ازدواج سرپرست با فرزندخوانده، تهدیدی برای کودکان دختر

دریافت از: حسین کفایت حقیقی

mana

 

نعیمه دوستدار

نمایندگان مجلس با اصلاح ماده مربوط به موضوع  فرزندخواندگی (ماده ۲۷)، ازدواج سرپرست و فرزندخوانده را “مشروط” به حکم دادگاه صالح کرده‌اند.

 پیش از این در لایحه حمایت از کودکان، ازدواج “سرپرست” با “فرزندخوانده” ممنوع بود، اما روز یکشنبه ۳۱ شهریورلایحه‌ای با تصویب مجلس برای تائید به شورای نگهبان رفته است که این اجازه را به سرپرست می‌دهد.

ماده ۲۷ لایحه حمایت از کودکان می‌گوید: «ازدواج چه در زمان حضانت و چه بعد از آن بین سرپرست و فرزندخوانده ممنوع است، مگر اینکه دادگاه صالح پس از اخذ نظر مشورتی سازمان، این امر را به مصلحت فرزندخوانده تشخیص دهد.»

این مصوبه در اصل در اسفندماه ۹۱ در مجلس به تصویب رسیده است، اما در آن زمان به دلیل بی‌توجهی رسانه‌ها به موضوع و گم شدن اخبار آن در میان اخبار سیاسی و انتخاباتی توجه لازم به آن نشد. ضعف سازماندهی فعالان مدنی زنان و کودکان و ارتباط ضعیف رسانه‌ای آنها باعث شد که این خبر کمترین واکنش را در زمان انتشار اولیه داشته باشد.

الهام امین‌زاده: «این ماده اگر به قانون تبدیل شود علاوه بر قانونی کردن خشونت جنسی علیه دختربچه‌های بی‌سرپرست، باعث عدم تمایل زنان متاهل به گرفتن فرزندخوانده دختر، بر هم زدن امنیت روحی زنان در این خانواده‌ها، فرهنگ‌سازی در جامعه در این راستا و شکستن قبح اجتماعی آن است.»

تصویب این ماده‌، فعالان زنان و کودکان در ایران را نگران کرده است، اما نمایندگان مجلس ایران معتقدند که این حکم اسلامی است. به عنوان مثال، سالار مرادی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در گفت‌وگو با سایت “روز آنلاین” از اصلاح این ماده دفاع کرده است: «فرزند خوانده حکم فرزند را ندارد. فقه و شرع این اجازه را می‌دهد که سرپرست با فرزندخوانده ازدواج بکند.»

به گفته این نماینده مجلس ایران، «دختری که وارد یک خانواده می‌شود در زمانی که به سن بلوغ برسد، به مردهای آن خانواده نامحرم است. مگر اینکه صیغه محرمیت یا عقدی جاری شود».

فعالان زنان معتقدند که حتی سخن گفتن از این مسائل در جوامع خطرناک است. مثل توران ولی‌مراد که می‌گوید: «مطرح کردن این مسائل، قبح آن را از بین برده و باعث رواج آن می‌شود چه برسد به قانونی کردن آن. من متاسفم که این ماده در مجلس تصویب شده و نماینده‌ها با آن موافق بوده‌اند. با چه عقل و منطق و استدلالی می‌توان پذیرفت که مردی که قرار است برای کودک بی پناهی پدری کند، اجازه داشته باشد با او ازدواج کند و با وی رابطه جنسی داشته باشد؟»

افروز مغزی، حقوقدان و پژوهشگر موسسه مکس پلانک، در این زمینه معتقد است: «در نظام‌های حقوقی مدرن ممنوعیت‌های قانونی باید در حداقل ممکن باشد و تلاش می‌شود این ممنوعیت‌ها فقط در موارد مشخص و خاصی  باشند و تا جای ممکن آزادی‌‌های افراد محدود نشود. یکی از این محدودیت‌ها، حمایت از گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه مثل زنان و کودکان است. در واقع، منع ازدواج در بسیاری نظام‌های حقوقی وجود ندارد و دلیل آن شرایط متفاوتی است که این کشورها دارند. شرایط نابرابر زن و مرد و مشکلات نظام حقوقی ایران مخالفت به حق فعالان اجتماعی و زنان را برانگیخته و عدم حمایت قانونگزار از کودکان این نگرانی‌ها را تشدید کرده است.

 ازدواج دخترها در قانون ایران در ۱۳ سالگی و قبل از آن هم با اذن دادگاه و ولی کودک امکان‌پذیر است، در حالی که در این سن دختر به استقلال فکری نرسیده است که بتواند تصمیم بگیرد. از این لحاظ درباره وضعیت کودکی که به فرزندی پذیرفته می‌شود و همواره در خطرات بیشتر هم هست، این نگرانی ها بیشتر است. اما اگر بخواهیم به حق ازدواج افراد هم احترام بگذاریم، بازهم باید برای حمایت از کودکان قوانینی وضع شود و ابزارهایی برای جلوگیری از اقدامات افراد هوسباز در نظر گرفته شود؛ مثل در نظر گرفتن حداقل بالاتری برای سن ازدواج. ۱۳ سالگی برای دختران و ۱۵ سال برای پسرها سن مناسبی نیست برای اینکه فرزند به سرپرستی گرفته شده بتواند عاقلانه و به دور از فشار تصمیم بگیرد. تیم‌های روان‌شناسی متخصص باید وجود داشته باشد و فقط نظر دادگاه و بهزیستی نمی‌تواند کافی باشد و از حقوق دختران حمایت کند.»

افروز مغزی: «ازدواج دخترها در قانون ایران در ۱۳ سالگی و قبل از آن هم با اذن دادگاه و ولی کودک امکان‌پذیر است، در حالی که در این سن دختر به استقلال فکری نرسیده است که بتواند تصمیم بگیرد. از این لحاظ درباره وضعیت کودکی که به فرزندی پذیرفته می‌شود و همواره در خطرات بیشتر هم هست، این نگرانی ها بیشتر است. اما اگر بخواهیم به حق ازدواج افراد هم احترام بگذاریم، بازهم باید برای حمایت از کودکان قوانینی وضع شود.»

این حقوقدان به یکی دیگر از نگرانی‌ها در این زمینه هم اشاره می‌کند: «یکی دیگر از کاستی‌های حقوقی ما، چندهمسری است و بر این اساس، زن همیشه در این هراس خواهد بود که در آینده دختر به سرپرستی گرفته شده همسر بعدی شوهرش باشد. در سیستم حقوقی کاملاً برابر، می‌شود درباره حق ازدواج راحت‌تر حرف زد؛ اما به دلیل ترس و ناامنی‌ای که این قانون در زنان ایجاد می‌کند، می‌توان فهمید که چرا فعالان اجتماعی از اثرات منفی این قانون بر خانواده صحبت می‌کنند.»

به اعتقاد منتقدان، با تصویب و اجرای چنین قانونی حس انسانی پذیرش فرزند را در خانواده‌ها از بین خواهد برد چرا که از یکسو به عنوان مثال، مادر خانواده از پذیرش فرزندخوانده‌ای که احتمالاً رقیب او خواهد شد سر باز خواهد زد و از سوی دیگر به جای برقراری رابطه پدری و مهر پدرانه، مادری و مهر مادرانه، رابطه‌ای توام با احساس جنسی را در بین فرزندخوانده و سرپرستان او ایجاد خواهد کرد که سلامت روانی کودکان به ویژه دختران را به خطر می‌اندازد و انگیزه‌های جنسی در آنها را تقویت خواهد کرد.

هرچند این ماده اکنون به شورای نگهبان رفته و در راه قانونی شدن است، اما همچنان این احتمال وجود دارد که دولت و مجلس آن را پس بگیرند. توران ولی‌مراد دبیر ائتلاف اسلامی زنان نامه ای به الهام امین‌زاده، معاون حقوقی رئیس جمهور نوشته و در آن به این مصوبه اعتراض کرده است: «این ماده اگر به قانون تبدیل شود علاوه بر قانونی کردن خشونت جنسی علیه دختربچه‌های بی‌سرپرست، باعث عدم تمایل زنان متاهل به گرفتن فرزندخوانده دختر، بر هم زدن امنیت روحی زنان در این خانواده‌ها، فرهنگ‌سازی در جامعه در این راستا و شکستن قبح اجتماعی آن است.»

دختربچه‌ها و مقنعه‌ای که مدام سُر می‌خورد

حجاب اجباری زنان ایران، از دوران کودکی تا هنگام تحصیل و اشتغال و حتی برای حضور در رقابت‌های ورزشی مسئله‌ساز است واین موضوع  در اخبار زنان ایران هر هفته به شکل‌های گوناگون مطرح می‌شود. این هفته شروع سال تحصیلی و ماجرای پوشش اجباری و تحمیلی دختربچه‌ها، همچنین حذف تیم ملی کاراته زنان ایران از رقابت‌های جهانی به دلیل پوشش، باز هم اهمیت پرداختن بیشتر فعالان زنان به مسئله پوشش زنان را یادآوری می‌کند.

همچنین، موضوع مناقشه برانگیز اجازه قانونی ازدواج با فرزندخوانده در ایران، خبر دیگری بود که رسانه‌ها در هفته گذشته کم و بیش به آن پرداختند.

سال تحصیلی جدید در ایران آغاز شده است و در آغاز این سال تحصیلی دختران ایرانی که با هفت سال سن سال اول مدرسه را آغاز می‌کنند، باید با حجاب و یونیفورم رسمی به مدرسه بروند.

هرچند به نسبت سال‌های گذشته اکنون سخت‌گیری نسبت به رنگ و کل پوشش دختران دبستانی کمتر می‌شود و آنها مجازند از رنگ‌های روشن در پوشش خود استفاده کنند، اما همچنان دست و پاگیری این پوشش و تحمیلی بودن آن برای کودکانی که هنوز حتی به سن شرعی رعایت حجاب نرسیده‌اند، می‌تواند توجه فعالان زنان و کودکان را به این موضوع جلب کند.

لیلا ملک محمدی: « در طول ۱۲ سال تحصیلی، من و هم‌کلاسی‌هایم حدود ۱۲هزار ساعت حجاب داشته‌ایم و دریغ از یک نامحرم. برخی سال‌ها البته یک بابای مدرسه داشتیم؛ آن هم فقط در زنگ‌های تفریح. از اول تا سوم دبستان، چیزی حدود دو هزار و ۵۰۰ ساعت هم که اصلاً طبق شریعت اسلامی حجاب واجب نبوده است بازهم در نبود نامحرم، حجاب داشته‌ایم.»

پیش از این دختران ایرانی مجبور بودند از رنگ‌های تیره به عنوان پوشش استفاده کنند و هرنوع استفاده از تزئینات، جوراب رنگی، کیف و کفش رنگی و … برای آنها ممنوع بود. برخوردهای خشن و سرکوبگرانه مسئولان مدرسه در ایران، فصل مشترک خاطرات بسیاری از زنان و دخترانی است که در سال‌های دهه ۶۰ و ۷۰ در ایران تحصیل کرده‌اند. اکنون نیز تحمیل حجاب به دختربچه‌ها تنها با تغییر اندکی در شرایط، آنها را مجبور می‌کند که ساعت‌های طولانی در محیط مدرسه با مقنعه حضور داشته باشند و در تحرک، نشاط و  حتی یادگیری آنها اختلال ایجاد شود. هر از چندگاهی از سوی برخی از فعالان زنان که نسبت به موضوع حجاب اجباری موضعگیری دارند به این مسئله هم اشاره می‌شود، اما توجه به آن چندان علمی و عمیق نیست و در حد اظهارنظرهای مقطعی باقی می‌ماند.  در چند روز گذشته هم تعدادی از این فعالان در فضاهای مجازی درباره این موضوع اظهار نظر کردند و تحمیل فشار حجاب اجباری به دختربچه‌ها را از مظاهر فشار و آزار کودکان دانستند.

لیلا ملک محمدی، روزنامه‌نگار درباره تجربه خود در دوران کودکی به زمانه می‌گوید: «اگر با این ریاضی ضعیف، درست حساب کرده باشم در طول ۱۲ سال تحصیلی، من و هم‌کلاسی‌هایم حدود ۱۲هزار ساعت حجاب داشته‌ایم و دریغ از یک نامحرم. برخی سال‌ها البته یک بابای مدرسه داشتیم؛ آن هم فقط در زنگ‌های تفریح. از اول تا سوم دبستان، چیزی حدود دو هزار و ۵۰۰ ساعت هم که اصلاً طبق شریعت اسلامی حجاب واجب نبوده است، بازهم در نبود نامحرم، حجاب داشته‌ایم. در دوره‌ دبستان معلم‌های دلسوزی بودند که اجازه می‌دادند مقنعه‌های خود را در کلاس برداریم، اما برداشتن ساده بود و دوباره گذاشتن، طاقت‌فرسا. اغلب یکی باید می‌آمد و چانه‌ مقنعه را از روی پیشانی یا روی گونه‌ ما جمع می‌کرد. به همین دلیل هم بچه‌ها معمولاً از برداشتن مقنعه استقبال نمی‌کردند. در ظاهر شاید ساده به نظر برسد، اما واقعاً سخت است؛ به ویژه برای دوره‌ دبستان. نقاب مقنعه مانع از خوب دیدن می‌شود و چیزی می‌خواهی بخوری، چانه‌ مقنعه جلوتر از هر لقمه‌ای توی دهان توست. واقعاً چرا باید کودک در طول روز و در جایی که جنس مخالف هم وجود ندارد این وضعیت را تحمل کند؟ آیا این مصداق بارز کودک‌آزاری نیست؟»

ملک‌محمدی: «به دختربچه گفته می‌شود حجاب به تو  در برابر جنس مخالف مصونیت می‌دهد و به این ترتیب، احساس ناامنی نسبت به جنس مخالف پیدا می‌کند؛ احساسی که تا آخر عمر با او می‌ماند.»

او مشکلات حجاب اجباری برای دختربچه‌ها را اینطور طبقه‌بندی می‌کند: «از دو زاویه می‌توا ن این موضوع را آسیب‌شناسی کرد؛ یکی از زاویه مشکلات جسمی و بهداشتی که دختربچه‌ها دچار احساس خستگی، دید نامناسب و سردرد می‌شوند. بعد از سال‌ها یک دختربچه مجبور است ساعت‌ها مقنعه را تحمل کند و در موهایش احساس درد می‌کند، اما چیزی که مهم‌تر است، مشکلات شخصیتی است. دوگانگی بین آموزه‌های دینی از همین زمان آغاز می‌شود. مثلا به او گفته می‌شود تا ۹ سالگی آزادی، ولی در مدرسه مجبور است از هفت تا ۹ سالگی حجاب داشته باشد و درباره چرایی آن هم جوابی هم به او داده نمی‌شود که قانع‌کننده باشد. از طرف دیگر، از ۹ سالگی هم باز باید بین همجنس‌های خود حجاب داشته باشد؛ چیزی که پاسخی برای آن ندارد.

نکته دیگر تضاد بین خانه  و خارج خانه است. در خانه و محیط‌های خانگی می‌بیند که مادر و خواهر و فامیل حجاب ندارند، اما او مجبور است حجاب داشته باشد و با همین دوگانگی‌ها، دختربچه ثبات شخصیت خود را از دست می‌دهد.»

لیلا ملک‌محمدی، تجربه‌ای از کشور نروژ را به عنوان مثال مطرح می‌کند: «در کشوری مثل نروژ گفته می‌شود که بچه می‌تواند رنگ لباسش را انتخاب کند و یونیفورمی هم نداشته باشد. معتقدند خلاقیت بچه با داشتن این انتخاب‌ بیشتر می‌شود و احساس مسئولیت پیدا می‌کند و اعتماد به نفسش بالا می‌رود، اما در کشور ما بچه مجبور است یونیفورمی را بپذیرد و خلاقیتش به این ترتیب کشته می‌شود.

نکته بسیار مهم دیگر، ایجاد نگاه بسیار ناامن نسبت به جنس مخالف است. با این ایده که به دختربچه گفته می‌شود حجاب به تو  در برابر جنس مخالف مصونیت می‌دهد و به این ترتیب، احساس ناامنی نسبت به جنس مخالف پیدا می‌کند؛ احساسی که تا آخر عمر با او می‌ماند.»  رادیو زمانه 04 مهرماه