از دلالان بچه تا مادران فروشنده /زیر پوست شهر چه میگذرد؟/
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
نسترن فرخه، انصاف نیوز: شکم برآمدهای دارد، از صدای این مادر پیدا است که سن و سال زیادی ندارد اما از چهرهی نیمه نمایانش مشخص است که اعتیاد بانی خط و خطوتی شده که بیرحمانه صورتش را نقاشی کردند. اعتیاد اجبار تلخی در زندگی این زن است، اجباری از جنس تن فروشی، تنش را میفروشد به بهای لقمه نانی و یا مصرف یک بار مواد در روز.
سمیه در اواخر بارداری عزمش را برای فروش کودکش جزم میکند و حتی تا پای معامله هم میرود اما فرد خریدار به دلیل نامعلوم منصرف میشود و بعد از این موضوع این زن رنج کشیده در خیابانها از این خانه به آن خانه آواره میچرخد تا از طریق دوستانش با مرکز جامع کاهش آسیب بانوان در میدان شوش تهران آشنا میشود، در فیلم کوتاهی که سپیده علیزاده، مدیر این مجموعه از صورت نامشخص سمیه در صفحهی مجازی شخصی خود میگذارد، سمیه با صدایی جوان اما خسته میگوید: «حدود هشت ماهه که باردارم، یکی میخواست بچه منو بخره، ازم قیمت خواست، منم گفتم هر چقدر صلاح میدونید بهم پول بدین، که گفت ۱۳ میلیون. من گفتم ۱۵ میلیون، اون هم قبول کرد ولی حالا آخرش که شده نمیدونم چرا زیرش زدن، منم تا قبل اینکه بیام این مرکز، قصد داشتم بچه رو بفروشم، بابای بچهمو بخاطر ۵۰ گرم مواد گرفتن، الان زندانه.»
ابعاد تاثیرات اعتیاد در زنان شاید بینهایت باشد و فقط بخشی از آن، احساسات مادر مصرف کننده را به تباهی بکشد تا جایی که مادر برای مصرف مواد نقشهی فروش نوزادش را در سر بپروراند. اما اعتیاد و فروش کودک همچون ریسمانی تنیده در هم است، با چرخی چند ساعته در اطراف یکی از بیمارستانهای تهران به دلالهایی برخوردیم که مصرف مواد برای آنها جز ذهن و اندامی رنجور هیچ به ارمغان نداشته است و خرید و فروش کودک برای این آدمها با خرید و فروش تکهای پارچه، یک جفت کفش و یا حتی مصرف یک روزشان توفیری ندارد، از آن گذشته مادر و پدرهایی هستند که جبر اعتیاد، شیرهی جان احساسات مادرانه و پدرانهی آنها را میمکد و سرانجامی جز اجاره و یا فروش کودکان و نوزادان خود در ازای مصرف چند روزهی این افیون را ندارند.
دو ماه بعد، سمیه در کلافی پیچیده به نام زندگی
حالا چند ماه گذشته و سمیه در ماه آخر بارداری است، اما همچنان با شکم برآمده در خیابانها میچرخد تا خرج مصرف و خورد و خوراکش را دربیاورد، این زن هیچ جای مشخصی ندارد و برای همین امکان اینکه در ساعت و مکان مشخص با او قصد دیدار داشته باشم وجود ندارد، تماس تلفنی با او برقرار میکنم، پشت تلفن صدایی مملو از ترس دارد و ماجرای فروش کودکش را شاید از سر احساس مادرانه و یا قیمت بهتر کتمان میکند، از خانوادهی حمایتگر همسری حرف میزند که گویی آرزوی داشتن آنها را دارد.
سمیه با مکثی چند ثانیهای که نشان از بیاعتمادی دارد به انصاف نیوز میگوید: «یک ماهه که شوهرم زندانه، منم توی ماه آخر بارداریام، یعنی ماه نهم. دکتر رفتم که گفت همین ماه باید زایمان کنم، بعد از اینکه بچه به دنیا بیاد میخوام نگه دارمش، اخه اصلاً شوهرم هم اجازه نمیده که بچه رو بفروشم، اگرم اجازه میداد این کار رو نمیکردم، تازه فهمیدم که بچهی توی شکمم پسره، شوهرم و خانواده شوهرم کمکم میکنن.»
سمیه آرام میگیرد اما بعد ادامه میدهد: «دیگه قصد فروش بچه رو ندارم اما اگه بعدا به مشکل مالی خوردم شاید بچهرو بفروشم. ولی اگر شوهرم بشنوه که من دنبال فروش بچه رفتم عصبانی میشه، چون اجازهی این کارو نمیده، البته فعلا پروندهی شوهرم بلاتکلیفه باید ببینیم که چقدر توی زندان میمونه، شوهرم گفته باید بره پیش قاضی تا ببینه تکلیف چی میشه.»
این صحبتها در حالی است که «سپیده علیزاده» مدیرعامل موسسه «کاهش آسیب نور سپید هدایت» به این نکته اشاره میکند که: «سمیه از ماههای اول بارداری قصد فروش فرزندش را داشته اما با مرکز بانوان ما که آشنا شد، طی صحبتهایی که با مددکارها و روانشناسان مرکز داشته منصرف شده و هرچه زمان زایمان نزدیکتر میشود پشیمانی این زن هم بیشتر میگردد و حالا به صورت کامل حرفش در مورد فروش کودک تغییر کرده و دیگر به آیندهی کودکش فکر میکند.
رقمی که در مورد فروش کودک در این چند ماه از او شنیدیم مبلغی حدود ۱۵ میلیون تومان بوده، اما حالا یا احساسات مادرانهاش باعث تغییر نظرش شده است و یا پیشنهاد قیمتهایی که برای فروش کودک دریافت کرده افزایش یافته که او نمیخواهد به ما بگوید تا در این مورد حساسیت ایجاد نشود.»
دلالها کودک میفروشند
فروش کودک در مناطق آسیب دیده ابعاد بزرگتری هم دارد، با چرخی در نقاط آسیب خیز تهران به دلالهای کودکی بر میخوریم که خرید و فروش کودک با خرید و فروش کالایی بیجان برای آنها توفیری ندارد، با گشتی دو ساعته در کنار بیمارستان اکبرآبادی، به دلالهای فروش کودکی برخوردیم که در عرض یک هفته کودکانی با سنین مختلف را برای فروش به ما معرفی کردند. طبق گفتهی این بچه فروشها، کودکانی که میفروشند یا مادر و پدرهای معتاد دارند و یا مادر این بچهها از طریق روابط نامشروع باردار شدند و حالا قصد فروش کودکشان را داردند.
خبرهای جسته گریخته از فروش کودک در اطراف این بیمارستان به گوش رسیده بود، اما این ماجرا برای بسیاری از اهالی این منطقه عجیب و دور از ذهن است، مثلا موضوع برای پیرمرد دست فروش جلوی بیمارستان و یا گل فروش جلوی در آنقدر غریب بود که هر دو بعد از شنیدن این موضوع با لبخندی، سعی در تکذب ماجرا داشتند، مرد گل فروش چیزهایی از فروش نوزاد شنیده بود اما اطلاعات دیگری در این مورد نداشت.
بعد از کمی پرسه زدن کنار پیرمرد دست فروشی میروم که با صورت آفتاب سوخته در کیسههای نیمکیلویی گردو میفروشد، در گوش این پیرمرد آرام میگویم «ببخشید آقا، شما بچه فروش سراغ دارید؟» با ترس سری تکان میدهد و میگوید «نه من اصلا چیزی نشنیدم»، حتی چند رانندهی خطی هم بعد از پرسیدن سوالاتم در مورد فروش کودک، با تعجب نگاهی کردند و در این مورد هیچ نمیدانستند، در داخل بیمارستان هم هیچ موضوع خاصی در این مورد ذهنم را به خود مشغول نکرد، اما در بین تمام افرادی که در اطراف این بیمارستان حضور داشتند و مدعی بودند هیچ خبری از فروش کودک در این حوالی ندارند، پیرمرد دعانویسی نشسته بود که علاوه بر فروش دعا، دلالی برای فروش کودک و نوزاد هم انجام میداد.
کنار جدول، چند دفتر و کاغذ روی زمین پهن کرده است و هرازگاهی چیزی روی کاغذ مینویسد، اعتیاد صورتش را استخوانی کرده و حتی موقع حرف زدن مشخص بود دندانهای زیادی روی این لثههای زرد رنگ وجود ندارد، کنار او، مرد جوانی نشسته که اعتیاد ظاهر او را هم رنجور و درد کشیده کرده است. با صدایی آرام میپرسم «بچه فروش سراغ دارید؟» هردو به هم نگاهی میکنند و با خنده میگویند «نه، ما نمیشناسیم، حالا برای چی میخوای؟ نکنه خبرنگاری؟»
با همان آرامش در نقش خریداری فرو میروم که مشتاقانه به دنبال فروشندهی کودک است، کم کم اعتماد این دو مرد اسیر در اعتیاد به من جلب میشود. در آخر پیرمرد لاغر اندام، روی یکی از تکه کاغذهای بساطش، شمارهی خودش را مینویسد و میگوید «زنگ زدی بگو با داوود کار دارم، حالا مشکل بچهدار نشدن از کدومشونه؟ بگو به من زنگ بزنن، من عرق سنگ بدم بهشون، این عرق ردخور نداره، اگه اینو خوردن، باز بچهدار نشدن بعد واسه بچه یه فکری میکنیم»
اما اصغر همان جوانی که کنار پیرمرد نشسته، با دندانهای یکی درمیان و زردش خندهای میکند و میگوید: «از داوود هرچیز که بخوای جور میکنه، هرکار که بخوای میکنه.»
این پیرمرد فرتوت از سن و جنسیت کودکی که قصد خریدش را دارم سوال میکند، میگویم نوزاد باشد، اما جنسیت مهم نیست ولی دختر باشد بهتر است، بعد به کاغذی که روی آن شماره را نوشته اشاره میکند و میگوید «خب تو پسفردا حتما به من زنگ بزن، برات یه کارایی میکنم.» در مورد قیمت کودک سوال میکنم اما مدام تفره میروند و جواب قاطعی از دهانش بیرون نمیآید، فقط از بین دیالوگهای این دلالها مشخص شد یک میلیون تومان حداقل قیمت رایج برای فروش است.
اصغر همچنان کنار جدول نشسته و انگشتان دستش را در هم قلاب میکند، به تکه کاغذهای جلوی پیرمرد خیره شده و با صدای آرام، بدون اینکه نگاهی به سمت من کند از وضعیت مادر و پدر بچههایی که به فروش میرسند میگوید: «بیشترشون مادرای تن فروشن که بین کار باردار میشن، بینشون معتادم زیاده، البته زن و مردای معتادم هستن که برای خرج مواد بچهشونو میفروشن، ولی تو نگران نباش من یه خوبشو پیدا میکنم، اما راستش تازه دو روزه که از زندان آزاد شدم، یعنی شماره تلفن و گوشی موبایل ندارم، برای همین همه چیزو با داوود هماهنگ کن.»
دو روز بعد: قیمت بچه از یک تا ده میلیون متغیر است
دو روز از قرار با بچه فروشها میگذرد و طبق قرار باید برای هماهنگی بیشتر با داوود، همان پیرمرد بچه فروش تماس بگیرم، اما مرد دیگری جواب میدهد و خودش را پسر داوود معرفی میکند، میخواهم از قیمت دقیق فروش کودک مطلع شوم، اما جواب دقیقی نمیدهد و میگوید: «آبجی قیمتا با هم فرق داره از یک میلیون شروع میشه تا ده میلیون، همهی اینا به خانوادهی بچه بستگی داره» بعد میان مکالمه خندهای میکند و ادامه میدهد «البته شاید صد میلیونیام پیدا کنی، اما خب بیشوخی قیمت بچهای که مامان و باباش معتادن همون یک میلیون ایناس، چون اینا برای خرج مواد میخوان فقط بچهرو بدن بره، چون فقط پول برای مصرفشون میخوان.»
دلال برای فروش کودک و به دست آوردن پول در تلاش است و ما هم برای کسب اطلاعات، همین شیوه را پیش گرفتیم و در مورد اینکه مادر و پدر بعد از فروش پشیمان نشوند و بخواهند بچه را پس بگیرند سوال میکنیم، اما این مرد جوان با اطمینان خاطر میگوید: «نه، نه اصلا نگران نباش، اصلا اونا شمارو نمیبینن که بشناسن، ما بچهرو میگیریم و برای شما میاریم، اگه قرار باشه بچهرو پس بگیرن که اصلا ما براشون نمیفروشیم. فکر میکنی مثلا چون برای مواد این کارو میکنن، عقلشون سر جاش بیاد پشیمون میشن؟ نه آبجی کسی که بچشو میفروشه عقلش دیگه سر جاش نمییاد، خیالت راحت، هیچ وقت اینطوری پیش نیومده که بخوان بچشونو پس بگیرن.»
جواب بیشتر سوالها را محتاطانه میدهد و حتی از محل قرار در زمانی که بچه را برای من پیدا کرد میپرسم، چیزی نمیگوید. بین صحبتها میگوید «مولوی رو که بلدی؟ اگه نوزاد بخوایی بچه توی بیمارستان به دنیا میاد، بعد میبریمش خونه، میایی اونجا، همونجا معامله میکنیم و بچهرو میبری، حتی اگه نخوایی با مامان و بابای بچه روبرو بشی هم میتونی خونه نیایی و ما بچهرو برات بیاریم. واست یه بچه خوشگل و ناز میاریم.»
به بهانهی تشخیص چهرهی نوزاد، عکس مادر و پدر یکی از نوزادهایی را خواستیم که در چند هفتهی آینده به دنیا میآید و مادر و پدر قصد فروش آن را دارند اما در جواب، خواستهی ما میگوید: «خب آخه الان مادر و پدر بچه که عملی شدن اصلا معلوم نیست خودشونم چه شکلی هستن. حالا شما قطعی بگو دختر میخوای یا پسر؟ قیمت از یک میلیون شروع میشه تا ده میلیون»
پول بچه را قسطی هم میگیرند
از شرایط پرداخت مبلغ به امکان قسط بندی کردن اشاره میکنیم که با خندهای از سر تمسخر میگوید: «آره بابا اینطوری که از خداشونه چون کل پولی که میگیرن پای مواد خرج میشه ولی اگه خرد خرد بدی خودشونم راضیترن چون میدونن قراره مثلا دو ماه یک بار یه پولی برای مصرف دستشون بیاد. قبلا هم این شکلی قسطی پول گرفتن، اینا قبول میکنن، نگران نباش.
راستی اصلا نترس که شاید پلیسی بیاد، ما بلدیم چیکار کنیم، اصلا اگه خیلی هم نگران بودی ما بچهرو میگیریم بعد میاریم به شما تحویل میدیم. ولی راستش چیزی نمیشه چون اینا از خداشونه یکی بچهرو ببره و بزرگ کنه، تو این همه مدت تا حالا هم من ندیدم ماجرا به پلیس برسه، حالا هم دو سه روز به من زمان بدید تا یه دختر خوشگل براتون پیدا کنم، اگرم خوشتون نیومد، خودتون بیایین انتخاب کنید ولی اینطوری یکم گرونتر میشه.»
کودک یک ساله را با یک میلیون تومان بخر
چند روزی از اولین قرار ما با دلالهای کودک گذشته و حالا برای ما دختر یک ساله با مبلغ یک میلیون تومان را پیدا کردند، در این چند روز هم مدام یکی در میان تماس میگرفتند تا از تصمیم ما مطمئن شوند. طبق گفتهی اصغر مادر این دختر چند وقتی است که از همسرش جدا شده و سه فرزند دیگر هم دارد ولی توان مالی سرپرستی همهی اینها را ندارد و برای همین میخواهد یکی را بفروشد، کودک را به مبلغ یک میلیون میفروشند و از ما خواست تا در یک الی دو روز آینده خبر قطعی برای خرید را به او بدهیم ولی خبرنگار انصاف نیوز دیگر ارتباطی با کودک فروشان برقرار نکرد.
اما این معاملهی کثیف تنها در یکی از خیابانهای این شهر شلوغ انجام نمیشود، بلکه معضلات اجتماعی سالهای سال است که پایش را در هر منطقهای که میگذارد، آنجا را به سیاهی مبدل میکند، باید دید ارگانهای مسئول در برابر خرید، فروش و اجارهی کودکان معصوم در کوچه پس کوچههای شهر چه میکنند.
آخرین دیدگاهها