نابودی سیستماتیک اما پنهان آموزش رایگان در کشور/رضا صالحی نیا
۰۵ دی ۱۳۹۹
ماهنامه خط صلح – پس از سال ۱۹۹۱ اتحاد جماهیر شوروی که رهبر کشورهای سوسیالیستی با اقتصاد دولتی بود فروپاشید. چین نیز هشت سال قبلتر به بازارهای جهانی پیوسته بود و در عمل اردوی دول سوسیالیستی را تنها گذاشته بود. اوضاع به شکل عجیبی به پیش از جنگ اول جهانی برگشته است. مبارزه با «امپریالیسم آمریکا» دیگر بیمعنی شده است. در شرایط کنونی، همچون سالهای پیش از ۱۹۱۴ میلادی، جهان چند قطبی شده و دولتهای غربی و شرقی برای انباشت هر چه بیشتر سرمایه البته به موازات آن استثمار هر چه بیشتر نیروی کار، هدفهای مشترکی را دنبال میکنند. کارگران و فرودستان جامعه بیشتر از هر زمان دیگری تحت ستم قرار گرفته و هیچ پشتیبانی غیر از اتحاد خودشان ندارند.
مکتب شیکاگو، حلقه نیاوران
از اواسط دههی هفتاد خورشیدی، یک تیم از نظریهپردازان اقتصادی ایران در نیاوران شکل گرفت که دنباله روی مکتب فریدمنی شیکاگو در آمریکا بوده و هست. میتوان تمرکز اصلی مکتب شیکاگو را در این دیدگاه خلاصه کرد؛ -اجرای سیاستهای نوین اقتصادی بدون مزاحمت نهادهای دموکراتیک- چرا که از دید آنها الگوی دموکراسی غربی خود یک معضل اساسی در برابر انباشت هر چه بیشتر سرمایه است. این تیم اقتصادی در ایران زیر سایهی فرد پُر نفوذی در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران تشکیل شد و به مرور قوت گرفت. هدف اصلی در این مقاله پرداختن به جزئیات شکل گرفتن و موثر واقع شدن این مکتب در تحولات اقتصاد سیاسی ایران نیست اما علاقهمندان خود میتوانند با کمی جستجو، مطالب مهمی در این زمینه بیابند و مطالعه کنند. در ایران، چه قبل و چه بعد از انقلاب، هر دو حاکمیت ریشههای نهادهای دموکراتیک را قطع کرده بودند. علی رغم اختلافات سیاسی و ایدوئولوژیک بین دول ایران و آمریکا، در اقتصاد سیاسی در هر دو کشور، یک برنامه داشت پیگیری میشد: «اقتصاد نئولیبرال».
سیستم آموزشی، اصلیترین بخش دستگاه ایدوئولوژیک دولت
ایدوئولوژی را به عنوان یک واژهی کلیدی اولین بار مارکس به کار برد. از منظر وی ایدوئولوژی بازتاب کاذب واقعیت است. اصلیترین کار ایدوئولوژی، القای این اصل کاذب است که وضعیت قراردادی سیستم نمادین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در هر زمانی طبیعی است. سیستم نئولیبرال هم بیش از سیستمهای پیشین سرمایهداری، نیازمند ایدوئولوژی است. ایدوئولوژی نه انتزاعی، که واقعی و ملموس است. عنوان یکی از متنهای کلیدی لویی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست فرانسوی، ایدوئولوژی و دستگاههای ایدوئولوژیک دولت است. در این مقالهی مهم، آلتوسر بخشهای متعدد دستگاههای ایدوئولوژیک را نام برده و یک به یک تحلیل میکند. کلیساها و مساجد و کنیسهها و … رسانهها، سیستم قضایی، سیستم امنیتی، بخشهای فرهنگی وزارتخانهها و در نهایت مدارس و سیستم آموزشی. از دید آلتوسر در دوران پیشاسرمایهداری، مکانهای مذهبی همچون صومعهها و مساجد، اصلیترین بخش ساختار ایدوئولوژیک بودند. اما در دورهی مدرن، این بخش کلیدی بیشک سیستم آموزشی است. هدف اصلی سیستم آموزشی تربیت نیروی انسانی یا افزودن بر سواد و دانش بچهها نیست! هدف اصلی از دید آلتوسر این است که بچههای زیر ۱۸ سال یاد بگیرند و عادت کنند که هشت ساعت مستمر در یک مکان باشند و وظایف خاصی را انجام بدهند. نوعی آمادگی برای هشت ساعت کار روزانه. این تیزبینی و روشنگری آلتوسر قابل ستایش است.
فراموش شدگان
جامعه از طبقات مختلفی تشکیل شده است. در دورهی مدرن، ترسیم مرز مشخص بین طبقات اجتماعی به شکل دوران قبل میسر نیست اما کماکان این مرز بر اساس مکان مشخص میشود. طبقات بالاتر اجتماع مکانهای خاصی را تصاحب کرده و تا حد امکان سعی میکنند اجازه ندهند که طبقات پایین دستتر به آنها نزدیک شوند. تشخیص این مرزها در شهرهای ایران از طریق شمال شهر، جنوب شهر میسر است. این تمایز در شهری مثل تهران کاملا عیان است. البته در بیست سال گذشته علاوه بر جنوب شهر، یک منطقه بسیار بزرگتر حاشیهای در اطراف تهران و کرج شکل گرفته که به مراتب پر جمعیتتر و بیبهرهتر از جنوب شهر تهران است. تجربههایی که قصد دارم در اینجا به عنوان یک معلم بیان کنم بخشی مربوط به یکی از مناطق حاشیهای تهران به نام صفادشت از توابع ملارد است و بخشی مربوط به منطقه ده آموزشی تهران که جزئی از جنوب شهر محسوب میشود.
تقریبا مطمئن هستم که فهمیدن اینکه جمعیت شهری حاشیهای مثل ملارد بیشتر از مراکز استانی مثل سنندج یا ایلام است، میتواند برای بسیاری از شهروندان ایران که حتی نام ملارد را ممکن است نشنیده باشند، عجیب خواهد بود. اطراف تهران پر است از این حاشیههای پر جمعیت و بینهایت محروم و بیبهره. مردمی که در شهرهای حاشیهای ساکن هستند را معمولا مهاجران لُر، کُرد و تُرک تشکیل میدهند. درصد کمتری هم از اقلیتهای دیگر را میتوان میانشان دید. این مردم جزو فقیرترین مردمان نواحی خودشان بودهاند و درصد زیادی هم هیچ زمین کشاورزی یا ملکی در زادگاه خودشان نداشتهاند. به دلیل محرومیت مناطق حاشیهای، این افراد را که خیل عظیمی از آنها کارگر فصلی هستند، راهی حواشی تهران شدهاند به این دلیل واضح که این مکان خاص از کشور بین شهرهای کرج و تهران و قزوین محل تمرکز بزرگترین کارخانههای صنعتی در کشور است. این مردم که هیچ چیز ندارند جز توان کار، آمدهاند تا تنها داراییشان را در قبال دستمزد واگذار کنند تا بتوانند امرار معاش کنند. دیوارهای اقتصادی نامرئی مانع از هجوم این مردم به مکانهایی است که طبقات اجتماعی بالاتر در آنجا زندگی میکنند. در صورت لزوم، پلیسها هم وارد عمل خواهند شد.
دزدهایی که با چراغ آمدهاند
طبق تجربیات شخصی به عنوان یک معلم، از نزدیک در جریان تغییر و تحول سیستم آموزشی از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۶ خورشیدی بودهام. سال از پی سال مدارس خصوصی به تدریج از مناطق مرفهتر شهری شروع به رشد کردند. بیشتر اطلاعاتی که کسب شده شخصی است و مدرک و سند مشخصی برای اثباتشان موجود نیست. در کشوری مثل ایران دسترسی به این اسناد تقریبا ناممکن است. اما از طریق ارتباط با همکارهای مختلف در مدارس متعدد در جریان واقعیت های تکان دهندهای قرار گرفتم.
یکی از موارد بسیار تلخ و تکان دهنده اظهارات مدیران مدارسی بود که من در سالهای مختلف در آنجا معلم بودم. مدیرها و معاونهای پرورشی در این مناطق محروم این اطلاعات را به شکلی دوستانه و غیر رسمی با همکارها در میان میگذاشتند. اینکه از طریق نامههای محرمانه تاکید میشود که پیگیر دانشآموزانی که ترک تحصیل میکنند نشوند. از والدین دانشآموزان به اجبار پول بگیرند و به دروغ به آنها بگویند که مجبور هستند پول برق و آب بدهند. والدین را با ممانعت از ورود فرزندانشان به مدارس وادار کنند که مبلغ مورد نظر را پرداخت کنند.
از طریق همکارانی که در مدارس غیر انتفاعی به صورت اضافه کار تدریس میکردند، واقعیتهای تلختری بر ما عیان شد. بر اساس اظهارات یکی از همکاران، شهریهی مدارس خصوصی تازه تاسیس در مناطق محرومی مثل ملارد یا منطقه ۱۲ آموزشی تهران، به همان اندازهای بود که در مدارس دولتی از دانشآموزان دریافت میشد. والدینی که وضعیت مالی مناسبتری داشتند خیلی زود متوجه این واقعیت میشدند و فرزندانشان را به مدارس تازه ساز خصوصی منتقل میکردند. اما با این شهریه حتی نمیشد نصف حقوق معلمهای قراردادی را پرداخت. پس چطور این مدارس قادر بودند سرپا بمانند؟ مدارس خصوصی بر خلاف مدارس دولتی که معاف از پرداخت پول آب و برق و گاز هستند، باید این هزینهها را نیز تامین کنند.
این اطلاعات بین ما معلمها رد و بدل میشد و همکاران ما که به صورت اضافه کار در مدارس غیرانتفاعی تدریس میکردند این اطلاعات را به ما منتقل میکردند. پاسخ یکی از مدیران مدارس خصوصی گستاخانه و شوکه کننده بود. دولت بر اساس اصل۴۴ قانون اساسی موظف است به ما کمک کند و میکند.
در یکی از مدارس منطقهی ده آموزشی تهران، زمانی که با یکی از همکاران مشغول تدریس بودیم، نصفی از سقف کلاس فرو ریخت. خوشبختانه کسی صدمه ندید اما متوجه شدیم که ادامه دادن آموزش ممکن است خطرناک باشد. مدیر وارد کارگاه شد و کلاس را تعطیل کرد. روز بعد تمام ماجرا را گزارش کرد و خودش هم شخصا به اداره کل آموزش و پرورش تهران رفت.
بر اساس اظهارات مدیر همین هنرستان، تا پایان مهر ماه ۸۷ میلیون تومان شهریه از والدین همین مدرسه تا پایان مهرماه ۱۳۹۵ خورشیدی دریافت، و به حساب وزارت آموزش و پرورش واریز شده بود. اما پس از یک هفته از تعطیلی کارگاه برق این هنرستان، نه تنها هیچ کمکی نشد و بازرسی هم از طرف اداره کل یا وزارت نیامد، بلکه مدیر اعلام کرد نامهای تهدید آمیز از طرف وزارت آموزش و پرورش مبنی بر اینکه تداوم تعطیلی کارگاه به توبیخ هنرآموزان و سرپرست کارگاه خواهد انجامید، دریافت کرده است. مجبور شدیم با هزینهی شخصی و با کمک دانشآموزها سقف و دیوارهای کلاسها را ترمیم و رنگ کنیم.
برای خود من و بسیاری از همکارانم تقریبا محرز شده بود که پولی که به عنوان کمک به مدرسه از والدین دانشآموزان در مدارس دولتی دریافت میکنند به حساب مدارس غیر انتفاعی واریز میشود. میدانستیم تا سال ۱۳۹۵ خورشیدی در مناطق یک و دو و سه آموزشی تهران شهریههای سالانه به ۶ تا ۱۲ میلیون تومان رسیده بود اما در مناطق محرومتر و برای شروع، این شهریهها را همان زمان به زیر یک میلیون تومان رسانده بودند تا والدین حداقل قانع شوند که از لحاظ اقتصادی به صرفهتر خواهد بود که فرزندانشان را به مدارس خصوصی بفرستند. بسیار محتمل مینمود که در سالهای بعد این شهریهها افزایش یابند. این استنباطهای تجربی بر ما عیان ساخته بود که نوعی تلاش پنهان ولی سیستماتیک جهت نابودی آموزش رایگان در کشور در جریان است. این تلاش سیستماتیک به شکلی کمتر ملموس و بدون اینکه نیازی به طرح و مصوبهی مجلس و دولت داشته باشد، منجر به نابودی آموزش رایگان خواهد شد. از سال ۱۳۹۲ خورشیدی هم شاگردان و استادان حلقه نیاوران، با سرعتی کم سابقه ولی زیرکانه و زیرپوستی عزمشان را جزم کردهاند تا آموزش رایگان را به عنوان اولین کشور در جهان کاملا نابود کنند. در لیبرالترین کشورهای غربی نیز نمیتوانند چنین طرحهای ضد مردمی را به این شیوه و به این سرعت اجرا کنند.
اعضای این حلقه از سال ۹۲ در راس قوهی مجریه قرار گرفتهاند و سعی دارند به شکل غیر مستقیم تیشه بر ریشهی آموزش رایگان در این مملکت بزنند. شاید ترجیحشان این باشد که برای دانشآموزان طبقات فرودست، به جای مدرسه زندان بسازند.
آخرین دیدگاهها