دختر۱۴ساله‌ای که فریب مرد شیطان صفت را خورد

 برای پایان دادن به روزهای تلخ زندگی بعد از اینکه متوجه می‌شود، پای یک زن به عنوان هوو به زندگی‌اش باز شده، تصمیم گرفت سر کار برود.
mehdi musavi/مهدی موسوئ
از آنجایی که نه سواد داشت و نه تخصص مجبور می‌شود، با زن‌های همسایه به کارگری در خانه‌های مردم برود تا خرج روزانه ۶ فرزند قد ونیم قدش را بدست آورد.

از روی اجبار تصمیم می‌گیرد بچه‌ها را از درس و مدرسه بردارد و برای کار کردن و بدست آوردن یک لقمه نان حلال آن‌ها را به دست عمه شان که تازه از زندان آزاد شده بود، بسپارد.

این زن را روزی که برای پیدا کردن نرگس ۱۴ ساله‌اش از پاسگاه به حوزه سرپرستی دادسرای انقلاب عمومی مشهدمعرفی شده بود؛ ملاقات کردم.

می نشینم تا داستان نیامدن یک هفته‌ای دخترش به خانه را از زبان خودش بشنوم.

وقتی متوجه می‌شود با یک خبرنگار در حال صحبت کردن است، خجالت را کنار می‌گذارد، سفره دلش را باز می‌کند و از من خواهش می‌کند تا داستان زندگی‌اش را بنویسم تا شاید درس عبرتی برای بقیه باشد.

***چندسال است ازدواج کردی؟

۱۲ سال پیش ناخواسته در روستا زن مردی شدم که ۲۰ سال از من بزرگتر بود، در آن زمان حتی اجازه نداشتم جلوی ناپدری، بایستم و روی حرفش حرف بزنم.

*** با شوهرت سر چه چیزهایی اختلاف داشتی؟

او چون از من خیلی بزرگ‌تر بود خودش را عقل کل می‌دانست، حتی اجازه نمی‌داد از او بپرسم در ماه چقدر درآمد دارد، او هیچ موقع زن‌ها را جزو آدمیزاد حساب نمی‌کرد.

***چه شد که از هم جدا شدید؟

نمی‌دانم آن زن چطور عقل و دلش را برد که از وقتی وارد زندگی‌اش شد، شوهرم او را به عنوان زن دوم عقد کرد و بعد از آن من و بچه‌ها را به کلی فراموش کرد.

***اگر با شوهرت اختلاف داشتید چرا صاحب ۶ فرزند شدید؟

از قدیم در روستای ما رسم بود، برای بهتر شدن زندگی بچه بیاوریم. چه می‌دانستم این نسخه قدیمی درد زندگی ما را درمان نمی‌کند.

***ماجرای دخترت نرگس چطور شروع شد؟ بعد از رفتن ناصر دلم به آینده بچه‌ها خوش بود، دخترم نرگس به عنوان دختر بزرگم قد می‌کشید اما به چشم من هنوز یک بچه بود و به خاطر همین وقتی وضع مالیمان خراب شد او را هم مثل دیگر بچه‌ها فرستادم سر کار، او به خانه‌های مردم می‌رفت و برای آن‌ها کار می‌کرد.

***فکر نمی‌کردی وقتی دختر ۱۴ساله را می‌فرستی خانه مردم برای کار این عاقبتش شود؟

هرگز فکر نمی‌کردم چنین دختری باشد او خیلی باهوش و زرنگ بود؛ در مدتی که او را سرکار می‌فرستادم هرگز کار خلافی نمی‌کرد، اما نمی‌دانم چرا نرگس گول حرف‌های مرد فرصت طلب را خورد و چرا تن به این رابطه داد که آخرعاقبت حامله در خیابان رها شود و رویش نشود حتی به خانه بیاید و دست آخر بعد از یک هفته توسط پلیس دستگیر شود و من از طریق آن‌ها از ماجرا خبردار شوم.
منبع: روزنامه قدس

 تاریخ انتشار: ۳۰ : ۰۹ – ۲۰ اسفند ۱۳۹۵