کودکان بی‌پناه و چرخه معیوب بزهکاری

فرستنده: لیلا سعادت

 دکتر محسن اصغری نکاح روانشناس کودک و نوجوان:

 آسیب‌های مختلف روانی، هیجانی،اجتماعی، فرهنگی، تحصیلی و حتی مسائل سیاسی

در گروه آسیب و پیامدهای  بی‌سرپرستی است

شناخت خلأ‌های عاطفی و کمبودهایی که این کودکان به خاطر نداشتن سرپرست با آن مواجه بودند در از بین بردن این خلأ‌ها مؤثر است و باعث کنترل هیجانات و احساسات نامطلوب روانی در کودک می‌شود. دکتر محسن اصغری نکاح روانشناس کودک و نوجوان و استاد دانشگاه فردوسی مشهد در گفت‌و‌گویی با برشمردن این خلأ‌های عاطفی راه‌های رفع آن‌ها را بازگو کرد.
کودکان بی‌سرپرست در معرض چه نوع آسیب‌های روانی قرار دارند؟ 

به نظر من واژه بی‌سرپرستی واژه مناسبی نیست. متأسفانه مجبوریم برای این‌که افراد را دسته بندی و شناسایی کنیم یک واژه برای آن‌ها انتخاب کنیم. من اینها را کودکان محروم از خانواده می‌شناسم. در اصل محرومیت از خانواده خصیصه اصلی آن‌ها است که منبع آسیب است. اگر بخواهیم به این افراد کمک کنیم باید ترتیبی اتخاذ کنیم تا این کودکان به سمت خانواده برگردند یا از تجربه و حمایت خانواده‌های جایگزین برخوردار شوند.آسیب‌ها و پیامدهایی که بی‌سرپرستی دارد شامل آسیب‌های مختلف روانی، هیجانی،اجتماعی، فرهنگی، تحصیلی و حتی مسائل سیاسی است. بی‌سرپرستی کودکان در شرایطی است که در آن یعنی دو فرد عاقل و بالغ که نتوانسته‌اند خودشان و خانواده شان را مدیریت کنند و جامعه‌ای که نتوانسته برای اینها فرصت‌های مناسب تربیتی و آموزشی فراهم کند موجب شده یک کودک معصوم که هیچ نقش و آگاهی از این وضعیت ندارد دچار یک دوره وسیع از مشکلات هیجانی و روانی شود. 
کدام یک از این آسیب‌ها در جامعه ملموس‌تر است؟ 

پیامدهای هیجانی به نوعی برای جامعه ما ملموس‌تر و حساسیت آفرین‌تر است. محروم شدن از فضای گرم خانواده از امنیت روانی خانواده و محرومیت از دریافت محبت و دریافت حمایت‌های عاطفی برای جامعه ملموس‌تر است و خیلی سریع متوجه آن می‌شویم و آسیب‌هایی است که جبران نمی‌شود.به‌طور مثال اعتیاد یکی از عوامل مهم بی‌سرپرستی و بدسرپرستی کودکان است. بعد از آن ناتوانی‌های شخصی در اداره زندگی و بعد از آن مسائل اقتصادی باعث بی‌سرپرستی کودک می‌شود. 
این خلأ‌های عاطفی می‌تواند باعث بروز مشکلات روانی در بزرگسالی شود؟ 

پیامدهای هیجانی و روانی خلأ‌های عاطفی به دوران کودکی محدود نمی‌شود. حتی در بزرگسالی و نوجوانی به نوع دیگری بروز می‌کند. در کودکی مشکلات به‌صورت ناامنی و دلبستگی ناایمن و اضطراب و در نوجوانی مشکل در هویت‌یابی و در بزرگسالی مشکل در همسرداری و تربیت فرزند خود را نشان می‌دهد و گاه آن‌ها را پس از ازدواج دچارشکست‌هایی می‌کند و این چرخه بی‌سرپرستی و بد سرپرستی به نوعی ادامه پیدا می‌کند. یعنی فرزندان کودکان و نوجوانان آسیب دیده از سرپرستی خانواده معمولاً ازدواج‌های ناموفقی دارند و نمی‌توانند فرزندان خود را به خوبی حمایت اجتماعی و روانی کنند و این سیکل باز هم تکرار می‌شود. یعنی از نظر هیجان روانی آسیب‌هایی که کودکان در این زمینه می‌بینند موجب می‌شود احساس ناامنی کنند و وقتی می‌بینند پدر و مادر که مهمترین پشتوانه‌های روانی و اجتماعی هستند از ابتدای زندگی حمایتی از آن‌ها نکرده‌اند نمی‌دانند چگونه می‌شود روی پدر و مادری که خود دچار آسیب هستند برنامه‌ریزی کنند. یکی از آسیب‌های هیجانی نداشتن امنیت روانی و قابل پیش‌بینی نبودن وضعیت خانواده است.یعنی هر لحظه کودک منتظر یک رخداد هیجانی نامناسب است. 
این خلأ‌های عاطفی در کودکی چگونه مشکل ساز می‌شوند؟ 

در بررسی دوره‌های کودکی انسان و حیوانات با یک پدیده عجیب مواجه هستیم. بچه انسان محتاج‌ترین و ضعیف‌ترین بچه در بین موجودات زنده است. این ضعف شامل ابعاد جسمانی و روانی- هیجانی است. بعد جسمانی رشد کودک آمیخته با بعد هیجانی است ولی اگر بعد جسمانی هم حل شود بازهم احساس نیاز و احتیاج به فضای هیجانی خانواده و قوانین خانواده در انسان تمامی ندارد. برخی از حیوانات بچه هایشان را از ابتدای تولد رها می‌کنند و برخی چند سال حمایت می‌کنند اما بازهم رهایش می‌کنند. ولی در مورد انسان این طور نیست ارتباط او با مادر، شیر دادن مادر، در آغوش گرفتن و بازی کردن والدین با کودک و همراهی کردن کودک در دوره‌های اولیه رشد یک احساس امنیت روانی و احساس دلبستگی برای کودک می‌آورد که نتیجه آن رشد هیجانی مناسب است ولی اگر همین ارتباط و احساس امنیت آسیب ببیند و به هر نحوی پدر و یا مادر سرپرست مناسبی نباشد احساس ناامنی باعث می‌شود نگرش او نسبت به هستی و اجتماع عوض شود. اطرافیان را افراد مطمئن نمی‌داند و وقتی می‌بیند مهمترین افراد که خانواده‌اش بودند از او حمایت روانی و هیجانی نکردند دیگر از معلم، همکلاسی، پلیس، فروشنده، راننده تاکسی و از همه افراد اطرافش ناامید می‌شود. اوآنها را افرادی می‌بیند که ممکن است در یک جایی به او آسیب بزنند و به نوعی ناامنی روانی ایجاد کنند. 
کودکانی که دچار خلأ عاطفی هستند چه واکنشی از خود نشان می‌دهند؟ 

واکنش این کودکان متفاوت است ولی یکی از این واکنش‌ها این است که این بچه‌ها سر سفره که می‌نشینند زیاد غذا می‌خورند به‌طوری که دل درد می‌گیرند وگاهی مواقع از دل درد از سر سفره بلند می‌شوند. علت آن نیز این است که از نظر روانی سفره و غذا یکی از منابع تداعی‌کننده محبت است. این کودکان وقتی می‌بینند از لحاظ هیجانی و روانی خانواده که بستر محبت بوده بعد از مدتی سفره‌اش جمع شده و آن‌ها ناگهان و غافلگیرانه با بی‌مسئولیتی والدین و تنها گذاشتن مواجه شده‌اند لذا هر لحظه فکر می‌کنند این سفره‌ای که امروز پهن شده ممکن است فردا نباشد. او تصور می‌کند همه چیز موقتی است و اینها از دست می‌روند. وقتی یک فردی از نظر هیجانی و روانی احساس آرامش نکند هیچ چیز دیگری برای او مفید نیست. این واکنش‌ها در بزرگسالی هم مشهود است به طوری که او دائماً با این مشکلات و خلأ‌ها درگیر است. عمق مشکلات هیجانی در این افراد شدید است. البته این افراد فرصتی برای تعامل اجتماعی یا این‌که با کسی گفت‌و‌گو کنند یا رابطه‌ای منسجم داشته باشند نداشتند، اینها مسائل شناختی و ذهنی را خوب تجربه نکرده‌اند. بچه‌ها در محیط خانواده بسیاری از شناخت‌ها را نسبت به مسائل و آداب اجتماعی به صورت غیرمستقیم با سؤالاتی که از پدر و مادر می‌پرسند یا با مهمانی رفتن و کتاب خواندن و شنیدن قصه یاد می‌گیرند.کودکی که خانواده نابسامانی دارد و خانواده در معرض از هم پاشیدن است مطمئناً فرصت‌های زیادی را از دست داده و نتوانسته است رشد هیجانی و رشد شناختی پیدا کند. لذا در ادامه هم اگر رسیدگی‌های مناسبی انجام نشود ‌این فرد به عنوان عضو جامعه نه تنها عضو مؤثر نخواهد بود بلکه عضو آسیب آفرین جامعه خواهد بود. دخترانی که از نداشتن سرپرست‌های مناسب آسیب دیده‌اند ممکن است با کوچکترین مسائلی دلبسته یک فرد شوند و بخواهند محبت پدری یا مادری کسب کنند ولی اینها مورد اغفال قرار می‌گیرند. 
برای از بین بردن این خلأ عاطفی جامعه و مردم چه مسئولیت‌هایی دارند؟ 

مدیران و مسئولان جامعه باید در زمینه استحکام خانواده‌ها، توانمند‌سازی پدر و مادرها در مواجهه با مشکلات و حمایت کردن از فرزندانشان و همچنین از کاهش آسیب‌هایی که می‌تواند نظام یک خانواده را از بین برده و باعث بی‌سرپرست شدن کودکان شود گام اساسی بردارد. ما اعتیاد را یک آسیب جدی برای خانواده می‌دانیم. مسائل فرهنگی و عدم مسئولیت پذیری و وانهادگی فرهنگی را یک مشکل برای خانواده‌ها می‌دانیم. ماهواره بنیاد خانواده را تحریک و تهدید می‌کند. باید به صورت کلان در مورد اینها برنامه‌ریزی کنیم. آموزه‌های دینی و جهت گیری‌های دینی که در بعضی از خانواده‌ها در معرض آسیب قرار گرفته می‌بایست ترمیم شود و مسئولان به فکر باشند. باید به ریشه‌ها بپردازیم تا بچه‌ها از نظر روانی، هیجانی و هویت به خوبی رشد کنند. همچنین مسئولان سازمان بهزیستی و خانه‌های کودک باید جهتگیری‌های صحیح داشته باشند. متأسفانه با وجود صداقت، زحمت و نوعدوستی بسیار زیادی که مسئولان دارند اما جهتگیری تربیتی و علمی ندارند. بچه‌ها را نگهداری می‌کنند اما حمایت اجتماعی و روانی صحیح و برنامه تربیتی مناسبی ندارند. بهترین راهکار، زمینه‌سازی برای بازگشت به خانواده است. در اولین فرصت بچه‌ها باید به خانواده‌های خودشان بازگردند. اگر خانواده این کودک توانمند نیستند کمک کنیم تا توانمند شوند و اگر خانواده دچار مشکلات روانی شدید یا آسیب‌های اجتماعی شدیدی است که ممکن است به کودک آسیب برساند یا والدین فوت شده‌اند کودک را به خانواده‌های اطرافیان مثل خاله و دایی و عمه بسپاریم و آن‌ها را حمایت کنیم. اگر هم نشد به خانواده‌های امین بسپاریم. جامعه باید بداند اگر کودکان بی‌سرپرست را به خانه‌ها ببریم و سرپرستی کنیم و مثل فرزندان خود به آن‌ها محبت کنیم این وضعیت بهتر از ماندن تنها در خانه‌های کودک سازمان بهزیستی یا شیرخوارگاه‌ها است. روزنامه ایران 10 آذرماه