گروه جامعه- ساناز باقری راد: اسمش را که شنیدم تنها به یاد عکس های چندین ماه پیش که در فضای مجازی و اخبار دیده بودم، افتادم. عکس هایی که همگی خاکی بود و از زیر و رو شدن شهری در عرض چندین ساعت حکایت می کرد. با وجود تمام این افکار، ترسهایم از قدم گذاشتن به شهری سیل زده زیر پا گذاشتم و راهی «پل دختر» شدم. راهی مسیری که در طول چندین ماه اخیر غیر از خبر سیل، خرابی و بی خانمانی چیز جدیدی از آن نشنیده بودم. مسیرمان از جاده هایی بود که ناهمواری هایش چهره سیل را نمایان تر می کرد و
درختان از ریشه کنده شده نیز مهر تایید دیگری بر حادثه ناگوار سیل لرستان بود. راننده می گفت: «تمام این مناطق را آب گرفته بود، حتی جاده نیز کاملاً مسدود شده بود.» درباره منطقه میپرسم و با لهجه خاص خود می گوید: «نام این رودخانه کشکان است، آب رودخانه بر اثر سیل به روستاهای حاشیه جاده نیز رسیده بود. خانه های روستاهایی همچون کم مورت، طالبی و بخش رئیسان آسیب دیده بودند و آب وارد خانه های مردم شده بود.»
نزدیک شهر که شدیم، تصورم همان عکس هایی بود که دیده بودم. انتظار دیوارهای نیمه ریخته، خانه های خراب شده و خیابان های زیر و رو شده را داشتم. هرچند که فضای شهر تعریفی هم نداشت و با شهرهای عادی متفاوت تر بود، اما آثار سیل کم تر شده بود. از بلوارهای کنده شده و دیوارهای نیمه ریخته گذشتیم تا به یکی از نقاط مرکزی شهر رسیدیم.
به سراغ چندین زن رفتیم و خودمان را معرفی کردیم تا درباره سیل بپرسیم. چادرشان را روی سرشان مرتب کردند و به محض اینکه از خبرنگار بودنمان مطلع شدند، حاضر به صحبت کردن نشدند. اما برخی دیگر مشتاقانه به سمتان آمدند. از مرد و زن تا پسربچه ها، آماده تعریف کردن سرگذشت خود در سیل بودند.
در میان جمعیت همه مدل فردی دیده می شد. برخی از وضعیت رسیدگی ها ناراضی بودند و از نداشتن وسایل وسایل منزل گله داشتند. برخی دیگر صدایشان بغض داشت اما غرور اجازه گله کردن را نمیداد. تعدادی هم از شرایط راضی بودند و به غیر از روزهای ابتدایی حادثه، شرایط خوبی را سپری کرده بودند.
سیل زندگی ما را نابود کرد
یکی از بانوان به سمتم آمد و گفت: من هم می خواهم مصاحبه کنم؛ هنوز حرفی نزده بودم که خودش با حزن آمیخته با لهجه لری شروع به صحبت کرد: زندگیمان خوب و عادی بود تا اینکه سیل آمد و همه چیزمان را با خود برد. خانهمان کاملاً خراب شد و تمام وسایلمان از بین رفت. دیگر چیزی برایمان نمانده و در حال حاضر در خانه فامیل زندگی می کنیم.
درباره رسیدگی ها سوال می کنم و می گوید: نیروهای جهادی و امدادی در حال ساختن دوباره خانه مان هستند ولی هیچ لوازمی برایمان باقی نمانده و هنوز لوازم خانگی دریافت نکرده ایم. روزهای ابتدایی سیل بعضی افراد مانند هلال احمر، و نیروهای بسیجی به کمکمان آمدند و برایمان مواد غذایی و بهداشتی آوردند. اما حال که چندین ماه از سیل گذشته، توزیع مواد غذایی و وسایل مورد نیاز کم تر شده و برخی گروه های جهادی و گاهی هلال احمر به مردم کمک می کنند.
تیغه آفتاب صورتش را آزار می دهد اما ترجیح می دهد از مشکلاتش بگوید تا شاید مشکلاتش حل شود. درباره دریافت تسهیلات مالی سوال می کنم و می گوید: ما تحت پوشش بهزیستی هستیم اما کمک یا وام خاصی برای بازسازی زندگیمان دریافت نکردیم. تنها یک وام ۵ میلیونی برای بازسازی خانه دریافت کرده ایم و نیروهای امدادی، سپاه و بسیج در حال ساخت منازل هستند، اما از سوی بهزیستی کمک مالی دریافت نکرده ایم. برخی خیریه ها نیز برای کمک به مردم به منطقه آمدند و به بسیاری کمک کردند اما برخی از افراد ازجمله ما، نتوانستیم هیچ کمکی دریافت کنیم و با وجود از بین رفتن منزلمان دریافت لوازم خانگی شامل حال ما نشد.
چادرش را جلو می کشد و ادامه می دهد: رسیدگی هست و اقلام غذایی هم توزیع می شود اما به صورت مرتب انجام نمیشود و بسیاری از مردم چیزی دریافت نمیکنند. برخی از یک وسیله چندین عدد می گیرند اما برخی دیگر دستشان به هیچ چیز نمیرسد؛ حتی بعضی افراد ناتوان نیز نمیتوانند چیزی از کمک های غیر نقدی و کالا ها دریافت کنند. مشکل مالی مهم ترین دغدغه ما است و از بهزیستی یا هر دستگاهی که میتواند ما را کمک کند، تقاضای پرداخت وام داریم چراکه دیگر چیزی از زندگی من و خانواده ام باقی نمانده است.
دیگر کسی در چادر مستقر نیست
به سراغ یکی از مردان میروم، مقامت میکند اما کارتم را که میبیند راضی به حرف زدن میشود. درباره خسارتهای سیل میپرسم و می گوید: حدود نیمی از خانه ام بر اثر سیل آسیب دید و آب وارد خانه شد. خوشبختانه دیگر کسی در چادر یا کانکس نیست؛ کسانی که خانههایشان کاملاً تخریب شده اکثراً در مسکنهای مهر مستقر شده اند و در حال ساخت منازلشان هستند. کسانی که خانههایشان نیز آسیب دیده، یا تعمیر شده یا در حال تعمیر است.
درباره کمک های غیر نقدی دستگاهها سوال می کنم و می گوید: هلال احمر، سپاه، مردم، بسیج و نیروهای امدادی در روزهای اول به مردم منطقه ما کمک های زیادی کردند و چادر، فرش، پتو و مواد غذایی را میان مردم توزیع میکردند. البته نحوه توزیع ها به شکلی بود که گاهی به برخی چندین قلم میرسید اما برخی دیگر به دلیل ازدحام جمعیت نمیتوانستند چیزی دریافت کنند.
میپرسم، هنوز هم نیروها به سراغتان میآیند و پاسخ می دهد: کمکها کم تر از قبل شده اما هنوز هم ادامه دارد. تقریباً هر دو هفته یک بار، گروه های جهادی و دستگاههای امدادی برایمان بستههای غذایی میآورند. بستهها انواع مواد لازم برای تهیه غذا را دارد و تا مدتی غذا ما را تامین میکند. بنیاد برکت هم کالاهایی همچون فرش، یخچال، گاز و اقلام اولیه را میان مردم توزیع کرده و از آنها ممنونیم. ما از تمام مردم ایران که هنوز ما را فراموش نکرده اند، تشکر می کنیم.
از شغلهایشان میپرسم، از اینکه بعد سیل مغازههایشان چه شد و حالا برای تامین مخارج زندگی چه کار می کنند، اسم شغل که میآید چندین مرد که صدایم را میشنوند به سمتم میآیند، یکی می گوید: من کارگر بودم، در حال حاضر تقریباً به کار بازگشته ام، اما دیگر درآمدم مثل قبل نیست اما برخی همسایههایمان که مغازه داشته اند، وام دریافت کردند.
پرداخت وام ۴۵ میلیون تومانی برای تجهیز مشاغل آسیب دیده
دیگری وسط حرفهایش میپرد و ادامه می دهد: قرار است به کسانی که کسب و کارهایشان آسیب دیده از طرف وزارت صمت تا ۴۵ میلیون وام دهند. البته بستگی به نوع مشاغل دارد و این مبلغ متغیر است. برخی از مغازه دارهای شهر که آسیب دیده بودند، ۴۵ میلیون را دریافت کرده اند اما هنوز هم کسانی هستند که وامی نگرفته اند.
مردی از دور به سمتم میآید، صدای ملخ بالگرد به سختی اجازه شنیدن صدایش را می دهد، با صدایی بلند می گوید: من مغازه الکتریکی دارم، قسمت زیادی از اجناس مغازه ام در سیل از بین رفت و حدود یک میلیارد خسارت دیدم. از طرف وزارت صمت ۴۵ میلیون وام دریافت کردم اما این وام دردی از من دوا نمیکند. یک میلیارد از سرمایه شغلی من از بین رفته اما تنها ۴۵ میلیون تومان گرفته ام.
با دست مغازههای دور میدان را نشانم می دهد و می گوید: این مغازهها همسایه ما هستند تعدادی از آنها بسته به میزان خسارتی که دیده اند، وام گرفته اند. برخی حدود ۱۸ میلیون و برخی همان ۴۵ میلیون تومان را دریافت کردند. اما برخی دیگر هنوز هیچ وجهی نگرفته اند و گفته شده در نوبت هستند.
سرنوشت کودکان در سیل چگونه بود؟
هنوز در میان ازدحام مردم بودم که متوجه نگاه منتظر چندین پسر بچه شدم. به سمتشان که میروم لبخند میزنند و همه با هم شروع به صحبت می کنند. علیرضا که از همه مشتاق تر است درباره خانهشان می گوید: خانه ما در سیل بسیار تخریب شد، آب وارد خانه شد و تقریباً تمام وسایلمان از بین رفت. فکر می کنم مادر و پدرم مبلغی وام برای بازسازی دریافت کرده اند، نیروهای جهادی و امدادی هم فعلاً در حال ساخت خانهمان هستند. خانه ما هنوز درست نشده و فعلاً در منزل پدر بزرگم ساکن هستیم.
درباره رسیدگی ها میپرسم، همه با هم جواب میدهند و میگویند: روزهای اول خیلی خوب رسیدگی میکردند، گروه های مردمی مقدار زیادی لوازم غذایی برایمان آوردند و هلال احمر، بسیج و سپاه هم غذا و لوازم بهداشتی توزیع میکردند. رسیدگی ها خوب بود اما شلوغی اجازه نمیداد بستهها به همه افراد برسد. الان هم هر دو یا سه هفته یک بار برایمان بستههای مواد غذایی میآورند، بیشتر هم گروه های جهادی، مردمی و هلال احمر هستند.
امید از پشت بقیه پسرها داد میزند و می گوید: خانه ما هیچ چیزی ندارد. یک فرش انداختیم و یک اجاق داریم، همین. همسایههایمان که صد در صد آسیب دیده بودند، لوازم خانگی دریافت کردند اما هنوز به ما چیزی نداده اند.
میگویم: امروز قرار است ۲ هزار بسته لوازم خانگی میان مردم توزیع کنند و حتماً به شما هم خواهند داد.
مدارسمان را بازسازی کنید
از مدرسههایشان سوال می کنم، یکی می گوید: ما در روستای «موراتی» هستیم، درسهایمان کامل نشده بود و به صورت نصفه رها شد. فعلاً مدرسه نمیرویم و تا جایی که درس داده بودند امتحان گرفتند. برای سال بعد هم گفته اند در حال خرید زمین در حوالی پل دختر هستند و باید برای ادامه تحصیل به اینجا بیاییم. در طول سیل گروه های جهادی و معلمهایمان در درسها کمک میکردند. از طرف چندین دستگاه هم برایمان لوازم تحریر و کتاب آوردند. فعلاً تقاضای ما از مسئولان شهر این است که برای سال آینده مدارس ما را بازسازی کنند تا از درسهایمان عقب نمانیم.
علیرضا می گوید: خانه ما در منطقه «سازمانیها» است. در طول سیل رسیدگی به ما کودکان خوب بود، به ویژه روحانیون و گروه های مردمی کمک های زیادی به کودکان کردند. در منطقه ما کلاسهای اوقات فراغت برگزار کرده اند. در روزهای اولیه سیل که مادر و پدرهایمان مشکلات زیادی داشتند، مشاوران و مددکاران به سراغ کودکان میآمدند و به ما دلگرمی میدانند.
یکی از دوستانش با لهجه لری می گوید: با لهجه تهرانی حرف بزن تا حرفهایت را متوجه شوند، میخندم و میگویم به هر شکل که میخواهی صحبت کن.
برگزاری جشن برای کودکان، حالمان را خوب کرد
دوستش از برنامههای تفریحی برای کودکان می گوید: در روستاها برنامه نبود اما در خود پل دختر، بازیگران و عمو فتیله ها آمدند و نزدیک به یک هفته برنامه اجرا کردند. بازیگران هم آمدند و برای شاد کردن بچهها برایمان جشن گرفتند. این کارها تاثیر بسیار خوبی در روحیه کودکان داشت و باعث شد تا مشکلات را فراموش کنیم.
در پایان میگویند: الان دیگر مشکلات ما کم تر شده فقط لوازم خانگی نداریم که خدا کند در توزیع اقلام جدید، به ما هم چیزی برسد. ما از همه کودکان و مردم کشور که به یادمان بودند تشکر می کنیم، رسیدگی ها خوب بود فقط میخواهیم هنوز حواسشان به ما باشد.
به بچهها قول میدهم که حرفهایشان را منتشر کنم، با هم عکس میگیریم و برایم دست تکان میدهند. کودکان پل دختر هنوز هم لبخند به لب دارند و این قشنگترین صحنه سفرم به پل دختر بود.
خوزستان را فراموش نکنیم
از گفتههای مردم مشخص است که از وضعیت رسیدگی دستگاهها و نیروهای امدادی رضایت خوبی دارند. توزیع غذا میان مردم هرچند با فاصله به مقدار کم تر از روزهای اولیه اما هنوز ادامه دارد. اما در این میان مهم ترین دغدغه و نیاز مردم وسایل سرمایشی است و تقریباً تمام مردم تقاضای دریافت وسایل گرمایشی را از دستگاهها داشتند.
کمک های مردمی، گروه های جهادی، نیروهای امدادی، سپاه، ارتش و روحانیون به مردم سیل زده استان لرستان با وجود کمبودها و خلاها به طور کلی مطلوب بوده و به گفته مردم تقریباً مشکلات مردم در حال حل شدن است.
به یاد سیل زدگان خوزستان میافتم. فروردین ماه سال جاری حادثه سیل به غیر از استان لرستان، مهمان ناخوانده دیگر استانها نیز بود که در این میان استان خوزستان با مشکلات و بحرانهای بیشتری روبرو است. بحرانهایی که برعکس لرستان چندان رفع نشده و مردم به دلیل آسیب دیدن شدید خانهها و مزرعههایشان، در وضعیت خوبی به سر نمیبرند. آخرین فکرم در این سفر این است که چه زمانی برای گرفتن گزارش به خوزستان خواهم رفت و تا کی میتوان برای حل مشکل مردم خوزستان به نیروهای امدادی و دستگاهها امیدوار بود.
لحظاتی بعد تمام افکارم در چرخش پره های بالگرد گم شد و تنها انگیزه ام برای رسیدن به تهران، در رساندن صدای کودکان لرستانی به گوش مسئولان خلاصه شد.
آخرین دیدگاهها