی است. اینکه اگر می‌خواهید کشورتان به توسعه دست بیابد از کودکان شروع کنید. توانمندکردن کودک یعنی به گردش درآمدن چرخه تولید و این حاصل نمی‌شود مگر با توانمندسازی کودکی که از چرخه توانمندی و تشخص بازمانده است و برای این مسئله باید آموزش همه کودکان جدی گرفته شود که البته هم بحث کمیت و هم کیفیت مطرح است. دولت در بحث نظام آموزشی تغییری داد و تا جایی که دنبال کردم هیچ منطقی برای آن ارائه نشد.

آموزش به اضافه چه؟

سلامت کودکان، از تغذیه تا بهداشت و درمان. نگاه و هدف باید بهره‌مندی همه کودکان باشد. سلامت ضرورت جدی است. اگر با تدبیر و امید جلو آمده، همه کودکان بلااستثنا باید بدون هزینه مداوا شوند که البته عمده بحث ما کودکان طبقه پایین جامعه است. بحث اسکان کودک مطرح است که برمی‌گردد به این موضوع که دولت چقدر بخواهد در فقرزدایی هزینه کند. از طرف دیگر جلوگیری از خشونت مطرح است. از نهاد اجتماعی خانه که تحت فشارهای اجتماعی و آموزش ندیدن‌ها گاه خشونت در آن رواج دارد تا تحقیر و خشونت‌های کلامی-رفتاری در مدرسه و سطوح کلان اجتماعی. حتی بعضا صدا و سیما هم این خشونت را ترویج می‌‌کند. در صدای یارای انجمن حمایت از حقوق کودک بودند کسانی که تماس می‌گرفتند که بچه‌هایشان با دیدن سریال‌های تلویزیون دچار ترس و شب‌ادراری شده‌اند.

در حالت کلی جامعه برای بچه‌ها ناامن است؟

باید فضای امنی را برای کودکانمان بسازیم. باید بیندیشیم چطور می‌شود به امنیت رساند. این موضوع نیاز به برنامه دارد و البته اینکه بپذیریمش. اگر یک عفونت کتمان شد، از بین نمی‌رود، بلکه روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شود. نگاه به حوزه حقوق کودک باید یک نگاه فرابخشی باشد و آموزش، بهداشت و رفاه کودک را دربربگیرد.

چطور می‌شود نگاه به حقوق کودک در ساختمان وزارتخانه‌ها نفوذ کند و جدی گرفته شود؟

باز این انتظاری است که از تیم همراه و مشاور دولت جدید داریم. مطبوعات و ان‌جی‌اوها نیز مسئولند که این بحث‌ها باز مطرح شود. نگرش وزیر اگر دغدغه قدرت باشد طبیعتا به این موضوعات توجه جدی نخواهد کرد. سال 85 یا 86 بود که تعدادی کارتن‌خواب در اثر سرما جان دادند. برخورد وزیر رفاه چه بود؟ گفت مردم در فرانسه هم می‌میرند!

یعنی باید آن آئین‌نامه وزارت رفاه دولت هشتم دوباره مطرح شود؟

قطعا انتظار از دولت جدید رسیدگی به دغدغه‌های اجتماعی است. اما آن آئین‌نامه باید بازبینی و به‌روزرسانی شود. اگر دولت نخواهد وارد این چرخه شود، این چرخه تخریب ادامه پیدا خواهد کرد؛ شاید گاهی تندتر و گاهی کندتر، ولی خواهد چرخید و اتفاقی جدی در این حوزه نخواهد افتاد. سایت آرمان 02 مردادماه