امسال ٨هزار و ١٠٠ مرد آزاردیده از همسر با اورژانس اجتماعی تماس گرفتند ۶٠ شهر ایران اورژانس اجتماعی ندارد
الناز محمدی| یک مصاحبه پرخبر؛ «حبیبالله مسعودی فرید» معاون امور اجتماعی بهزیستی کشور حالا چندماهی میشود که به معاونت اجتماعی بهزیستی آمده و آنطور که خودش میگوید برنامههای زیادی برای آن دارد. مردی که حالا ١۴ سالی میشود در حوزه آسیبهای اجتماعی فعالیت میکند و برای همین هم درباره آسیبهای اجتماعی و آمارهای مربوط به آن در ایران بیپروا سخن میگوید. بخش نخست گفتوگوی دوساعته «شهروند» با او، مربوط به فعالیتهای اورژانس اجتماعی و آمارهای تماسهای مردم با خط ١٢٣ تا اسفند امسال است.
آقای دکتر معمولا هرچند وقت یک بار آخرین آمارهای مربوط به تماسها با اورژانس اجتماعی یا همان خط ١٢٣ اعلام میشود؛ براساس اطلاعات شما، آخرین آمارهای تماس تا این لحظه چیست؟
بر اساس اطلاعات ما، تا ٩ ماه اول امسال، حدود ۵٠٠هزار تماس با اورژانس اجتماعی گرفته شده است.
یعنی هنوز آمارهای تماس تا آخر بهمن امسال مشخص نیست؟
هنوز این آمارها به دست ما نرسیده ولی با تقریب میتوان تماسهای تا آخر امسال را محاسبه کرد.
یعنی چه تعداد؟
اگر میانگین تماسها در هر ماه را ۶٠ تا ٧٠ هزار تا حساب کنیم، تا آخر امسال تماسها با اورژانس اجتماعی به ۶۶٠ تا ۶٧٠هزار مورد خواهد رسید.
امسال اولویت تماسها با چه مواردی بوده است؟
بیشترین تماسهای ما در بحث کودکآزاری است.
یعنی چند درصد؟
٩درصد تماسها با اورژانس اجتماعی مربوط به کودکآزاری است. همسرآزاری در رتبه دوم است که ٨درصد تماسها را به خود اختصاص داده است. بقیه تماسها مربوط به راهنماییها و مشاوره و سایر موارد مربوط به مشکلات خانوادگی بوده است.
گفتید ٨درصد تماسها یعنی چیزی نزدیک به ۵۴هزار تماس مربوط به همسرآزاری است. منظور از این همسرآزاری، زنانیاند که مورد خشونت قرار گرفته و با اورژانس اجتماعی تماس گرفتهاند؛ درست است؟
بله عمدتا زنان بودهاند.
یعنی از این تعداد ۵۴هزار نفری، مردان بهدلیل آزار دیدن از همسرشان، با خط ١٢٣ تماس نگرفتهاند؟
مردانی هم داشتهایم که به این دلیل با اورژانس تماس گرفتهاند ولی تعدادشان کم است.
مثلا چند درصد از تماسها مربوط به این مردان است؟
حدود ١۵درصد این تماسها را مردان برای گرفتن کمک از پرسنل اورژانس، تماس گرفتهاند و ٨۵درصد مربوط به تماسهای زنان است.
یعنی ٨هزار و ١٠٠ مرد به دلیل مورد همسرآزاری قرار گرفتن با اورژانس تماس گرفتهاند؟
بله.
بیشترین تعداد تماسهای مربوط به همسرآزاری، مربوط به کدام نوع آزار است؟
میدانید که آزار هم در همسرآزاری و هم در کودکآزاری، انواع مختلف دارد؛ جسمی، روانی، جنسی اقتصادی و…. کسانی که با ما تماس میگیرند، عمدتا مورد آزار جسمی همسرانشان قرار گرفتهاند. معمولا شناسایی موارد روانی سخت است، چون همین که همسری مورد غفلت قرار بگیرد یا دیگر آزارهای روحی، مصداق، آزار روانی است. موضوع اینجاست که خیلیها فکر میکنند، آزاردیدن، فقط جسمی است و بنابراین خیلیوقتها وقتی افراد مورد آزارهای روانی قرار میگیرند، به فکرشان هم نمیرسد که این مصداق آزار است و باید آن را اطلاع دهند؛ آنها فکر میکنند که فقط کتکخوردن یعنی آزار دیدن. مثلا اخیرا من پوستری را میدیدم که مربوط به کشور نیوزیلند بود. آنها طرحی درباره خشونت خانگی دارند و در این پوستر عکس کودکی را چاپ کرده بودند که به پدر و مادرش میگفت، سیلی که زدی، جایش پاک میشود ولی اثرش در روان میماند. من میخواهم بگویم که اگر ما بخواهیم برای کودکآزاری و همسرآزاری فکر کنیم، اورژانس اجتماعی یک طیف از مداخله است، ما باید روی جنبههای پیشگیری و مشاوره در این زمینه هم خوب کار کنیم.
آقای دکتر شما میگویید که ٨درصد تماسها با اورژانس اجتماعی مربوط به همسرآزاری است و این جدای از مواردی است که افراد پنهان میکنند و خبر نمیدهند. شما از آموزشها درباره خشونت خانگی در نیوزیلند گفتید و این در حالی است که در کشورهای دیگر مانند هند و ترکیه که آمار خشونتهای خانگی بالاست، چند سالی میشود که آموزشهایی با استفاده از فیلم و تبلیغات مختلف شروع شده و در شبکههای اجتماعی هم بازتاب زیادی داشته است. به نظر شما چرا این اتفاق در ایران نمیافتد؟ برخی کارشناسان معتقدند ما هنوز هم در صداوسیما شاهد بازتولید فرهنگ خشونتیم و دراینباره هیچ آموزشی در سیستم آموزش و پرورش ما وجود ندارد.
درباره فیلمهایی که مثلا در تلویزیون پخش میشود و در آنها خشونت و همسرآزاری وجود دارد، من همیشه گفتهام که تا حد زیادی مربوط به نگاه فیلمساز است و دلیل بر آن نیست که مبنای علمی دارد و شاید میخواهد آنچه را در جامعه وجود دارد، نشان دهد نه آن چیزی که باید باشد.
ولی در کنار اینها آموزشی درباره اینکه یک خانواده باید چطور از خشونت عاری باشد، داده نمیشود.
من پنجسال مدیرکل دفتر پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی بودم. ما در بحث آموزش مهارتهای زندگی مانند مدیریت هیجانات، کنترل خشم، ارتباط موثر و… داشتیم و بارها رایزنیهایی را با آموزش و پرورش انجام داده و در یکسال یکمیلیون و ٧٠٠هزار دانشآموز را دراینباره آموزش دادیم.
واقعیت مدارس اما چیز دیگری را نشان میدهد. ما وقتی از دانشآموزان و بهویژه از دانشآموزان پسر سوال میکنیم که اساسا تعریفشان از خشونت چیست و خشونت علیه زنان را چه میدانند، چیزی ندارند که بگویند. تعداد زیادی از آنها نمیدانند خشونت خانگی چیست و هنوز وقتی در خیابانها راه میروند به خودشان اجازه میدهند در هر سطحی، وارد چرخه آزار علیه دختران هم سنوسال خودشان شوند.
در این باره هم خانواده مطرح است و هم فرهنگی که خشونت در آن وجود دارد. خیلی وقتها درگیریهای خیابانی و… اتفاق میافتد و میبینیم که افراد ترجیح میدهند اول یک دور همدیگر را کتک بزنند و بعد ببینند که باید برای حل مشکلشان چه کار کنند. از طرف دیگر خانواده مطرح است که وقتی پدری فرزند یا همسرش را کتک میزند، فرزندان آنها هم فکر میکنند که باید در آینده همین کار را بکنند. به هرحال، درحال حاضر در آموزش و پرورش کتاب برای دانشآموزان و معلمان درباره مهارتهای زندگی وجود دارد. از طرف دیگر ما آموزشهای پیش از ازدواج را در کتابهای درسی دانشگاه آوردهایم. آموزشهای مربوط به سلامت خانواده یکی دیگر از مسائلی است که در این کتابها آورده شده؛ خب میدانید که در حال حاضر بیشترین طلاقها مربوط به پنجسال اول ازدواج است و مسائلی در خانواده است که نیاز به آموزش دارند. من معتقدم که باید به آسیبهای اجتماعی نگاه سیستمیک داشت؛ مثلا ما میدانیم که اعتیاد در٧٠درصد خشونتهای خانگی از نوع همسرآزاری و در ٣۵درصد کودکآزاریها نقش دارد. ما باید ارتباط موثر، روشهای فرزندپروری و… را به افراد آموزش دهیم.
فکر میکنید اینها کافی است؟
به هر حال قابل توجه است. مثلا مطالعات در دنیا نشان داده که آموزشهای پیش از ازدواج میتواند تا ٨٠درصد از تعارضهای خانوادگی کم کند. در بحث خشونت موضوعات مختلفی مطرح است؛ مثلا آدمی که در خانواده آرامی بزرگ شده باشد، در محلهای نباشد که دایم در آن دعوا و چاقوکشی وجود دارد، در سینما و تلویزیون صحنههای خشونتبار را نبیند، معلوم است که خشن بار نمیآید. در رسانههایمان میبینیم که به راحتی صحنههای خشونتبار نشان داده میشود ولی صحنههای رمانتیک که محبت را نشان دهد، خیلی کمتر وجود دارد. ولی چرا این موضوع در جامعه ما اتفاق نیفتاده؟ من فکر میکنم یک دلیلش این است که هنوز ارزشی که باید به فرهنگ و مسائل اجتماعی و فرهنگی بدهیم، ندادهایم. این از کجا معلوم میشود؟ از اعتباراتی که ما برای این موضوع قایل هستیم، از اینکه آیا برنامههای نظاممندی دراینباره داریم یا نه، آیا در مدارس و دانشگاههای ما برنامههای مشخص و مدونی برای این موضوع وجود دارد؟ در سال ٨٢ شورای اجتماعی کشور تصویب کرد که آموزش و پرورش و وزارت بهداشت موظفند آموزش مهارتهای زندگی را نهادینه کنند. از طرف دیگر در زمان آقای احمدینژاد در ستاد مبارزه با مواد مخدر مصوب شد که وزارت علوم، بهداشت و آموزش و پرورش باید براساس سطوح تحصیلی، آموزش مهارتهای زندگی را دنبال کنند چرا که مطالعات نشان داده آموزش مهارتهای زندگی میتواند تا ٧٠درصد از اعتیاد، الکلیشدن و دیگر آسیبهای اجتماعی جلوگیری کند.
ولی این اتفاق آنطور که باید، نیفتاد؛ درست است؟
بله درست است، این اتفاق نیفتاد و اگر هم افتاد براساس روش علمی نبود. مدل اجرای این آموزشها خیلی مهم است چرا باید تعاملی باشد، آموزشی فعال باشد و…. ولی اگر کسی را بیاورید که سخنرانی کند، تاثیر ندارد. مثلا ما وقتی از خیلیها دراینباره میپرسیم، میگویند ۵٠٠ نفر را آوردهاند و یک ساعت برای آنها سخنرانی کردهاند، درحالیکه آموزش به این شکل هیچ اثری ندارد. اینها همه درحالی است که ما محتوا را داریم ولی اعتبار لازم و نحوه اجرای درستی دراینباره نداریم.
با همه این اوصاف شما فکر میکنید که خشونتهای خانگی و همسرآزاری، موضوع جدیای در خانوادههای ایرانی است؟
بله من فکر میکنم این موضوع جدی است و از چند لحاظ باید بررسی شود؛ یکی اینکه قطعا آمارهایی که ما داریم، آمار کل کشور نیست چرا که خیلیها اساسا تماس نمیگیرند یا به مراکز دیگری برای مشاوره میروند، خیلی از این موارد هم پنهان است و افراد درباره آنها حرفی نمیزنند.
مثل خشونتهای جنسی.
بله مثل این نوع خشونت که معمولا تا حد زیادی پنهان است. درباره کودکآزاریها هم همینطور، چون خود بچهها اصلا نمیدانند که مورد خشونت قرار گرفتهاند. برای همین هم است که من همیشه میگویم ما علاوه بر تقویت اورژانس اجتماعی باید درباره فعالیت آن اطلاعرسانی کنیم تا مردم با اورژانس تماس بگیرند. چون تعداد زیادی از کودکآزاریها مخفی است ما باید روشهای مختلفی برای آگاهسازی مردم درباره آن داشته باشیم. مدارس و پزشکان یکی دیگر از روشهایی است که میتواند به ما کمک کنند؛ مثلا اگر پزشکی کودکی را معاینه کرد که روی بدنش آثار ضرب و جرح هست، آن را سریعا به ما اطلاع دهد و اگر معلمی دید که بچهای یک مرتبه افت تحصیلی پیدا کرد، این احتمال را هم بدهد که او مورد کودکآزاری قرار گرفته است.
الان این همکاریها بین شما و پزشکان و معلمان ضعیف است؟
بله این همکاریها ضعیف است. من معتقدم که نه فقط در ارتباط با ما بلکه در کل نظام آموزش و پرورش باید تغییراتی صورت بگیرد. مثلا نظام مشاورهای که در حال حاضر وجود دارد، باید خیلی قویتر و فعالتر باشد؛ الان بچهها باید مشکلی پیدا کنند تا مراجعه کنند ولی در مشاوره فعال، بچهها دائما با مشاور و روانشناسان در ارتباط باشند. من فکر میکنم که این موضوع خیلی جای کار دارد. ما بارها به آموزش و پرورش اعلام آمادگی کردهایم که با ما دراینباره همکاری کند. ۵٠درصد اختلالات روانی در زیر سن ١۴سال شروع میشود و ٧۵درصد زیر سن ٢۴سال و این سنین همه در آموزش و پرورشاند. علاوه بر این بعضی موارد دیگر هم هستند که تا به حال درباره آنها کار زیادی انجام نشده مانند خودکشی؛ ما درحال حاضر پروتکل خودکشی را نوشتهایم و تا آخر امسال اجرایی میشود.
چه مواردی در این پروتکل مطرح شده است؟
در این پروتکل قدم به قدم به کارشناس اورژانس اجتماعی ما آموزش داده میشود که اگر با موردی مواجه شدند که میخواهد خودکشی کند، باید چه کار کند. این پروتکل مانند یک راهنمای عمل است.
در تماسهایی که امسال با اورژانس اجتماعی گرفته شده، چه تعدادش مربوط به خودکشی بوده است؟
تعداد آن زیاد نبوده و من الان آماری دراینباره ندارم. عمدتا مراجعه آنها به سیستمهای بهداشتی است و کمتر به ما ارجاع داده میشود.
در حال حاضر اورژانس اجتماعی چه تعداد آمبولانس در کل کشور دارد؟
اورژانس اجتماعی در حال حاضر ٣٠٠ خودروی سیار در کشور دارد.
فکر میکنید این تعداد کافی است؟
کافی نیست. هدف ما این است که همه شهرهای ما از این خودروها داشته باشند و البته با خدمات باکیفیت. ما سال گذشته توانستیم اولین آییننامه اورژانس اجتماعی را بگیریم؛ در این آییننامه آمده است که توسعه اورژانس اجتماعی به عهده وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی است. در آین آییننامه آمده که کلیه شهرهای بالای ٢٠٠هزار نفر، اورژانس اجتماعی داشته باشند. آنطور که ما حساب کردیم تا امسال حدود ٧٠ شهرستان اورژانس اجتماعی نداشتند و امسال ١٠ شهر به اورژانس تجهیز شدند و میتوان گفت که در حال حاضر ۶٠ شهر ایران اورژانس اجتماعی ندارند.
فکر میکنید سال آینده این ۶٠ شهر به اورژانس اجتماعی مجهز شود؟
اگر اعتبارات آن تأمین شود. آنطور که ما محاسبه کردهایم، سالانه حدود ٢۵٠ تا ٣٠٠میلیون تومان برای هر مرکز اورژانس آن هم بدون هزینه ساختمان، نیاز داریم.
خب این رقم خیلی زیاد است و به نظر نمیرسد بهزیستی با این بودجهای که دارد بتواند آن را تأمین کند.
به همین دلیل است که وزارت کار موظف به تأمین اعتبار این موضوع شده است.هرانا 23 اسفند
آخرین دیدگاهها