فرستنده: وحید ترابی Wahid Torabi
چند وقتی میشود که«فروش بچه» به یک کاسبی در کوچه و خیابانهای کشور تبدیل شده و حسابی سر و صدا کرده است؛ اما چه میشود که برخی حاضر میشوند فرزند خود را معامله کنند؟
به گزارش مشرق، تا چند سال پیش گوشه و کنار خیابان با خودکار و کاغذ برگهای نصب شده بود «فروش کلیه فوری»، «O+ فروشی» و… خیلیها آخرین راه را برای نجات از مشکلاتشان در فروش کلیه میدیدند. اما حالا تبلیغات مخفی در شهر عوض شده و برخیها برگه حراج پاره تن خود را در خیابان نصب میکنند. «فروش نوزاد» یا «فروش کودک» پدیدهای است که این روزها تکرار میشود. اما این پدیده اتفاقی جدید و پرتکرار است یا سوژهای جذاب برای رسانههاست که بارها بازنشر میشود؟
فروش جنین؛ فوری!
«یک عدد بچه به دلیل نبودن شرایط نگهداری (بیست روز مانده به دنیا آمدنش) به فروش میرسد. فوری»! این آخرین تلاش مادر بارداری است که آگهیهای دستنویسش را به خودپردازهای خیابان آزادی چسبانده بود؛ آگهیهایی که خیلی اتفاقی به دست یک خبرنگار میرسد. مهمتر از کنجکاوی خبرنگاری، بهتی است که از دیدن این آگهی میکنم. «فروش جنین نهماهه!!» یکی از خبرنگاران ماجرای این آگهی را اینگونه روایت میکند: «شمارهاش را میگیرم، نمیگویم خبرنگارم، خودم را خریدار معرفی میکنم. با اولین بوق تلفن، خانم جوانی جواب میدهد. انگار منتظر تماسهایی ناشناس مثل من است. بیآنکه نیازی باشد به هم معرفی شویم سر اصل مطلب میروم؛ «خودتان باردار هستید؟» آرام و معذب جواب میشنوم: خودمم. نیازی نیست سوال بپرسم، سفره دلش را باز میکند: همسرم بیمار است، باید هرچه زودتر عمل شود، ضربهمغزی شده و شرایط نگهداری بچه سوم را ندارم.»
فروش نوزاد در سایتهای نیازمندی
آگهیها فقط دستنوشتههای ساده روی دیوار نیست. در سایتهای نیازمندیهای اینترنتی هم میتوانید آگهیهای فروش نوزاد را ببینید. در یکی از این آگهیها فروشنده خود را اینگونه روایت میکند: «من خانمی هستم ۳۲ ساله. تقریباً ۴ ماهه حامله هستم و از کسانی که بچهدار نمیشوند و قصد سرپرستی بچه را دارند، به هم خبر بدهند. اینطوری هم آنها صاحب فرزند میشوند و هم بچه من سرنوشت بهتری پیدا خواهد کرد. من هم یک زن تنها بدون هیچ منبع درآمدی هستم و نمیتوانم بچه را بزرگ کنم و بهصورت تفاوتی از سرپرستان کودک مبلغی دریافت میکنم و از بابت فرزندم خیالم آسوده است.»
به روایت ساده بسیاری از خانوادههایی که نمیتوانند طعم مادر و پدر بودن را درک کنند؛ میتوانند با یکی از همین آگهیها تماس گرفته و مبلغی ناچیزتر از هزینههای دوره بارداری را پرداخت کنند تا صاحب یک فرزند شوند. اما این کودک چه آیندهای خواهد داشت؟ مدرسه و بسیاری از موضوعات دیگر در گرو دریافت شناسنامه و اسناد هویتی است. وقتی از آینده نوزادان حراجی میپرسیم ما را به سمت گرفتن «برگه ولادت» از بیمارستان تشویق میکنند. « میتوانید در بیمارستانها کمی پول خرج کنید تا با یک برگه ولادت برای کودکان تازه خریداریشده شناسنامه تهیه کنید.
دکتر زارعنژاد: فروش نوزاد پدیدهای نادر است
دکتر «عباس زارع نژاد» رئیس مرکز روابط عمومی و اطلاعرسانی وزارت بهداشت در این رابطه به خبرنگار مهر میگوید: «در بیمارستانها بهویژه بیمارستانهای دولتی مطمئن هستم برگه ولادت فقط برای والدین صادر میشود. مگر در بعضی موارد با حکم قضایی ممکن است برگه ولادت صادر شود وگرنه در غیر این صورت امکان بروز چنین تخلفی نزدیک به صفر است. زیرا میزان جریمه در نظر گرفته شده برای فرد متخلف و مرکز درمانی محل تخلف بسیار سنگین است و کسی جرئت نمیکند اعتبار بیمارستان خود را برای چنین مواردی خرج کند.»
دکتر زارع نژاد در رابطه با آگهیهای فضای مجازی نیز میگوید: «فروش نوزاد پدیده بسیار نادری محسوب میشود و اینگونه نیست که بگوییم امروز به لطف شبکههای اجتماعی مردم از این آگهیها مطلع میشوند و در گذشته خبردار نبودند؛ بلکه در گذشته هم این موارد بسیار نادر بود. ممکن است یک آگهی چندین هزار بار یا میلیونها بار در فضای مجازی دیده شود ولی این موارد بسیار محدود و نادر هستند و بررسی برخی از آنها نشان داده اظهارات مطرحشده واقعی نبوده و خبری از نوزاد و فروشنده نیست! ممکن است کودکی در محیطی غیر امن متولدشده باشد و وزارت خانه از آن بیاطلاع باشد ولی میزان جرائم باعث شده هیچکس در مراکز وابسته به وزارت بهداشت هوس چنین تخلفی را هم نداشته باشد
نوزادم را به یک سیمکارت میفروشم
اما این بخش مربوط به خریدارانی است که در حسرت فرزند میسوزند و میخواهند فرزندی با آینده روشن داشته باشند. ماجرا برای خریداران حوزه تکدی گری فرق میکند. وقتی خریدار کودک را گدایی و نوزاد را برای رونق گدایی خریداری میکند؛ داشتن اسناد هویتی اهمیتی چندانی در این معامله ندارد. یکی از خبرنگاران که در پاتوق معتادان حاضر شده؛ خریدوفروش نوزاد را اینگونه روایت میکند:« در پارک، مریم، زن بارداری را میبینم که معتاد است. او اکنون حدود ۲ سال است شیشه میکشد. ابروهایش را تیغ انداخته، مانتوی بلند و شال صورتیرنگی دارد. حدود ۳ ماهه است. مریم میگوید: من حاضرم بچهام را بفروشم. از مینا درباره قیمت فروش نوزاد میپرسم. میگوید: بستگی به شرایط دارد. گاهی نوزاد را به یک سیمکارت تلفن هم میفروشند. آدم وقتی خمار باشد. دیگر نمیفهمد که این بچه است یا عروسک یا… ولی در دست دلالها قیمتها به ده میلیون تومان و بالاتر هم میرسد.»
از فروش نوزاد تا کودکان 6 ساله!
دریکی از این آگهیها خبر از فروش کودک 6 ساله دادهاند. چندی پیش این آگهی هم در رسانهها جنجال زیادی به پا کرد. آن زمان پدری که شمارهاش پای آگهی پخششده بود علت ماجرا را نبود پول مهریه همسرش عنوان کرده بود. همسری که جداشده و حالا شوهر برای جبران پول مهریه مجبور است میوه این زندگی ناموفق را حراج کند.
حالا بعد از چند ماه دوباره پیگیر آن آگهی و پدر میشویم تا بعدازآن موج خبری پیگیر اوضاع کودک شویم. پدر پشت تلفن اینگونه جواب میدهد: «فکر میکنید با آن کاری که شما در رسانهها کردید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ فکر میکنید بچه را فروختم؟! شب و نیمهشب تماس میگرفتند و بدوبیراه میگفتند. همه اینها نقشه همسر سابقم بود تا مرا خراب کند. حتی علیه من شکایت تنظیم کرد تا صحنهسازی کند.
میخواستند مرا خراب کنند و…» روایت نشان میدهد همه جنجالها و یادداشتهایی که برای آنیک تکه کاغذ آگهی منتشرشده؛ حاصل یک دعوای قدیمی است. دعوایی که یکلحظه به آگهی فروش تبدیل میشود و لحظهای دیگر در قامت شکایت از دیگری خودش را نشان میدهد. اما حالا شبکههای اجتماعی خیلی خوب این دعوا را منعکس میکنند و همین تکه کاغذ در تیراژ میلیونی در فضای مجازی دستبهدست شده تا یکلحظه گمان کنیم اینجا مرکز حراج کودک و نوزاد است.
اما ماجرا فقط به نوزادها ختم نمیشود و حتی برخی تصاویر از فروش کودکان ۵ ساله حکایت دارد
آخرین دیدگاهها