مراسم یادبود چهارمین سالگرد مصطفی کریم بیگی در شهریار
روز جمعه ششم دی 92، برای گرامی داشت یاد مصطفی و دیگر جان باختگان، همگی در گورستانی دور در شهرک وحیدیه شهریار گرد هم آمدیم. تعداد زیادی از خانواده های جان باختگان و یاران و همراهانی چون مادران پارکل لاله، زندانیان سیاسی از جمله: دکتر محمد ملکی، ژیلا کرم زاده مکوندی، آرش صادقی و از جان به در بردگان کهریزک، … و آشنایان و فامیل و دوستان این خانواده محترم و آزاده آمده بودند. امسال حضور مادران و خانواده جان باختگان از سال های قبل پر رنگ تر بود، بخصوص خانواده هایی که در سال های قبل حضور نداشتند، شور و امید بیشتری به مراسم یادبود می داد. نیروهای امنیتی و اطلاعاتی نیز با لباس فرم و لباس شخصی حضور یافته بودند، ولی حاضرین توجهی به آنها نداشتند و کار خود را می کردند.
مصطفی کریم بیگی یکی از کشته شدگان در اعتراضات ششم دی ماه ۱۳۸۸ در روز عاشورا بود. او در حوالی خیابان نوفل لوشاتو از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خانواده وی می گویند پیکر او کالبد شکافی شده و اثر گلوله در پیشانیاش مشهود بوده است. همچنین با وجود سکونت او در تهران، ماموران امنیتی اجازه دفن او را در شهر تهران ندادند، به همین خاطر خانواده اش مجبور شدند او را هنگام غروب آقتاب در شهریار کرج دفن کنند.
مراسم با صحبت های پرشور شهناز اکملی، مادر دلیر مصطفی و صدای جان باختگان سال 88 شروع شد. او نامه ای با این مضمون به پسرش نوشته بود: ” مصطفی جان، یادت هست پیراهن آبی ات را بسیار دوست داشتی؟ حالا پیراهن خاک بر تن توست… پیراهن آزادی خواهی… فرزندم! تو بیتی موزون در بین کلمات سپید روزگار شدی… ترجیع بند رسایی در ادبیات آزادی. زمستان است، شهر از برف سفید پوش است، اما وقتی از ولی عصر می گذرم، ولی عصر سبز است… پل کالج سبز است… خیابان انقلاب سبز است… آزادی سبزتر است! … می رسد روزی که از کوچه ای بگذرم که هم نام تو باشد و در آن روز تمام مردم شهر آزادی را به یاد می آورند و می دانند، گرچه روزی گلدان شکست اما گل هم چنان پابرجاست. مصطفی جان، آزادی انگار همه مفهوم نبودن توست. مصطفی، این روایتی سوزناک از نبودنت نیست یا که مرثیه ای برای جوانی ات…، این پیام امید و دلاوری است که از زبان قلب همه مادران شهدا جاری می شود.
این بانگ نه بانگی است که از یاس برآید/ حلقوم « امید » است که با جامه دران است”.
شهناز اکملی از همه کسانی که از راه دور آمده بودند، تشکر کرد و از خانواده ها و شرکت کنندگان خواست که صحبت کنند.
پس از او دکتر ملکی پیرامون کارزار لغوگام به گام اعدام صحبت کرد. ایشان از حاکمیت که می کشد و مردمی که سکوت می کنند، گله کرد. پس از دکتر ملکی، مادر علی حسن پور، پدر میثم عبادی، مادر سهراب اعرابی، مادر علیرضا صبوری، مادر سعید زینالی، خواهر افشین اصانلو و مادر مقاوم ستار بهشتی و دیگر عزیزان یاد مصطفی کریم بیگی را گرامی داشتند. مادر ستار از کل قوه قضاییه و حاکمیت شکایت داشت که چرا به جای معرفی آمران و قاتلان فرزند خود و دیگر خانواده ها به آنها پیشنهاد دیه داده اند. مادر ستار گفت:” من خون ستارم را با هیچ پولی معامله نخواهم کرد”. ژیلا کرم زاده مکوندی نیز شعری به یاد مصطفی و تمامی جان باختگان راه آزادی خواند. خواهر شهرام فرج زاده هم جزو آخرین مهمان ها بود که جمع ما پیوست.
آخرین فردی که کنار شهناز اکملی ایستاد و صحبت کرد، منصوره بهکیش بود. کسی که 6 نفر از اعضای اصلی خانواده اش را از سال های 60 تا 67 کشتند و همواره صدای دادخواهی خانواده خودش و دیگر خانواده ها بوده است. وی یاد مصطفی و تمامی جان باختگان راه آزادی و برابری و عدالت را گرامی داشت و یادی نیز از مادر خواهر و خواهر پیمان عارفی کرد که به خاطر تبعید پیمان به شهری دور، مجبور به رفت و آمد راهی طولانی بودند و در راه کشته شدند. او با بغضی در گلو ادامه داد: ظلمی که به این خانواده رفت، سی سال آزارهای حکومت بر ما خانواده ها را جلوی چشم ام آورد. آسیب های وارده حکومت تنها به زندانیان و کشته شدگان محدود نمی شود، بلکه تمامی خانواده ها را نیز در بر می گیرد. چرا باید زندانیان را به مکان های دور از محل زندگی شان بفرستند تا خانواده ها برای یک دیدار کوتاه ساعت ها در راه باشند و عاقبت هم شاهد چنین آسیب های جبران ناپذیری باشیم. عزیزان ما چه آنهایی که در خیابان یا در زندان ها کشته شدند همه آزادی خواه بودند و برای برابری و برقراری عدالت تلاش می کردند. ما نیز تا زمانی که تمامی مسوولان این جنایت ها در دادگاه های علنی و عادلانه محاکمه نشوند، از پای نخواهیم نشست. حاضران نیز با فریادهای در گلو مانده او را همراهی می کردند.
مراسم چهارمین سالگرد مصطفی بنا به درخواست مادر مصطفی با خواندن دسته جمعی سرود یار دبستانی که آهنگ مورد علاقه پسرش بود، به پایان رسید. یادش گرامی باد.
شهناز اکملی و سایر اعضای خانواده مصطفی کریم بیگی با رویی گشاده، همه خانواده ها و دوستان و یاران را برای نهار به رستورانی در همان حوالی دعوت کردند. مهمان ها نیز این خانواده دادخواه را همراهی کردند و مانند یک خانواده صمیمی دور هم نشستند و با امید به فردایی روشن و ساختن دنیایی انسانی که کشتار و آزار و شکنجه پایان یابد و ستم کاران پاسخ گوی اعمال خود باشند و مردم در صلح و آرامش زندگی کنند، شهریار را ترک گفتند.
یاد و راه تمامی رهروان آزادی و عدالت و برابری انسان ها گرامی باد! مادران پارک لاله ایران هشتم دی 1392
آخرین دیدگاهها