بدبینی ها به رستورانگردی کودکان کار

دریافت از: لیلا سعادت

این کار شهرداری رسمیت دادن به کودکان کار است.

 “یک وعده غذا” = “هزار حسرت” 

یک سال 365 روزی و 54 هفته ای کلی جا دارد برای نامگذاری به هر مناسبت و عنوان که فکرش را بکنید. خیلی از این روزها و هفته ها می آیند و می روند بی آنکه ما خبر دار شویم و یا اگر خبر دار شویم، کمترین اهمیتی برای ما ندارد. همان قدر که روز مادر برای ما مهم است، “روز ملی بتن” که 15 مهر باشد بی اهمیت است. از 4 تا 10 آبان هم به اسم “هفته رستوران گردی” نامگذاری شده که بهترین واکنش ما نسبت به آن کلیک کردن روی خبرش در سایتها بود. اما یک ابتکار همه ماجرا را عوض کرد. در حالی که این موضوع حداکثر برای “رستوران بازها” و جماعت مرفه جذاب بود، اضافه کردن نام “کودکان کار” ماجرای دیگری را شروع کرد.

به گزارش  مهر، شهرداری تهران بانی شد تا در این هفته کودکان کار را به رستوران ببرد. آنها کودکان کاري که تحت پوشش NGO ها بودند را به رستورانهای شهر بردند تا بچه هایی که حداکثر شادی شان خلاصه می شود در فروختن چند فال اضافه تر و تمیز کردن چند شیشه بیشتر،برای یک بار هم که شده طعم غذای از ما بهتران را بچشند. عکسهای منتشر شده از این رویداد، واقعا دیدنی است. لطفا توی اینترنت جستجو کنید و نگاهی به این عکسها بیاندازید. “شگفتی” و “خوشحالی” بیشترین چیزی است که در چشم این بچه ها به راحتی دیده می شود.

رسانه ها هم از این خبر استقبال کردند. انتشار عکسها و گزارشهای این برنامه کمکی بود که از دست سایتها و روزنامه ها بر می آمد. اما میان همه این خبرها،یکی دو روزنامه و سایت از زاویه دیگری به قصه نگاه کرده بودند. حرف آنها این بود که چنین کاری یک “توجه نمایشی” است. یک روزنامه با چند چهره گپ زده و آنها گفته بودند این کارهای شهرداری مسکن است و تلوحیا مدیریت شهری را به  کار تبلیغاتی و سوء استفاده از کودکان کار متهم کرده بودند. سایتی هم به نقل از یک فعال کودک گفته بود این کار شهرداری رسمیت دادن به کودکان کار است. بعد هم این “یک وعده غذا” را مساوی “هزار حسرت” گرفته بودند که بردن این بچه ها به آن رستوران ها باعث می شود بفهمند چقدر محله شان با بقیه محله ها فرق دارد و قلب شان به درد بیاید. گلایه کرده اند که چرا بچه ها حق انتخاب نداشته اند و اینکه همه آنها کودکان کار نبوده اند.

اگر قرار باشد به این انتقادها – که خیلی هم از سر خیر خواهی به نظر نمی رسند- جواب بدهیم،حرف های زیادی برای گفتن هست. مثلا اینکه شهرداری تهران وظیفه دارد با سد معبر برخورد کند، اما رسیدگی به معیشت تهی دستان و محرومان با کمیته امداد و بهزیستی است. باید درک کنیم شهرداری قرار نیست شکم این بچه ها را سیر کند.

همان طورر که باید متوجه باشیم شهرداری نمی تواند عووارض پسماند و نوسازی خرج چیزی جز پسماند و نوسازی بکند. این بیشتر یک کار نمادین است برای اینکه تلنگری باشد به ما،که یادمان باشد رستوران رفتن و تفریح کردن فقط برای فرزندان ما نیست. بچه هایی که از پشت شیشه رستوران ها ما را دید می زنند هم یکی هستند مثل بچه های خودمان. همین که به این موضوع فکر کنیم، همین که وقتی سر چهار راه آنها را می بینیم حتی اگر کمکی نمی کنیم، دست کم به آنها لبخند بزنیم،خودش یک گام به جلو است.

دیگر اینکه همین یک بار -حتی همین یک بار- رستوران رفتن، برای همیشه خاطره فراموش نشدنی این بچه ها خواهد بود. آنها یاد گرفتته اند چطور خودشان را برای کمی فروش بیشتر به “بالای شهر” برسانند. چشم و گوش شان آنقدر بسته نبوده که حالا با دیدن یک رستوران تازه بفمند زندگی آنها با زندگی بعضی از دیگران چقدر فرق می کند.

هنوز هم حرفها دیگر برای پاسخ به آن انتقادها هست، اما جواب دادن باشد با متولیان برنامه. به عنوان یک روزنامه نگار می خواهم از نگاه همکارانم به این موضوع گلایه کنم. اگر شما در گزارش تان سراغ خانم تهمینه میلانی رفته اید که از دادن یک وعده غذایی به این کودکان انتقاد کرده،بد نبود به بهاره رهنما یا امیر حسین رستمی هم که پای این کار آمده بودند تلفن می کردید و حرف آنها را هم می شنیدید.شهرداری تهران چراغ اول را روشن کرده و پشت سرش هم خیرانی بانی تکرار این برنامه شده اند. یکی گفته برای شان لباس می خرد و یکی هم قرار شده بلیت شهر بازی برای شان بخرد. یکی دیگر هم گفته در برنامه بعدی کمک می کند تا بچه ها بتوانند هر غذایی را دوست دارند انتخاب کنند.

جای دوری نمی رفت اگر شما هم چراغی می افروختید.اگر الان خرداد 92 بود و شهردار تهران نامزد انتخابات ریاست جمهوری، من هم شبیه شما به این ماجرا نگاه می کردم.اما حالا قضیه فرق می کند.یک نهاد اجتماعی با ابتکاری – اگر نگوییم خوب، دست کم قابل توجه- از یک نامگذاری شیک و تبلیغاتی، یک رویداد اجتماعی اثر گذار ساخته و این کار کمی نیست.به نظرم باید یاد بگیریم بعضی وقت ها خوب نگاه کنیم،نیمه پر لیوان را نگاه کنیم. اگر بخواهیم با عینک بدبینی به جهان نگاه کنیم، آن وقت همه چیز را تیره خواهیم دید و این اصلا خوب نیست.