نگذاریم خانواده معنا و مفهوم خود را از دست بدهد

دریافت از : بهادر تهی

جمع شدن خانواده در حال تبدیل شدن به یک حسرت بزرگ است.

حسرتی که تا همیشه در دل های ما باقی می ماند.

عدم وجود رابطه ای آرام و البته آرامش بخش در میان اعضای خانواده، نتیجه اش برای فرزندان نوجوان آن خانواده این می شود که استعداد صحبت کردن را از دست می دهند و این مسئله شاید در دوران نوجوانی برای آنها بی اهمیت باشد اما قطعاً در جوانی و بزرگ سالی اذیتشان می کند.
جدا از این مسئله،زندگی در دنیای مجازی باعث می شود که لذت صحبت کردن رو در رو و گفتگو با یک دوست، همکار یا دیگر افراد جامعه تبدیل شود به یک ترس. اکثر افرادی که اینگونه هستند زمانی که باید در جایی صحبت کنند و یا به ارائه کنفرانسی بپردازند، استرس و ترس سراسر وجودشان را می گیرد و کلی دستپاچه می شوند تا بخواهند صحبت کنند.
این روزها که در خانواده ها،اعضای خانواده هر کدام مشغول به انجام کاری هستند و به طبع هر کدام از اعضای خانواده برای خود اتاقی جداگانه دارند دور هم جمع شدن خانواده در حال تبدیل شدن به یک حسرت بزرگ است. حسرتی که تا همیشه در دل های ما باقی می ماند. اغراق نمی کنم اگر بگویم ما آخرین نسلی هستیم که داشتن خانواده را تجربه می کنیم و تجربه این خانواده برای هر کدام از ما در دوران کودکی و نوجوانی قطعاً شیرین تر و لذت بخش تر از این دوران بوده است اما باز هم باید خوشحال بود که چنین تجربه ای داشته ایم هر چند این روزها برایمان تلخ و عذاب آور است، هر چند این روزها دوست داریم خانواده یمان همانند خانواده دوران کودکی هایمان باشد. به هر حال چه خانواده خوب یا بد داشته باشیم،شب ها همگی در زیر یک سقف جمع می شویم اما فقط و فقط در زیر یک سقف جمع می شویم و این به معنای داشتن نقاط مشترک برای زندگی مشترک نیست.
این روزها با آمدن اینترنت و اضافه شدن لب تاپ ها و تبلت ها به کانون خانواده ها دیگر زمانی برای صحبت کردن و گفت و گو میان اعضای خانواده نمی ماند.هر کدام از اعضای خانواده در گوشه ای از خانه نشسته اند و مشغول کارهای خود هستند. یکی با تبلت مشغول بازی و چت کردن است، یکی دیگر از فرزندان در حال متر کردن فیس بوک و خوب پدر و مادر هم مشغول دیدن سریال های ماهواره ای یا چرت زدن هستند یا حتی مادر خانواده هم عضو فیس بوک شده است و این تنها پدر خانواده است که در حال مطالعه روزنامه یا دیدن اخبار از تلوزیون است. 
زمانی مردمانی بودند که شبها دور آتش جمع می شدند، زمانی دیگر تلوزیون همه اعضای خانواده را دور هم جمع می کرد و مانند آتش عمل می کرد، این روزها اما دیگر اینطور نیست و هر کدام از اعضای خانواده برای خود دل مشغولی پیدا کرده اند تا با آن شب را صبح کنند و به سر کار خود بروند. دل مشغولی خوب است اما نه دل مشغولی که از سر اجبار و تنهایی در خانواده باشد. در مهمانی های خانوادگی هم به همین شکل است، دیگر از شور و صفای سابق خبری نیست و هر شخصی مشغول کار با تلفن همراه یا تبلتش است. دیگر از بحث ها و تحلیل های دایی ها و عمو ها پیرامون مسائل سیاسی و روز خبری نیست، یعنی گوش شنوایی نیست تا آنها بخواند صحبت کنند. شاید خنده دار باشد اما به راستی که تلخ است وقتی مهمانی به خانه می آید و بعد از سلام و احوال پرسی های مسخره و پر از تعارف، رمز اینترنت وای فای را طلب می کند. زمانی در این مهمانی های خانوادگی بحث بلوتوث و بلوتوث بازی باب بود و بازار گرمی داشت اما این روزها دیگر صحبت از عکس های اینستاگرام و صفحه های فیس بوکی و … است. بلوتوث بازی وقت کمی می گرفت از افراد اما این دل مشغولی های جدید و مدرن کل زمان مهمانی را به جز زمان شام به خود اختصاص می دهد.
بگذریم، خواستم بگویم خانواده در رویاهای من جایی بوده که می توانستم با مادر یا پدرم در مورد مسائل و مشکلاتی که در طول روز داشته ام صحبت کنم،از آنها مشورت بگیرم یا حتی با هم در مورد موضوعات بی اهمیت و سطحی صحبت کنیم. مهم برای من صحبت کردن بوده است، درد و دل کردن بوده است. این روزها که با دوستانم در این باره صحبت می کنم متوجه این موضوع می شوم که تنها خانواده من نیست که به این شکل است بلکه دیگر خانواده ها هم اکثرشان خیلی وقت است رنگ و بوی دور هم بودن را از دست داده اند و خانه هایشان مکانی شده است برای خواب و استراحت. خیلی تلخ می شوم وقتی متوجه می شوم فلان دوست و رفیقم هم وضعیتی مشابه من دارند. اما مگر می شود در خانه ای که همه با هم غریبه هستند استراحت کرد؟! مگر می شود در خانه ای که هیچ کس علاقه ای به صحبت کردن و گفتگو کردن حتی بر سر مسائل بی اهمیت را ندارد،احساس آرامش کرد؟خانواده ای که این روزها خیلی ها فقط اسمش را می دانند و معنا و مفهوم آن را از یاد برده اند و یا نمی خواهند به یاد بیاورند.  زیر آسمان مزامیر 24 دیماه