فرض کنید در جامعهای زندگی میکنید که هیچ یک از ابعاد زندگی حالت طبیعی نداشته وحجمی از مشکلات از هرطرف حیات سیاسی و طبیعی شما را هدف قرار دهد، قطعا امید به تغییر اولین خواسته شما خواهد بود اما نقطه شروع این تغییر کجاست؟
با بررسی دقیقتر به این نکته خواهید رسید که این مشکلات الگویی تسلسلی را دنبال میکنند به طوری که هر یک سبب زایش مشکل جدیدتری میشوند. در این حالت نقطه شروع برای تغییری که بتواند منجر به شکست این تسلسل شود یافتن نقطه صفر یا آغاز است. نقطه آغاز، نسل اول پس از تغییر را به وجود میآورد؛ نسلی که یک ویژگی محوری در آنان تغییر کرده است: آموزش.
اگر به تاریخ شکلگیری شهر و تحولات اندیشه سیاسی بنگریم، درمییابیم در دوران باستان آموزش امتیازی اجتماعی بوده که تنها اقشار کمی میتوانستند از آن برخوردار شوند، قشری که به هسته سخت قدرت نزدیک بوده و متمول محسوب میشدند. از این رو، ترجیح حاکمان در بسیاری از مواقع بر این بوده که برای کنترل راحتتر و حکمرانی بیدردسر، اکثریت جامعه بیسواد باقی بمانند. با گذشت زمان و پیشرفتهای اقتصادی و صنعتی، هزینه این بیسوادی از فایده آن بیشتر شد تا جایی که ساختارهای مذهبی به خصوص ادیان ابراهیمی برای افزایش نفوذ و کسب منفعت پا به عرصه گذاشته و شروع به تربیت شاگردان در ابعاد وسیعتری کردند.
مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
«ارزشهای انقلابی»
پس از انقلاب ۵۷ ایران، انقلابیون و در راس آنها اسلامگراها از اهمیت تسلط بر فضای آموزشی و فرهنگی غافل نشده و انقلاب فرهنگی را پایه گذاری کردند. هدف اصلی این جریان ایجاد تغییرات ساختاری در سیستم آموزش عالی کشور و اسلامیزه کردن علوم در دانشگاه خصوصا علوم انسانی بود. هرچند در ابتدا دانشگاه مورد هدف قرار گرفت اما این تنها شروع جریانی بود که شورای تازه تاسیس انقلاب فرهنگی ایجاد کرده بود.
تغییرات کلی در کتب و سرفصلهای تمام دروس و مقاطع تحصیلی هدف بلندمدت این شورا بود. به طوری که عمده این تغییرات در مقاطع دبستان، راهنمایی و دبیرستان در دروس ادبیات فارسی، تاریخ، علوم اجتماعی و فلسفه انجام شد.
جدا از تغییرات ساختاری و حذف سرفصلها، تزریق مفاهیم اسلامی-انقلابی در راستای آنچه «ارزشهای انقلابی» خوانده میشد راه را برای تغییر نرمها و هنجارهای اجتماعی هموار کرد. در کنار این تغییرات اتفاق دیگری نیز در جریان بود، ورود ساختار جدیدی از تعلیمات دینی به برنامه مدارس که در کنار تفسیر مفصل احکام و قوانین دینی به تفسیر ایدئولوژیک، سیاسی انقلاب و جریان اسلامگرایی میپرداخت.
آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، نیز در مقاطع مختلف همواره سعی بر اعمال نفوذ در سر فصلها و برنامه آموزشی داشته و مواره در سخنرانیهایش به این مورد اشاره کرده است. همچنین باید در نظر داشت که در هر دولتی رئیسجمهور همواره موظف بوده که چند وزیر را طبق نظر مستقیم رهبر انتخاب کند که وزیر علوم و آموزش و پرورش از آن جمله است.
دخالتهای آقای خامنهای در سیاستگذاری آموزشی در ایران ابعاد وسیعی داشته به طوری که منجر به تغییر محتوای ۲۰۰ کتاب درسی در مقاطع مختلف شده است.
حذف قابل توجه بخشهایی از کتابهای تاریخ که مربوط به دوران پیش از اسلام و انقلاب میشد، به عنوان مثال حذف اشعار مولانا، خیام، اخوان ثالث، نیما یوشیج و تحریف اشعارهوشنگ ابتهاج (سایه) از جمله این تغییرات است. دامنه این اعمال نظرها آنچنان گسترده بود که حذف مبحث انتگرال در ریاضی را هم در بر میگرفت.
علی خامنهای در یکی از سخنرانیهایش حضور پررنگ زبان انگلیسی در برنامه آموزشی را ناشی از تن دادن به جریان هژمونیک کشورهای انگلفن دانسته و خواستار جایگزینی زبان انگلیسی شده است. این در حالی است که سیستم آموزشی زبان انگلیسی در ایران نه تنها جا نیفتاده است بلکه به حدی ضعیف بوده که بسیاری از خانوادهها فرزندان خود را در اموزشگاههای مستقل ثبت نام میکنند.
سالهاست الگوی مورد پسند حکومت جمهوری اسلامی ایران از حجاب به وسیله جمعیت بزرگی از زنان این کشور به چالش کشیده می شود
«نمونه اسلامی»
یکی دیگر از اقدامات رهبر ایران در سالهای اخیر، مخالفت جدی او با سند ۲۰۳۰ بود. در راستای تولید نمونهای اسلامی از این سند به دستور او سندی تحت عنوان «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» تهیه و تنظیم شد که موارد زیر را در بر می گرفت:
۱. «طراحی تمدن بزرگ نوین اسلامی»،
۲. «کشف و تربیت الگوهای تراز انقلاب اسلامی»،
۳. «نشر و نهادینهسازی فرهنگ اصیل ایرانی-اسلامی»،
۴. «نشر و ترویج سبک زندگی ایرانی-اسلامی»
وی همچنین خواستار تفکیک «علم نافع» از «علم غیرنافع» شده وعلم نافع را علمی دانسته که استعدادهای نوجوانان و جوانان را شکوفا میکند و با سرمایهگذاری بر روی آینده آنان، موجب پیشرفت و تعالی کشور میشود. او همچنین دستور داد که مباحثی مانند سبک زندگی اسلامی، فعالیتهای جهادی، مبارزه با آسیبهای اجتماعی و قانون به کتابهای درسی اضافه شود.
در این راستا، یوسف نوری، وزیر آموزش و پرورش وقت، اظهار داشت که طبق دستور رهبر مطالب غیرکاربردی در کتابهای درسی حذف میشوند که این سخنان زمینه ورود بیشتر طلاب به مدارس را نیز فراهم کرد.
اعمال نظرهای علی خامنهای در سیستم آموزش و پرورش ایران را میتوان از چهار منظر مورد بررسی قرار داد:
۱. علیرغم تلاش سیستم آموزشی ایران برای یکسانسازی دانشآموزان، هسته سخت قدرت و در راس آن علی خامنهای این یکسانسازی را کافی ندانسته و حاضر به قبول شکست اسلامی سازی علوم نیست. از این رو تلاش بیشتری میکند تا به غایت اسلامی سازی کامل علوم دست یابد.
۲. جویلیا کریستوا متفکر بلغاری – فرانسوی، زبان را زادگاه انقلاب و تحولات اجتماعی میداند، این در حالیست که جمهوریِ اسلامی با محدود سازی ذخایر زبانی هدف بیگانهسازی افراد با زبان و تاریخ را به صورت سیستماتیک دنبال میکند تا اندیشه را فلج کرده و جلوی رشد تفکر انتقادی را بگیرد. نتیجه چنین فرایندی افزایش هر چه بیشتر قدرت در نظامهای تمامیت خواه است.
۳. در نظر گرفتن زبان انگلیسی به مثابه یک عنصر هژمونیک، از دگرهراسی و پارانویای جمعی حکایت دارد. عنصری که نظامهای تمامیت خواه از آن به عنوان علم وحدت اجتماعی استفاده میکنند. نظامهای تمامیت خواه برای بقای خود نیاز به بازتولید مداوم روایتهای دگرهراسانه دارند تا عدم کارآمدی و کفایت خود را در پس آن پنهان کنند. از این رو دست به ایجاد جهش در مفاهیم زده و عناصر مختلف فرهنگی و زبانی را عناصرهژمونیک معرفی میکنند.
۴. چهار اصل مطرح شده در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش را میتوان نمونههای بارزی از مدل رادیکالیزاسیون سیلبر و بات دانست که پروسه بنیادگرایی را به دو بخش دریافتی و رفتاری تقسیم کرده که در هر دو بخش عناصر تلقین، تکرار، ایزوله شدن، دشمن پنداری و در نهایت خلوص و خالصسازی را از مهمترین عوامل بنیادگرایی میدانند.
در اعتراضات ۱۴۰۱ عکسهای نمادین دختران دانشآموز که در کلاسهای مدرسه روسری از سر برداشته و از شعار «زن، زندگی، آزادی» حمایت میکنند، ناکارآمدی بیش از ۴۰ سال سیاست «اسلامیسازی» را به رخ میکشند
ناکارآمدی حداکثری
تناقضی که امروز شاهد آن هستیم، ناکارآمد بودن حداکثری این سیاستگذاریها در فضای آموزشی کشوراست. این تناقض دربرگیرنده گسستهای عمیق میان محتوای اسلامی شده و جریان سیستماتیک حذف تفکر انتقادی با جریان آزاد اطلاعات و ارزشها و مفاهیم مدرن است.
با وجود تلاشهای گسترده حاکمیتی برای القای ارزشهای خود از طریق عناصر تبلیغاتی و شستشوی مغزی نسل جوان با روشهای کهنهای همچون سرود سلام فرمانده و تمایل به جذب کودک-سرباز، آنچه این روزها شاهدیم، قرار گرفتن همین نسل جوان درصف اول طغیان علیه ارزشهای رنگ باخته حاکمیت است.
نسل جدید دیگر زندگی دوگانه نسلهای قبلی را دنبال نکرده و به بیان مسائل خویش میپردازد. دغدغههایی که از یک آموزش موازی نشات گرفته و اسلامیسازی دیگر توان پاسخگویی به آنها را ندارد.
آخرین دیدگاهها