دیانا بیگلریفرد۱۳۹۶/۰۳/۱۰
ماهنامه خط صلح – رهبر انقلاب اسلامى ایران در دیدارى که با معلمان و فرهنگیان به مناسبت روز معلم در هفدهم اردیبهشت امسال داشت، از تصویب سند آموزشى ٢٠٣٠٠ یونسکو و سازمان ملل در ایران به شدت انتقاد کرده و در ادامه گفته است که جمهورى اسلامى تسلیم ارادهی سازمانى که تحت سلطه و نفوذ قدرتهاى بزرگ است، نخواهد شد و تاکید کرد که “اینجا جمهورى اسلامى ایران است و در این کشور مبنا قرآن و اسلام است و اینجا جایى نیست که سبک زندگى ویرانگر، معیوب و فاسد غربى بتواند اعمال نفوذ کند”. وی با تاکید بر اینکه وظیفهی آموزش و پرورش تربیت یک نسل است، خاطرنشان کرد: “آموزش و پرورش باید تربیت نسلی با ایمان، وفادار، مسئولیتپذیر، دارای اعتماد به نفس، دارای ابتکار، راستگو، شجاع، با حیا، اهل فکر اندیشه، عاشق کشور و نظام و مردم، و دوستدار مصالح کشور را هدف اصلی خود قرار دهد”.
در ادامه ایشان همچنین از اجرایى نشدن سند تحول آموزش و پرورش که در دولت احمدى نژاد تصویب شده بود، ابراز نارضایتى کرد و از وزیر آموزش و پرورش و مسئولان مربوطه خواست که هر چه زودتر سند تغییر تحول بنیادین آموزش پرورش را عملى کنند. (١) در نوشتار پیش رو، به صورتى کوتاه به مقایسهی سند تغییر تحول آموزش پرورش و سند آموزشى ٢٠٣٠ یونسکو و انتقادات مربوطه خواهم پرداخت.
***
یک: “نظامهاى سلطهگر”، “توطئهی قدرتهاى بزرگ و استکبارى براى نفوذ و سرنگونى جمهورى اسلامى” و یا “سبک زندگى ویرانگر و فاسد غربى”، هر چند صفتهایی گنگ هستند و حتى نمىتوان براى آن تعاریف مشخصى پیدا کرد اما لااقل در ایران براى شنونده معنى مشخصى دارند و اکثراً در بیانات مقامات رسمى و غیر رسمى این اسامى عام به جاى آمریکا و اسرائیل به کار گرفته میشود. از اینکه یونسکو تحت سلطهی استکبار و قدرتهاى برتر و یا به عبارت دیگر آمریکا و اسرائیل است، نمىتوان به یقین سخن گفت و لااقل در چند سال اخیر به خاطر صدور قطعنامههایى بر خلاف میل و منافع آمریکا و اسرائیل شاهد روابطی پرتنش و قطع چند بارهی کمک و روابط آمریکا و اسرائیل با این سازمان بودهایم. اوج این تنش، به رسمیت شناختن فلسطین توسط یونسکو و محکومیت اسرائیل به عنوان اشغالگر قدس شرقى در چند روز پیش بود که واکنش بسیار تند اسرائیل را در پى داشت و در مقابل هم نخست وزیر اسرائیل، یونسکو و مجمع عمومى سازمان ملل را اسیر عددى نظامهاى غیر دمکراتیک معرفى کرده است. سوا از اینکه نگارنده بخواهد بر برحق بودن و یا ناحق بودن هر یک از طرفین دعوا وارد شود، بیشتر قصد بر این است که یادآورى کند یونسکو هر چند وابسته به کمکهاى اهدایى اعضاى خود است و بیشتر کمکها به طور حتم از طرف کشورهاى ثروتمند پرداخته میشود، اما چندان هم تحت سلطهی این کشورها نیست و هر یک از کشورهاى درگیر هم بنا به منافع خود، هر از گاهى یونسکو را متعلق و یا تحت سلطهی اردوگاه شَر و دشمن معرفى مىکنند. اما چون مانند شوراى امنیت هیچ کشورى در یونسکو و یا مجمع عمومى سازمان ملل داراى حق وتو نیستند، تحت سلطه دانستن یونسکو توسط استکبار، منطبق بر دلیل و سند و منطق نیست و بیشتر مبتنى بر برانگیختن احساسات وطن پرستانهی شنونده و بیان ضد خارجى گوینده است.(٢/٣)
دو: سند تحول بنیادین آموزش و پروش چیزى تازه نیست ۱۰ یا ۱۵ درصد از آن کپى ناشیانه از سند ٢٠٣٠ سازمان ملل و یونسکو است و مابقى، شعارهاى مبتنى بر احساساتى است که ما سالهاست در سخنرانىهاى عمومى و نمازهاى جمعه مىشنویم و اصولاً تا حدى هم معنى مشخصى ندارند و بیشتر مبتنى بر سراب ساخت “انسان برتر” که داراى شاخصهای تربیتى مانند اسلامى، با ایمان، عاشق کشور و مردم و نظام، ایرانى، آگاه، ضد استکبار، مهدوى مبتنى بر آموزههاى بنیانگذار نظام و رهبر فعلى کشور باشد، است (توجه داشته باشید اصولاً هیچ تعریفى از این صفتها وجود ندارد و هر چند خیلى عمیق جلوه مىدهند اما شدیداً از نظر لغت و زبانشناسی بدون پشتوانه هستند). این البته امرى تازه نیست و همهی حاکمیتهاى ایدئولوژیک در طول تاریخ به فکر ساختن انسانهایى مبتنى بر ایدئولوژی حاکم هستند. ما در دوران شوروى شاهد تلاش براى ساختن انسانها و کارگران برتر با عطف به ایدئولوژى رسمى کشور بودیم. در زمان حاکمیت نازیها در آلمان هم، آنها حتى پا را فراتر نهادند و با نابودى انسانهاى داراى ناتوانى جسمى و یهودیان و کولىها، در فکر ساختن انسان و نژاد برتر آریایى بودند که بر پایهی آموزههاى نازیسم لیاقت رهبرى براى تمام جهان را دارد. در ایران هم سالهاست که از علوم انسانى غربى نالیده میشود که باعث انحطاط دانشجویان و دانش آموزان ایرانى شده است و سالهاست که در پى ساختن علوم انسانى اسلامى-ایرانى هستند که انسان ایرانى- اسلامى مورد نظر حاکمان را مهندسى سازى فرهنگى- ژنتیکى کنند.
در مقابلِ سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که چیز جدیدى ندارد و بیشتر شعارهاى ایدئولوژیک عمومى مبتنى بر احساسات حاکمان است و اصولاً هم چندان ربطى به آموزش ندارد، اما سند ٢٠٣٠ یونسکو مبتنى بر جزئیات و کارى مبتنى بر تخصص آموزشى است که بیشتر از آنکه به شعار بپردازد، بر جزئیات عمل پرداخته است. مثلاً تا جایى پیش رفته که در توصیهها آمده است در نتیجهی بررسى متوجه شدند در بسیارى از دانشگاهها و مدارس، سرویسهاى بهداشتى مناسب، بهداشتى و خصوصى براى خانمها وجود ندارد. این مسئله، در هنگام عادت ماهیانه و تعویض نوار بهداشتى باعث بروز مشکلاتى مضاعف شده و موجب میل به ترک تحصیل یا دلزدگى تحصیلى در دختران میشود. اگر بخواهیم چند دقیقهاى در این مورد مشخص توقف کرده و تفکر کنیم، شاید به نتیجهی دیگرى برسیم: مثلاً من ممکن است مرد باشم، ولى ممکن است خواهر، دختر و یا همسرى داشته باشم و سواى اینکه از هر نژاد، دینى و کشورى باشم، این کمترین حق عزیزان ما است که عادت ماهیانه -که امرى طبیعى در خانمهاست-، باعث میل به ترک تحصیل آنان نشود و در مکانى که شان انسانى آنها حفظ شود و صد البته این مکان هم، مکانى تمیز باشد که ناقل بیمارى در هنگام تعویض نوار بهداشتى نشود، اقدام به تعویض نوار بهداشتى کنند. همه هم مثل من؛ یعنى براى درک این موضوع اصلاً لازم نیست خود را جاى خانمها گذاشت و یا در موقعیت ذهنى آنها قرار گرفت تا از این حقوقشان دفاع کرد. منظورم این است که ما مىتوانیم مرد و یا زن باشیم ولى اینکه نصف بیشتر و یا کمتر جمعیت کشورمان از امکان اولیهی بهداشتى برخودار شوند، اصولاً امرى انسانى است و ربطى به سلطهی استکبار و تسلط کشورهاى خارجى ندارد که حالا بخواهیم با تهیج احساسات ناسیونالیستى عموم مردم با آن مخالفت کنیم. اتفاقاً سخن حق را اگر دشمن خونى انسان هم بگوید، منطق حکم مىکند که باید آن را قبول کرد. بعضى امور مانند نفس کشیدن در حیطهی حقوق نمىگنجند و امورى هستند که ما به صرف جاندار بودن مالکش هستیم و سلب این امور مانند سلب حق حیات است. در قرن بیست و یکم شاید اصولى نباشد که توصیههایى مانند ایجاد محیطى بهداشتى و خصوصى براى دختران دانش آموز براى تعویض نوار بهداشتى در هنگام عادت ماهیانه را به توطئهی نظامهاى فاسد و ویرانگر غربى نسبت دهیم! (۴/۵)
سه: در سند بنیادین آموزش و پرورش، تمرکز اصلى بر ساختن “اَبرانسان” با چاشنى آموزش اسلامى است که به صورت یک خط کوتاه در پایان اشاره شده است که اقلیتهاى مندرج در قانون اساسى از آموزش مخصوص مندرج در قانون بهره مند خواهند شد. البته نکتهی اساسى اینجاست اولاً اقلیتهایى مانند یارسان و اهل حق و یا بهایى در قانون اساسى به رسمیت شناخته نشدهاند و دوم اینکه اقلیتهاى مندرج در قانون اساسى اغلب با شرایطى در کشور مواجه شدند که اکثراً ترک کشور کردهاند. اما در سند ٢٠٣٠ یونسکو بر ترسیم آموزشى توجه شده است که اولاً از زبان مادرى افراد در ابتدای آموزش حداکثر استفاده را شود تا روند آموزشى با تحمیل درد و رنج مضاعف و به طبع آن با نفرت و دلزدگى از آموزش و ترک تحصیل دانش آموز همراه نباشد. و ثانیاً در چندین جا توصیه شده است که آموزش باید مبتنى بر ترویج صلح و دوستى باشد و تاکید عمیق شده است که حق آموزش به هیچ دلیلى اعم از قومى، مذهبى و یا جنسى و غیره از کسى دریغ نشود و حتى گروهها و انسانهاى ضربه پذیر و کسانى را که داراى معلولیتى هستند، واجد شرایط توجه و سرمایه گذارى ویژهی دولت( تبعیض مثبت) براى هم سطح شدن با دیگر شهروندان کشور دانسته است.
چهار: در اینجا اصل برخوردارى تمام شهروندان ایران از حق آموزش برابر، فارغ از مذهب یا زبانشان است که متاسفانه ما با محرومیتها و تبعیضهایى مواجه هستیم و این در مورد اقلیتهاى مذهبى مانند بهایى و یا اهل حق بیشتر ملموس است. در سند ٢٠٣٠ آموزشى یونسکو حق تحصیل براى هر کس فارغ از مذهب و قومیتش غیرقابل سلب است. آیا این حق یا حقوق غیر قابل سلب با سیاستهاى کنونى نظام همخوانى دارد؟ جواب کوتاه من و یا هر کسى دیگر که وجدانش دربند ایدئولوژی نیست، این است که این حقوق مغایر سیاستهاى کلى نظام است؛ به خاطر اینکه در حال حاضر هم باورمندان دین بهایى از ورود به دانشگاه منع مىشوند و یا بعضاً بعد از ورود از دانشگاه اخراج میشوند. البته مسیحیان و یا باورمندان ادیان دیگر هم که در قانون اساسى نیامده است اگر به قول معروف تقیه پیشه نکنند، از ورود به دانشگاه منع میشوند. اینکه در این مملکت فقط باورمندان اسلام و شیعه از مزایاى آموزش بهره مند شوند و دیگر اتباع از این اساسىترین حقوق خود محروم بمانند، نه با منافع ملى سازگار است و نه منطبق بر اصلى انسانى است. اینکه دَرِ مدارس به روى همهی اتباع ایران فارغ از مذهب و قومیتش باز باشد و در مدارس تفاوتهاى فرهنگى و زبانى و دینى و جنسى دانش آموزان مورد احترام قرار گرفته و تا حد ممکن در پروسهی یادگیرى از این تفاوتها استفاده کرد تا سطح سواد آموزى بالا برود و دانش آموزان راغب به ادامهی تحصیل بشوند و ترک تحصیل نکنند، ربطی به استکبار و سلطهی کشورهاى خارجى نمیتواند داشته باشد. وگرنه اتفاقاً نیاز مبرم ایران، به کارگیرى با جان و دل این توصیه است؛ چونکه میزان ترک تحصیل و افت تحصیلى در مناطق اقلیت نشین بیش از چند برابر مناطق فارس-شیعه نشین است. مسئلهی جالب هم این است که اگر از افق دید اولترا ناسیونالیستى هم نگاه کنیم، این مسئله به کل به ضرر منافع ملى و وحدت ملى است و بى سوادى و یا محرومیت از سواد آموزى قشر بزرگى از ایرانیان، هیچ سودى براى منافع ملى ایران ندارد و کمى بیش از فاجعه براى آیندهی ایران ضرر دارد. یا محرومیت از تحصیل یک فرد بهایى در دانشگاه -که مغایر با برابر قومى و مذهبى در سند ٢٠٣٠ یونسکو است-، چه نفع و منفعتى به منافع ملى ایران و ایرانیان مىرساند که حالا توصیه به برداشتن این موانع در راستاى منافع کشورهاى بزرگ و استکبار تلقى میشود؟ بعضى اوقات انسان حرفهایى را از بزرگان علمى و مذهبى و یا سیاسى میشوند و به اعتبار شخصیت گوینده، آن حرف را قبول مىکند؛ در حالى که اگر پنج دقیقه آزادانه بر روى موضوع مورد بحث به صورت فردى تعمق و تفکر شود، ممکن است به نتایجى صددرصد مخالف سخن گفته شده، برسیم. منفعت و سود آیندهی کشور ما در رفع تبعیضهاى به کار رفته است و حتی بالاتر از آن احتیاج به ترمیم چنین زخمهایی تاریخى با تبعیضهاى مثبت داریم. اینکه این تبعیضها را توجیه کرده و توصیه به رفع آن از طرف هر کس را نتیجهی توطئه بین المللى بدانیم و از اجراى آن چشم بپوشیم نه منطقى است و نه با عقلانیت سازگار است.
پنج: در سند ٢٠٣٠ آمده است که آموزش باید معطوف به ترویج صلح و دوستى باشد. واقعیت این است که ترویج صلح و دوستى با ترویج ابرانسان ایرانى- اسلامى ناسازگار است. حالا اینکه قادر به ساختن این ابرانسان خواهند شد یا نه، امرى دیگر است و یا دیگران تاکنون توانستهاند این ابرانسان ایدئولوژیک مورد نظر خود را بسازند یا نه. ولى حتى در صورت ساختن این ابرانسان ایرانى- اسلامى هم، ما چندان خوشبخت نخواهیم شد. منفعت ایرانى، زندگى در صلح است؛ هم با همسایگانش و هم با اتباع خودش. صلح حلقهی مفقودهی ماست و براى افزایش تولید و صنعت و درآمد زایى و ارتقاى زندگى اتباع ایران از هر نظر، اتفاقاً ما احتیاج به ترویج صلح و دوستى داریم. ابرانسان، انسانى تهى از احساسات و عواطف و محبت است که فقط به پایان ایدئولوژیک ترسیم شدهی نظامهاى ایدئولوژیک مىاندیشد و براى رسیدن به این پایان کار، هر راهى را مشروع مىداند؛ به قول معروف هدف وسیله را توجیه مىکند. ابرانسان به دنبال نابودى و ویرانى است، هم میل به نابودى خود دارد و هم میل به نابودى دیگران. در حالى که ما بیشتر به انسانهاى معمولى محتاجیم که سرشار از عواطف و محبت براى ساختن آیندهی کشور باشند.
شش: نکتهی دیگر راجع به توصیهی سند ٢٠٣٠ یونسکو راجع به ترویج صلح و احترام این است که در مدارس ما اکثراً از این امر مهم غفلت مىکنند و حتى بعضى مواد آموزشى درسى ما توام با تلقین دشمنى و نفرت از ملل و یا مذاهب دیگر است که این مغایر با شان انسانیت است و بالاتر از آن انباشته کردن ذهن کودک و یا نوجوانى از نفرت، نه انسانى است و نه اینکه با اصول اخلاقى مردمان ما سازگار است. متاسفانه بعضى وقتها به غیر از موارد درسى در ساعتهاى پرورشى و دینى مسائلى بالاتر از نفرت از ملل و یا مذاهب دیگر بر ذهن و روح دانش آموزان تحمیل مىشود. بعضى وقتها گفتن بعضى خاطرات براى خود راوى خجالت آور و یا حتى کسر شان است ولى در این ساعات بعضاً مطالبى به دیگران نسبت داده مىشود که وقتى قربانى شنوندهی این خاطره مىشود، یک عمر روح و روانش خراشیده میشود. مثلاً در بعضى از این ساعتها براى سیاه نمایى و انسانیت زدایى از باورمندان دین بهایى و یا اهل حق، گفته میشود که آنها مراسمى عبادى دارند که در سال یک روز دور هم جمع مىشوند و اقدام به خاموش کردن چراغها مىکنند و در تاریکى با هم رابطهی جنسى برقرار مىنمایند که ممکن است در تاریکى با مادر یا دختر یا خواهر خود نزدیکى جنسى کنند. بعضى وقتها بعضى سخنان آنقدر شرم آور و وقیح است که ما از نقلش هم شرم مىکنیم و یا حتى قربانى هم از نقلش شرم مىکند و مىخواهد رویش را بپوشاند تا بیش از این احساس حقارت نکند. تصور کردن درد و رنج و روح خراش برداشتهی نوجوان بهایى و یارسان وقتى این خزعبلات را مىشنود، البته کارى است مربوط به وجدان انسانى. یا ما شاهد فتواهایى هستیم که در آن آمده است غذا خوردن با دانش آموزان بهایى در مدارس به خاطر ناپاک بودن آنها اشکال شرعى دارد و یا استفاده از شیر آب مشترک و سرویسهاى بهداشتى به خاطر ناپاکى مذهبى که به آنها نسبت مىدهند، اشکال شرعى دارد. (۶)
اما اینکه آموزش باید مبتنى بر ترویج صلح و احترام باشد نکتهی مقابل این خزعبلات انسانزدا است و یاد گرفتن این است که ما حق اعتراض در مقابل این نفرت پراکنى و انسانیت زدایى از خودمان و یا انسانهاى دیگر را داشته باشیم و اینکار اتفاقاً واجبترین و مبرمترین احتیاج امروزهی نظام آموزشى ماست. انسان اگر یک درصد هم وجدان داشته باشد، نمىتواند این ترویج تحقیر شخصیت انسانى را تحمل کند و به جد خواستار اجرایى شدن آموزش مبتنى بر صلح و احترام مىشود. انسان بعضى وقتها در مقام مخالفت با این امور از نوشتن یا روایت درد و رنج تحمیل شده بر روح قربانیان به خاطر شرم أبا دارد، اما متاسفانه این ترویج نفرت و انسانیت زدایى از انسانها و تحقیر روزانهی انسانیت در مدارس ما و عرصهی عمومى امرى عادى است و انسانیت و آیندهی کشور حکم مىکند و یا احتیاج دارد که اینکارها متوقف شود و چنین نفرت پراکنىهایى با مجازاتهاى قانونى جواب داده شود. اما خواستار توقف و پایان یافتن این درد و رنج مضاعف تحمیل شده بر روى هموطنانمان بودن، دیگر ربطش به استکبار و سلطهی جهانى چیست، لااقل براى من غیرقابل فهم است.
هفت: نقطهی مهم آخر این است که مسئلهی آموزش در ایران همیشه با تنش همراه بوده است و حتى رسیدن به این نقطهی حداقلى و ناقص، مانند معجزه مىماند و پیشرفتى بزرگ در سیر صد سالهی اخیر است. این پیشرفت با آغازى طاقت فرسا همراه بوده است و بهتر است در خاطر داشته باشیم که حتى پادشاه مستبدى مانند ناصرالدین شاه وقتى میرزا حسن رشدیه را از ایروان به ایران دعوت کرد تا در ایران مدارس سبک جدید بسازد با اولین تهدید سنت گرایان و مکتب داران، حمایت خود را از میرزا حسن رشدیه پس گرفت و جالب اینکه میرزا حسن رشدیه با هزینه و همت خود و بعضى دوستداران امر آموزش در ایران، نزدیک به ۱۰ بار اقدام به تاسیس مدرسه کرد و هر ۱۰ بار، سنت گرایان مخالف مدرسه سقف مدرسه را بر سر میرزا حسن رشدیه خراب کردند و دو بار هم اقدام به قتل وى کردند که منجر به زخمى شدنش شد. یا تا سى-چهل سال پیش تحت فشار اجتماعى دسته جمعى سنت گرایان که مدرسه رفتن دختر را از بى غیرتى پدر و برادرانش مىدانستند، بسیارى از مردم ایران از فرستادن دختر خود به مدرسه جلوگیرى مىکردند. این اصطکاک سنت و مدرنیته همیشه بوده است و ما امروز وارث نوع پیشرفتهتر آن هستیم، زنده یاد حسن رشدیه در آغاز متهم به ارتداد و ترویج بى دینى بود و البته معنى این اتهام در صد سال قبل کمى شاید خطرناکتر از امروز بود.
در پایان لازم مىدانم که بار دیگر خاطرنشان سازم که خوشبختى و سعادت مردمان جامعهی ایران در آموزشى مبتنى بر ترویج صلح و یادگیرى احترام به همدیگر و رفع تبعیض است نه ابرانسان ایدئولوژیک بدون احساسات و عاطفه نابودگر. به طور حتم در بلند مدت مردمى که به دنبال خوشبختى و سعادت هستند، راه آن را هم که مبتنى بر آموزشی که بر پایهی صلح و احترام و تفکر است، برخواهند گزید و یا به طور شفافتر این راه خود را به صورت اتوماتیک بر آنان تحمیل خواهد کرد.
آخرین دیدگاهها