فرار دختر 16 ساله برادرانش را غیرتی کرد / مینا عروس خون شد
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
حوادث رکنا : مردی به دلایل مسائل ناموسی کشته شد.
سنجاق
به گزارش رکنا، مددکاری که تمایلی به انتشار نامش ندارد، راوی ماجرای فرار دختری ۱۶ ساله دریکی از استانهای غربی کشور میشود. پروندهای عجیب که بعد از دو سال و نیم کشمکش بین طرفین دعوا و با تلاش مددکاران اورژانس اجتماعی بهجای سنگقبر دختری معصوم و آه و اشک با یک اتفاق شیرین ختم به خیر شد.
مددکار اورژانس میگوید ماجرا از علاقه دختر و پسری به هم و مخالفت خانواده شروع شد؛ «دختر و پسری در یک روستا به هم علاقهمند شده بودند. پسر به خواستگاری هم آمده بود. به دلیل مخالفت خانوادهها با ازدواج تصمیم به فرار از خانه میگیرند. بافت سنتی روستایی که مینا در آن زندگی میکرد و جو بدی که در روستا راه افتاده بود باعث شد این فرار از خانه تبدیل به یکی از سنگینترین پروندههای ما شود. برادران دختر وقتی متوجه فرار او با پسر موردعلاقهاش شدند همراه پدر، سراغ خانواده پسر رفتند و در یک درگیری، برادر پسر کشته شد.
برادرها و پدر مینا به دلیل تعصبات طایفهای گفته بودند هر زمان و هرکجا که دخترشان را ببینند او را میکشند. اورژانس اجتماعی از طریق یکی از دوستان مینا در جریان فرار او قرار گرفت. گروه سیار فوریتهای اجتماعی دختر و پسر را پیدا کردند. به دلیل تهدید جانی که برای مینا وجود داشت و ما مطمئن بودیم که برادرها به او آسیب میرسانند، با حکم قضایی دختر نوجوان را به خانه سلامت منتقل کردیم. نشانی خانههای سلامت ما محرمانه است. پسر هم موقتاً به شهری دیگر رفت.»
طناب دار در لحظات آخر پاره شد
پناه دادن دختر نوجوان به خانه سلامت پایان پرونده فرار از خانه نیست. کار مددکاران اورژانس اجتماعی ازاینجا به بعد تازه شروع میشود. مددکار این پرونده میگوید: «برای حل مشکل دستبهکار شدیم. سراغ خانواده مینا رفتیم. برادران عصبانی خیلی تلاش کردند نشانی خانه سلامت را از ما بگیرند و دختر را ببینند، اما موفق نشدند و ما نشانی را به آنها ندادیم. با پدر خانواده و برادران صحبت کردیم. شرایط دختر را توضیح دادیم. دلیل مخالفتشان با ازدواج مینا را جویا شدیم. در این پرونده یک قتل اتفاق افتاده بود و برادر پسر کشتهشده بود.
خانواده پسر تقاضای قصاص داشتند. یک سال طول کشید تا رضایت خانواده مقتول را گرفتیم. نکته جالب اینجا بود که بعد از گذشت یک سال و این همه اتفاق، هنوز هم برادران متعصب کمر به قتل خواهر خود بسته بودند.
ما برای حفظ امنیت جسمی و روانی مینا و از ترس اینکه برادران مدرسهاش را پیدا کنند و سراغش بروند او را به یک مدرسه دورتر فرستادیم و گاهی هم معلم به خانه سلامت میآمد و درسهای دختر را با او کار میکرد. ماجرا ادامه داشت. برای حل این پرونده در کنار مددکاران، رئیس اورژانس اجتماعی هم به میدان آمد و ما بارها در جلسات مختلف با حضور روانشناسان و مشاوران خبره اورژانس با خانواده دختر صحبت کردیم و بالاخره بعد از ۲ سال و نیم کار تیمی روانشناسی و مشاورهای دقیق، خانواده مینا متقاعد شدند، این دخترخانم نوجوان بیش از دو سال مهمان ما در خانه سلامت بود و با آرامش به آغوش خانواده برگشت و کمی بعد جشن ازدواج دختر و پسر برگزار شد و اتفاقاً من و چند مددکار دیگر اورژانس به عروسی دعوت شدیم.
پروندههایی به این مضمون در برخی استانهای غربی و جنوبی زیاد است.»
آخرین دیدگاهها