نامهربانی جنگل با کودکان مگران
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۸
مگران، روستایی در ۷۰ کیلومتری شوش است که بعد از سیل ساکنانش شرایط سختی دارند اما صدای آنها توسط یک پزشک بدون مرز شنیده شد. به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «زنها دست و پای کودکانشان را نشانم میدهند که پر از جای نیش عمیق حشرات است؛ جا به جا قرمز و پر از لکه. در یکی از چادرها کودک ۲۵ روزهای را نشانم میدهند که صورتش سرخ از نیش پشه است. تعدادی کودک هم موهای سرشان ریخته؛ کچلی گرفتهاند. در این مدت کوتاه این همه بیماری و مشکل، باورنکردنی است.
پسربچهای را نشانم میدهند که نیمی از صورتش سفید شده. زنی میگوید، باورت میشود در این مدت کوتاه این همه بلا سرمان آمده باشد؟ بازهم تکرار میکنند خانهشان رفته، زندگی، دام و… میگویند همه اینها مهم نیست، زندگی کودکانمان هم دارد از دست میرود.»
این بخشی از گزارش روزنامه ایران بود از اردوگاه سیل زدگان مگران سه در ۷۰ کیلومتری شوش که دکتر ناصر عمادی، استاد دانشگاه و فوق تخصص پوست را تحت تأثیر قرار داد و اتفاق بزرگی افتاد. دکتر عمادی بهعنوان یک پزشک بدون مرز، بلافاصله با یک تیم تخصصی، دارو و تجهیزات درمانی به منطقه رفت تا همراه با معاون درمان هلال احمر خوزستان، هرچه سریعتر مشکلات پوستی و بهداشتی اردوگاه را برطرف کنند. او به هر چادر که رسید، فیلم گروه چند رسانهای را هم به اهالی نشان داد و گفت: «این گزارش ما را به اینجا کشاند.»
در این گزارش که هفتم اردیبهشت با تیتر «آوار سیل، آواره جنگل» چاپ شد، میخوانیم: «در اردوگاه سیل زدگان روستای مگران سه هستم؛ ۷۰ کیلومتری شوش. مگران سه تنها روستای استان خوزستان نیست که در سیل اخیر زیر آب رفته اما یکی از روستاهای دور از دسترس است و تقریباً فراموش شده. باید جادههای خاکی و سنگلاخی پرپیچ و خمی را طی کنی تا به اینجا برسی، جایی در میان جنگلهای «خسرج» بخشی از زمین صاف شده و ۱۰۰ خانوار روستای غرق شده در آن اسکان داده شدهاند.»
دکتر ناصر عمادی که تجربه کمک به کودکان آفریقایی را نیز دارد، میگوید: «وقتی فیلم مگران سه روزنامه ایران را دیدم و در جریان گزارش قرار گرفتم، تصمیم گرفتم برای کمک به مردم و مخصوصاً کودکان هرچه سریعتر به این اردوگاه موقت بروم. هنوز هم تصویر آن مرد که میگفت اینجا باغ و نفت و آب و گاز هست اما این وضعیت زندگی کودکان ماست و زخم صورت و دست و پای بچهها را نشان میداد جلوی چشمم است. من فوراً با دکتر فرهادی معاون بهداشت و درمان هلال احمر خوزستان که متخصص بیماریهای عفونی است تماس گرفتم و با تشریح نوع بیماریهای پوستی اهالی و کودکان اردوگاه برای سفر و درمان بیماران اعلام آمادگی کردم.
قبل از سفر با بررسی فیلم تهیه شده توسط روزنامه ایران چهار نوع بیماری پوستی که بیشتر آنها بر اثر نیش حشرات به وجود آمده بود تشخیص دادم و داروهای مورد نیاز را هم تهیه کردم و همراه دو پرستار به خوزستان و شهر شوش حرکت کردیم. وقتی وارد خوزستان شدم خاطرات سال ۶۵ و نبرد فاو برایم زنده شد. تفاوت مهم آن روز با امروز این بود که پدرم زنده بود و دعایش بدرقه راهم بود و امروز در دل خاک آرمیده. همیشه میگفت وقتی دکتر شدی رنگ زرد بیمار را ببین نه سکه زرد جیبش را.»
گروه پزشکی در خوزستان تکمیل میشود و دو خودروی مجهز به سمت شوش و مگران به راه میافتد. عمادی درباره وضعیت راه و تصوری که از مواجهه با اهالی داشته میگوید: «جاده ناهموار بود و در بین راه ماشین میان گل و لای گیر کرد تا اینکه با کمک مردم موفق شدیم ادامه دهیم. مگران سه دوره افتادهترین روستاست که میان شوش و حمیدیه قرار گرفته و سیل همه روستا را از بین برده است. اهالی آنکه نزدیک به ۱۰۰ خانوار هستند و در چادرهایی که هلال احمر در کنار جنگل خضرا برپا کرده اسکان داده شدهاند. قبل از رسیدن به روستا تصویر مردمی عصبانی و ناراحت مقابل چشمانم بود و نگران بودم که ما را نپذیرند اما آنها با میهمان نوازی و آغوش باز من و تیم پزشکی را خجالت زده کردند. خیلی زود در سه چادر مستقر شدیم و درمان را شروع کردیم. اول کودکانی را که در فیلم بدنشان بر اثر نیش حشرات زخمی شده بود درمان کردیم و بعد سراغ بیماریهای پوستی رفتیم. چهره کودکانی که نیش حشرات صورت و دست و پاهایشان را زخمی کرده بود، تلخ و دردآور بود.»
تابستان خوزستان از همین حالا شروع شده و این به درد و رنج سیل زدگان بیش از پیش افزوده است. با گرم شدن هوا، شدت آفتاب، شرجی هوا و هجوم حشرات، بیماریهای پوستی نیز شدت خواهد گرفت. عمادی در این بارهمیگوید: «با گرم شدن هوا خطر کاهش آب بدن سالخوردگان و کودکان ساکن این اردوگاه و نیش حشرات و خزندهها میتواند حتی جان اهالی را هم در خطر قرار دهد.»
بهگفته اهالی، درختان جنگلی کنار اردوگاه محل تخمگذاری حشرات است و امکان انتقال بیماریهای پوستی نیز از این طریق بالاست. عمادی با اشاره به این موضوع میگوید: «نکته دیگری که خیلی مهم است و باید در سریعترین زمان برای آن فکری کرد وضعیت دامهایی است که کنار چادرها هستند. دام برای مردم این روستا و روستاهای اطراف بسیار مهم است به طوری که حاضرند خودشان بیمار شوند ولی دامهایشان سالم بماند. اما وجود دام کنار چادرها یعنی اینکه بیماریهای مشترک انسان و حیوان به راحتی قابل انتقال است. آن طور که من دیدم فضولات حیوانی تا داخل چادرها آمده بود و با توجه به گرم شدن هوا این وضعیت خیلی خطرناک است.»
دکتر مجید فرهادی، معاون درمان هلال احمر خوزستان نیز بر رسیدگی مداوم تیمهای هلال احمر به ساکنان این روستا تأکید میکند و میگوید هر چه سریعتر باید فکری اساسی برای استقرار کانکس کرد: «با گرم شدن هوا مشکلات اینجا چند برابر میشود. خوشبختانه با نظارت و کنترلی که انجام دادهایم شاهد بیماریهای عفونی از جمله هپاتیت، سالک و اسهال خونی نبودهام اما باید مراقبت بیشتری صورت گیرد. همچنین بهدلیل خاکی بودن منطقه، پس از این با وزش کمترین باد، خاک زیادی منطقه را فرا میگیرد و این میتواند عامل بسیاری از این بیماریها باشد. خوشبختانه این روزها اداره برق مشغول برقرسانی به این اردوگاه است ولی مشکلات مردم زیاد است. آنها به خاطر مراقبت از دامهایشان نمیتوانند به شهر بروند و خانهای اجاره کنند. بنابراین اگر قرار است در همین منطقه اسکان داشته باشند، باید کانکسهای مناسبی در اختیارشان قرار گیرد. البته ما بعد از انتشار گزارش روزنامه ایران بلافاصله به این اردوگاه رفتیم و اقدامات مورد نیاز بهداشتی و کمکهای لازم را انجام دادیم و امیدواریم بتوانیم مشکلات مردم مگران سه را ریشهای برطرف کنیم.»
در اردوگاه خبری از آب و برق نیست و با توجه به اینکه چادرهای هلال احمر در برابر گرما مقاوم نیستند اگر امکانات لازم در اختیار ساکنان اردوگاه قرار نگیرد وضعیت در روزهای آینده نگرانکننده خواهد شد. عمادی میگوید: «وقتی وضعیت مردم روستای دورافتاده مگران سه را برای معاون داوطلبان جمعیت هلال احمر تشریح کردم قول دادند دو دستگاه ژنراتور و ۱۰۰ پنکه در اختیار ساکنان این اردوگاه قرار دهند. چادرهای سفید هلال احمر گرم هستند و مردم چندان از مشکلاتی که یک ماه آینده با آن مواجه خواهند شد اطلاعی ندارند. بنابراین من از مردم و مسئولان میخواهم هر چه سریعتر فکری اساسی برای ۷۰۰ نفری که در این اردوگاه زندگی میکنند و بسیاری از آنها کودک هستند، بکنند.»
وی میگوید: «من با پدری حرف زدم که خیلی نگران مارگزیدگی کودکان اردوگاه بود. میگفت روز قبل سه مار را نزدیک اردوگاه کشته و میترسید که جان کودکان در خطر باشد. این پدر عاجزانه از من میخواست در ازای گرفتن کارت ملی به آنها تخت بدهیم تا حداقل کودکان از نیش مار و عقرب در امان باشند. به او قول دادم حرفش را به مسئولان برسانم و همین طور دوباره برای معاینه و مداوا به اردوگاه برگردم.» وی به نیاز فوری اردوگاه به پشهبند برای کودکان هم اشاره میکند و میگوید: «با وجود پشهبند کودکان خردسال و نوزادان حداقل از نیش حشرات در امان خواهند بود.»
در ابتدای گزارش «آوار سیل، آواره جنگل» خواندیم: «اینجا هر که را میبینی، داستان دردناکی برای گفتن دارد. داستان از دست رفتن حاصل یک عمر زندگی و تلاش… دیدی چطور دامهایمان گم شد؟ میبینی اینجا چطور در جنگل گرفتار شدهایم؟ میبینی؟ میبینی؟ وضع بچههایمان را میبینی؟ کسی صدایمان را نمیشنود.» درد همچنان عمیق است اما صدایشان شنیده شد.
آخرین دیدگاهها