نگاهی به کمپین هم‌یاری دانش‌آموزان سیستان‌ و بلوچستان/ سعید شیرزاد

 ۱۴۰۰/۰۸/۰۳

ماهنامه خط صلح – ماه مهر که می‌رسد، اولین چیزی که ذهن‌ها را مشغول می‌کند، شادی کودکان و زندگی جدیدی است که قدم به آن گذاشته‌اند. هر سال که این کودکان وارد پایه‌های بالاتری می‌شوند، این زندگی جدید پررنگ‌تر می‌شود، اما لزوم این زندگی جدید بی‌شک آموزش رایگان و مناسبی است که باید فارغ از جنسیت و نژاد و مذهب در اختیار کودکان قرار بگیرد؛ با این حال سالیان بسیاری است (و چه بهتر که بگوییم از زمان تحصیل کودکان و به‌روزرسانی سیستم‌ آموزشی از اوایل سده‌ی گذشته در ایران) که این حق تنها در حد حرف یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت در حد چند خط بوده و از آن فراتر نرفته.

حق سلب شده‌ی آموزش رایگان و مناسب که تمام کودکان ‌باید به‌ صورت برابر از آن برخوردار باشند نیز بسته به شرایط زیستی کودکان در شهر یا روستا متفاوت است و در روستاهای دورافتاده نیز متفاوت از روستاهای استان‌های مرکزی می‌شود؛ به گونه‌ای که از این حق ابتدایی در روستاهای استان سیستان ‌و بلوچستان حتی در حد همان حرف هم نمی‌توان اثری دید و بیش‌تر به شوخی تلخی می‌ماند. در آن‌جا تنها چیزی‌ که می‌توان دید، محرومیت کودکان از آموزش است که چنین شرایطی در قرن بیست‌ویکم و آن هم در کشوری که به لحاظ داشتن منابع آلی و طبیعی جزو کشورهای ثروتمند در جهان است، جای تأسف دارد؛ جایی که کودکان از این ثروت عظیم هیچ نصیبی نبرده‌اند.
پیرو تأکید بر این حق طبیعی بود که پس از صحبت با تنی چند از معلمان دل‌سوز تصمیم بر آن شد که برای این کودکان قدمی کوچک برداشته شود و هدف اولیه نیز تأمین لوازم‌التحریر یک‌ساله برای کودکان بود که پس از بررسی‌های انجام‌شده، بخش بزمان از توابع ایرانشهر در استان سیستان ‌و بلوچستان هدف‌گذاری شد و با اعلام یک فراخوان و درخواست عمومی جهت تهیه‌ی نوشت‌افزار برای حدود هزارونهصد دانش‌آموز اقدام کردیم که با این ‌کار حداقل برای یک‌ سال بار این هزینه‌ها از دوش خانواده برداشته شود. خوش‌بختانه این اقدام با استقبال کم‌سابقه‌ی شهروندان مواجه شد؛ به ‌گونه‌ای که تعداد زیادی از این کمک‌ها مبالغ ده، بیست و پنجاه‌هزار تومانی بودند و این خود نشان‌گر آن بود که طبقه‌ی محروم‌ جامعه علی‌رغم تمام محرومیت‌ها و مشکلات اقتصادی که با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، با دغدغه‌ی آموزش رایگان‌ برای کودکان محروم‌ با تمام توان خود همراهی کردند. این کار عظیم با کمک معلمان و کارگرانی به سرانجام رسید که خودشان تحت فشارهای سنگین اقتصادی و معیشتی قرار دارند، ولی در همراهی با این کودکان و شادی‌بخشیدن و آوردن خنده بر لبان آنان از هیچ‌گونه کمکی دریغ نکردند؛ آن‌چنان که پروژه علی‌رغم تعیین هزینه‌ی اولیه ‌ــ‌که رقم بالایی بودــ بدون هیچ‌گونه مشکلی به انجام رسید و حتی ششصد دانش‌آموز بیش‌تر از برآورد اولیه تحت پوشش قرار گرفتند و سه واحد کانکس برای مدارس کپری نیز ساخته شد.
اگرچه بودند و هستند فعالانی که به این کار انتقاد داشته و با رادیکالیسم تمام این حرکت را خیرخواهانه‌ و از روی ترحم خوانده و می‌خوانند. این انتقادها در حالی‌ست‌ که همین افراد که دم از آموزش رایگان و همگانی برای کودکان می‌زنند، فراموش کرده‌اند که همراهی با این کودکان‌ و خانواده‌هایشان که توسط سیستم اداری و سیاسی فراموش شده‌اند، جزو وظایف اصلی آن دسته از فعالان اجتماعی‌ست که ادعای دغدغه‌داشتن برای مردم را دارند و نمی‌توانند با این ادعا که این کار وظیفه‌ی دولت است یا با نگاهی اولتراگرایانه که مدعی‌اند این مردم را باید به حال خودشان واگذاشت تا نسبت به شرایط زیستی‌شان معترض شوند و این‌گونه کارها جلوی این اعتراضات را می‌گیرد، هیچ درکی از آن مردم و منطقه و نوع زیست و عقایدشان داشته باشند. در چنین مناطقی بسیاری از دانش‌آموزان‌ در کلاس ششم ترک تحصیل می‌کنند. در مناطق روستایی‌شان دختری را نمی‌توان دید که بیش‌تر از پایه‌ی ششم خوانده باشد و پسرها هم اکثریتشان به‌ دلیل نبود امکانات آموزشی و رفاهی و دوری از شهر ترک تحصیل می‌کنند؛ حتی بیماری کرونا نیز بهانه‌ای شده برای ترک تحصیل پسرانی که قبل از شیوع همه‌گیری محصل بودند، ولی حالا به ‌دلیل بسته‌شدن مدارس و نبود امکانات برای تحصیل مجازی مجبور به ترک تحصیل شده‌اند و کم‌ترین روستایی را می‌توان در میان این پنجاه‌وهشت روستایی که جزو بخش بزمان بودند، دید که دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل به ‌خاطر شرایط کرونا در آن‌جا زندگی نکنند.
داشتن چنین درخواستی مبنی بر اعتراض این مردم بدون هیچ‌گونه شناختی از آنان و این‌که مسئله‌ی تحصیل کودکان در این مناطق برای دختران چیزی بی‌اهمیت است، صورت می‌گیرد؛ جایی‌ که بسیاری از دختران ساکنش در همان سنین کودکی محکوم به کودک‌ــ‌همسری می‌شوند؛ در نتیجه بدون شناخت و تجربه‌ی زیست با این مردم و‌ پذیرش واقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی آنان نمی‌توان ادعای چنین دغدغه‌ای را داشت و این نوع نقدها را تنها و تنها می‌توان دغدغه‌ی مجازی و روشن‌فکرانی دانست که از رفاه اجتماعی و همگانی دم می‌زنند، بدون آن‌که در کنار و همراه با این محرومان قدمی بردارند.
در راستای همین دغدغه‌ی آموزش رایگان و مناسب بود که این پروژه آغاز به کار کرد و در برنامه‌ی کوتاه‌مدت هم که تأمین نوشت‌افزار لازم برای یک ‌سال این کودکان بود، همان‌طور که اشاره شد، علی‌رغم تعریف هدف اولیه در نهایت ۲۵۳۰ دانش‌آموز مورد پوشش قرار گرفتند. قرار بر این بود که پس از انجام مرحله‌ی اول و بررسی و بازدید از منطقه ‌ــ‌خصوصاً روستاهای دورافتاده‌ــ بتوانیم در راستای مدرسه‌سازی و مهیاکردن مکان‌های مناسب آموزشی برای این کودکان نیز اقدام کنیم. هم‌زمان با اجرای مرحله‌ی اول و به ‌واسطه‌ی استقبال از کاری که در حال انجام بود و شناسایی تعدادی از روستاهای کپری که فاقد ساختمان مناسب جهت مدرسه بودند، تصمیم بر ساخت سه کانکس گرفته شد. به ‌خاطر صعب‌العبور‌بودن این روستاها و عدم امکان جابه‌جایی کانکس به آن‌جا به ‌ناچار کانکس‌ها به‌ صورت تکه‌های اولیه به روستاها منتقل شد؛ هم‌چنین به ‌دلیل نداشتن برق با تهیه‌ی دستگاه جوش و موتور برق اقدام به نصب آن‌ها کردیم که در مجموع برای پنجاه‌وپنج دانش‌آموز شامل بیست‌وهفت دانش‌آموز دختر و بیست‌و‌هشت دانش‌آموز پسر بود که توانستند به ‌واسطه‌ی این کمک‌ها و همراهی‌ها حداقل در یک مکان مسقف تدریس کنند.
اگرچه این پروژه درد عدم آموزش رایگان و مناسب را دوا نمی‌کند، ولی نباید فراموش کرد که همین گام بزرگ اگر بتواند در آینده باعث ادامه‌ی تحصیل حتی یک نفر از این ۲۵۳۰ دانش‌آموزان شود، قدم بزرگی خواهد بود در جهت فرهنگ‌سازی در راستای ادامه‌ی تحصیل کودکان آن منطقه؛ چراکه بی‌شک اگر همین کودکان بتوانند مدارج عالی تحصیلی را پشت سر بگذرانند، خیلی بیش‌تر از دیگرانی که از نقاط دوردست‌تر در آن‌جا حضور می‌یابند، مؤثر واقع خواهند شد.
مسئله‌ی دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که شناخت بیش‌تر و محسوس از مناطق دورافتاده فرد مراجعه‌کننده از بیرون این مناطق را در خود فرو می‌بلعد. از نوع زیستی که در این روستاها وجود دارد و افراد بدون کم‌ترین امکانات بهداشتی و رفاهی به زندگی در آن روستاها ادامه می‌دهند، گرفته تا تفاوت فرهنگ تسلط بر زن با آن‌چه که در سطح شهر و رسانه‌های اجتماعی مشاهده می‌شود، زمین تا آسمان متفاوت است و اساساً به‌هیچ‌وجه قابل‌قیاس نیست؛ خصوصاً در مناطق دورافتاده‌ی روستایی که اکثریت دختران نهایتاً تا پایه‌ی ششم در مدرسه حضور دارند و در سنین نوجوانی به اجبار تن به ازدواج‌های زودهنگام می‌دهند و این نگاه سخت سنتی آن‌چنان آشکار است که غیر از دختربچه‌های محصل دختر دیگری را نمی‌توان به چشم دید؛ در نتیجه بی‌شک در کنار خواسته‌ی آموزش رایگان و مناسب، باید آموزش اجباری هم گنجانده شود که بدون اجباری‌شدن آموزش گذر از این تعصبات سخت و ناممکن خواهد بود و تنها در صورتی می‌توان امید داشت سطح فرهنگی و آموزشی در این مناطق بالا برود که آموزش رایگان و مناسب  و اجباری باشد.