رنج بي‌فرجام کودکان کار

21 آذر 1397

بارها دربارة کودکان کار و پايين آمدن سن خيابانگردي و زباله‌گردي در سطح شهر صحبت شده است. يک عيب اين نوع نوشته و صحبت‌ها اين است که موضوع به اصطلاح «مستعمل» مي‌شود و به قول اديبان، تکرار باعث بي‌تفاوتي و از دست رفتن حساسيت خواهد شد. همانطور که تقليد و تکرار يک مضمون و استعاره و شعر زيبا به از دست رفتن بداعت و تازگي ميانجامد. در اينجا هم موضوعي با اين اهميت، که مي‌توانيم نامش را شکنجة پايدار و بردگي آشکار کودکان هم بگذاريم، اکنون بر اثر بي‌تفاوتي و فقدان توجه عمومي، به موضوعي تکراري بدل شده و تأمل و تألمي برنمي‌انگيزد. با اين حال عيب نيست اگر بر اثر عذاب وجدان خون گريه کنيم.

نمي‌خواهم شعارزده و احساس برانگيز به طرح چنين موضوعاتي بپردازم اما بايد از عقوبت الهي بهراسيم و گواهي وجدان را کوچک نگيريم. اين کودکان بي‌پناه و اين بينوايانِ بيکس و کار، مي‌توانند فرزند گمشده يا دزديده شده يا رها شدة ما باشند! مي‌توانند خودِ ما باشند در سال‌ها و دهه‌هاي پيشين که هنوز کودک بوديم و شکننده و بي‌دفاع. باري، امروز بي‌هيچ ترديدي بايد مسألة کودکان کار و مافياي بي‌رحم و شقي در سازماندهي اين بچه‌ها را يک خطر بالفعل براي مردم و کشور و اساساً بزرگترين دشمنِ هويت مدني و اجتماعي مردمان در شهرها قلمداد کرد. در تهران اين سازماندهي مافيايي به وضوح مشغول تبديل کودکان به ساختارهاي بلادفاع و دستگاه‌هاي بيمار و بي‌هويتي براي درآمدزايي و پولربايي و ارضاي چند پدرخواندة ناپيدا و پشت پرده است. نام و هويت اينها چه زماني برملا خواهد شد و تاوان عمر و کودکي ربوده شده از هزارها بچة روستايي يا يتيم يا واگذار شده يا بدسرپرست را چه کساني بايد بپردازند؟

فرقي هم نميکند ايراني يا افغاني يا پاکستاني باشند، جنوبي يا شمالي ؟ بالاخره هويتي بايد داشته باشند و اهتمام ملي از سوي تمام نهادها و تمام مردم بايد پشت سر اين کودکان قرار گيرد. شهرداري در اينجا با يک موضوع چندوجهي و بسيار حسّاس درگير است و هرسال و ماهي که تأخير شود بر ابعاد مشکل و آسيب‌هاي وارده افزوده خواهد شد.

نخستين و فوريترين مسئله در حال حاضر، شناسايي و هويت‌يابي اين کودکان براي طبقه بندي و مطالعة خاستگاه اقليمي و مسير مهاجرتي آنان است. شهرداري بايد با کمک متخصصان بهزيستي اين مطالعه و پژوهش را به دقت پيگيري کند. به موازات شهرداري، وزارت کشور و نيروي انتظامي بايد چهار موضوع اساسي درمورد اين کودکان و سوءاستفاده کنندگان از آنها را روشن نمايند: اول تعيين و ثبت هويت اين کودکان و نوجوانان؛ دوم ارتباط آنان با قاچاقچيان و تبهکاراني که اينان را در اختيار گرفته و هويت و سرنوشتشان را گرو ميگيرند؛ سوم مسير پولي که ردو بدل مي‌شود و پولشويي در قاچاق يا درآمدهاي حاصل از کار اين بي‌پناهان؛ و چهارم اقدامات فوري، کوتاه و بلندمدت براي امداد و نجات اين طيف و طبقه‌اي که به دليل اهمال من و شما، و اغماض و قصور دولت و دستگاه به وجود آمده و پخش شده‌اند.

شهرداري در اين زمينه مسئوليت قانوني دارد. اما نوعي پراکنش نهادي و قانوني هم هست که دايماً مانع کمک‌هاي جدي و ريشه‌كن سازي اين مشکلات ميشود. متأسفانه تفرق و توازي در نهادهاي امداد رسان، به جاي ايجاد رقابت بر سر کمک به آسيب ديدگان و دستگيري از ضعفا، موجب احاله و رفع مسئوليت شده است. اين نهاد به آن احاله ميدهد، آن يکي مسئوليت را به بعدي حواله مي‌کند و سومي کسر بودجه و خلاء قانون را بهانة عدم دخالت و بي‌اقدامي مينمايد. جالب آنکه در نمايش‌هاي اخلاقي و شريعت مآبي و وجاهت طلبي همه از هم سبقت ميگيرند و دايماً به خود و رفقايشان لوح تقدير و جايزة خدمت و سپاس مي‌دهند! اين تشنگي براي خدمت و اين همه همايش و تقدير قبول است، اما چرا جلوي چشم ما، تهران از يک شهر مدرن و رو به توسعه دارد به يک اَبَرشهرِ درگير با فقر و زباله و دود و سرب و صوت بدل ميشود و گذشته از معتادها و کارتن خواب‌ها، حاشيه نشين‌ها و سوله خواب‌ها هم در جوار دستهاي پنهان و خطرناک سر برمي‌آورند؟

چه کسي تصميم ميگيرد که روزي، ساکنان خانه‌ها و مردم آموزش ببينند و تجهيزات لازم براي تفکيک زباله را به عنوان امري ضروري بپذيرند و کارخانه‌هاي بازيافت در چهارگوشة بيرون شهر از اين زباله‌ها به مثابه دارايي عمومي و موادخام متعلق به مردم، استفاده کند؟

شفاف و روشن، بايد ذهن مردم را نسبت به اين مسايل آگاه کنيم تا شهروند و شهرداري، مردمان ساکن شهر و نهادهاي متولي در امور شهري، بدانند نسل بعد قرار است چه سرشت و سرنوشت، و چه شکل و شمايلي پيدا کند. امروز و از همين لحظه بايد به داد بچه‌هاي کار رسيد و به فکر بي‌پناهان در شهر بود… ‏