پایان تراژدی غم‌بار کودکان کار چه زمانی است؟

 ۹ اسفند ۱۳۹۶

کودکان کار به‌عنوان قشری از جامعه هستند که برخلاف بسیاری از کودکان به جای بازی و سرگرمی و درس سر چهارراه‌ها و کوچه و خیابان گذران عمر می‌کنند تا بتوانند با فروش اجناس خود به تأمین مایحتاج بپردازند که البته در بسیاری از مواقع محدودیت‌هایی وجود دارد که سبب می‌شود این دست‌های کوچک پینه‌بسته نتوانند پاسخگو باشند.

به گزارش ایسنا، وارد سالن که می‌شدی همهمه عجیبی سراسر سالن را فراگرفته وعدهٔ زیادی حاضرشده بودند در میان حضار و دانشجویان، مسئولان نیز حضور داشتند حضورشان به گونه دیگری بود، کت‌ و شلوار و کیف به دست اما همه آن‌ها گویا پرستیژ و کلاس کاری خود را رها کرده بودند، انگار زمان آن رسیده بود که شبیه به مردم و از جنس مردم باشند. همهٔ مسئولان این بار با حال و هوایی دیگر حاضر شده بودند.

هیچ‌کس در این نمایشگاه به‌دنبال این‌که شماری عکس بگیرد و به رزومه و عملکردش یک بازدید دیگر اضافه کند نبود این بار به ندای قلبی خود پاسخ آری داده بودند.

در بخشی از سالن تعدادی عکس گذاشته شده بود که پشت هر عکسی غم و اندوه زیادی وجود داشت، از دستان پینه‌بسته کودک ۷ ساله گرفته تا مکان مخروبه‌ای که کودک در آنجا اقامت می‌کرد همه این‌ها در عکس دیده می‌شد و واقعیت‌ها فراتر از این‌ها بود.

ثمره درخت، این بار آرزوست

در گوشه‌ای از نمایشگاه درختی به اسم «درخت آرزو» وجود داشت، درختی با باری از دردهای کودکان، پس از دیدن درخت غم مضاعفی به قلب هر آدمی تزریق می‌شد. پاکت‌های کوچکی که غصه‌ای بزرگ در دل خود داشت از درخت به‌اصطلاح آرزو آویز شده و درون آن آرزوی کودکان نوشته‌شده بود.

آرزوهایی که با شنیدن آن دل هر آدمی به درد می‌آمد و این تمام ماجرا نیست، نکته قابل‌تأمل این است که بتوان در برابر درد و رنج‌های کودکان، کاری انجام داد و تا حدی التیام‌بخش آن‌ها بود.

چنین حرکاتی باید آن‌قدر اثرگذاری داشته باشد که کمک به این کودکان دردکشیده فقط مختص به یک روز نمایشگاه نشود و پس‌ازآن نیز همهٔ دغدغه‌ها به فراموشی سپرده شود.

دقایقی بعد زمان آن رسیده بود که مسئولان شهر به‌طرف درخت آرزوها حرکت و هرکدام پاکتی را برداشته و اعلام حمایت کنند.

تقاضاهای کوچکی که البته ازنظر کودکان کار به‌صورت آرزو بیان‌شده بود؛ از عروسک بزرگی که دختر ۸ ساله آرزویش را داشت تا پسر ۱۴ ساله‌ای که برای خودش چیزی نمی‌خواست و فقط گفته بود به خاطره بیماری مادرش نیاز به یک ماشین لباسشویی دارند. از این کودکان کم نبودند پسر دیگری نیز که ۱۲ سال سن داشت اما مردانگی و غیرت در وجودش موج می‌زد او نیز آرزویش این بود تا خواهر کوچک ۷ ساله‌اش دوچرخه‌ای صورتی داشته باشد.

دراین‌ میان نیز نامه هانیه که به قول خودش برای خانم آرزو نوشته‌ شده بود باعث شد تا حاضرین در نمایشگاه برای دقایقی به‌قدری منقلب و متأثر شوند که سکوت در نمایشگاه حاکم شود.

نامه هانیه به خانم آرزو

هانیه در نامه‌اش نوشته بود که دوست دارد کفش بخرد اما پولش کم است او گفته بود دلش گوشی می‌خواهد اما چون مادرش پول کافی ندارد این خواسته را فراموش می‌کند تا مادر ناراحت نشود. نیاز اصلی هانیه پوشاک بود و مردانگی و بزرگ‌منشی را در نامه هانیه به‌وضوح دیده می‌شد.

پاکت‌ها که باز می‌شدند برافروختگی و تأثر را می‌شد در چهره‌های مسئولان دید، مسئولانی که شاید تا ساعاتی پیش از حضور در جلسات بودند و به اعلام گزارش‌های عملکرد و اقدامات خود می‌پرداختند اما زمانی که در نمایشگاه حاضر شدند سبک و سیاق دیگری به خود گرفته بودند.

آنچه لازم است تا به آن توجه شود نگاه ویژه مدیران و مسئولانی است که کودکان چشم‌انتظار مهربانی آن‌ها هستند اگرچه برآورده کردن آرزوها برای کسانی که در نمایشگاه حضور داشتند بسیار ساده بود اما لبخند رضایتی که با این کار بر لبان کودکان کار می‌نشیند می‌تواند تا حد زیادی موفقیت و آخرت آن‌ها را تضمین کند؛ البته انتظار می‌رود تا این نگاه گیرا و زیبایی که امروز مسئولان شهر به نمایشگاه داشتند به‌صورت مستمر ادامه پیدا کند و محدود به یک روز نمایشگاه نباشد.

وضعیت کودکان کار از دغدغه‌های مستمر مسئولان باشد

حال پرسش اینجاست کودکانی که در جامعه فعلی در چهارراه‌ها و خیابان‌ها می‌بینیم با کودکان حاضر در مدارس و مهدهای کودک چه تفاوتی دارند آیا آن‌ها نیاز به تفریح، سرگرمی و تحصیل ندارند؟ آیا زمان آن نرسیده تا مسئولان قدری تلاش خود را جهت ساماندهی و بهبود بخشیدن به وضعیت آن‌ها بیشتر کنند.

اگرچه رسیدگی به وضعیت کودکان کار باید از جمله دغدغه‌های مستمر مسئولان ما باشد اما لازم است مردم نیز با نزدیک شدن به آغاز سال نو توجه خود را نسبت به کودکان به‌کارگیرند و در رفت‌وآمدهای خود این را مدنظر قرار دهند که گاهی اوقات نشاندن لبخند بر لب یک کودک می‌تواند زندگی آن‌ها را دچار تغییر و تحول کند.