۳۰ مهر ۱۳۹۸
عصر ایران؛فاطمه صابری- زاده ایرانند و بزرگ شده در این خاک. وقتی لب میگشایند و از رنجها و امیدهایشان میگویند آوای کمی از پارسی دَری میشنوی.«بیم» و «امید» برایشان مانند دم و بازدم است. بیم آنکه یکشب خانواده بگوید؛مدرسه بس است.ترس آنکه در مدرسه به آنها اعلام شود تا اطلاع ثانوی حضور در این مکان برای شما غدغن است.
نگرانی از کارهای اجباری در خانه و بیرون خانه که تمامی ندارد. دغدغه آنکه اگر کار نباشد نان نداریم. اینهمه، اما کودکان و نوجوانان افغانستانی ساکن پاکدشت که در کنار 200 عضو جمعیت امداد دانشجویی امام علی این شهر هستند را آنقدری ناامید نکرده که سواد یاد نگیرند،کتاب نخوانند و امیدوارانه از آرزوهایشان برای ادامه تحصیل و کمک به بچههای درمانده ایران و افغانستان نگویند.
هرچند آنها در پاکدشت که در 25 کیلومتری جنوب شرقی تهران قرار دارد زندگی میکنند اما پراکندگی حضورشان در این جغرافیای خشک و مهاجرپذیر از جی تو و پارچین تا قوهه،حصار امیر و دهها محله مختلف دیگر ادامه دارد.
تعدادی از خانوادهها کاملا در حاشیههای پاکدشت ساکن هستند در محدودهای که ممکن است یک کارخانه آجرپزی، یک گلخانه و یا هر واحد تولیدی و صنعتی دیگری بنا شده باشد. پدر و مادرانی که در این واحدها مشغول کار میشوند به دلیل داشتن تعداد زیاد فرزند ترجیح میدهد در سرپناههای همجوار با محل کارشان زندگی کنند. موضوعی که فقط محیط زندگی با حداقل امکانات را از کودکان و نوجوانانشان نمیگیرد بلکه عمدتا خبری از مدرسه و آموزش برای این کودکان هم نیست.
خورشیدی که از تابستان فراری است
کودکانی مانند خورشید 12 ساله که به همراه خانواده اهل افغانستانیاش در اتاقکهایی که از طرف صاحبکارخانه آجرپزی در 10 کیلومتری مرکز شهر در اختیارشان گذاشته شده روزگار میگذرانند. او به لطف پیگیریهای مددکاران جمعیت امام علی حالا دانشآموز کلاس هفتم است. خورشید که 6 ماه بهار و تابستان را در کورههای آجرپزی همراه خانواده کار میکند مانند خواهر همسنوسالش نعیمه، آشکارا درگیر سوءتغذیه است به عصر ایران میگوید: برای از دست ندادن گرمای آفتاب و خشک شدن آجرها گاهی از ساعت 5 صبح کارمان را شروع میکنیم و گاهی هم ساعتی دیرتر.
خورشیدی که از تابستان فراری است
کودکانی مانند خورشید 12 ساله که به همراه خانواده اهل افغانستانیاش در اتاقکهایی که از طرف صاحبکارخانه آجرپزی در 10 کیلومتری مرکز شهر در اختیارشان گذاشته شده روزگار میگذرانند. او به لطف پیگیریهای مددکاران جمعیت امام علی حالا دانشآموز کلاس هفتم است. خورشید که 6 ماه بهار و تابستان را در کورههای آجرپزی همراه خانواده کار میکند مانند خواهر همسنوسالش نعیمه، آشکارا درگیر سوءتغذیه است به عصر ایران میگوید: برای از دست ندادن گرمای آفتاب و خشک شدن آجرها گاهی از ساعت 5 صبح کارمان را شروع میکنیم و گاهی هم ساعتی دیرتر.
برادران کوچکش هم در خشت سازی به پدرشان کمک میکنند. وظیفه خورشید و خواهران کوچک و بزرگش هم این است که پس از خشک شدن خشتها، آنها را در کورهها بچینند. مادرشان هم که سالها کارهای مختلفی انجام داده بود بعد از بیرونزدگی دیسک بین مهرهای در کمرش نمیتواند کمکحالشان باشد. خورشید از باز شدن مدارس خوشحال است و میگوید همینکه پاییز میآید و ما به مدرسه میرویم و دیگر به کوره نمیرویم یعنی خوشبختی.
لطف صاحب کورهپزی بهجز پرداخت حدود 30 هزار تومان به ازای هر 1000 خشت به این خانواده، دادن یک اتاق در موازات اتاقکهای 8 خانوار دیگر است.
سرپناهی کوچک و بدون نور کافی که محل زندگی 6 فرزند و پدر و مادر است. حمام و سرویس بهداشتی داخل حیاط که برای استفاده مشترک چند خانوار ساختهشده، گاهی آب دارد و گاهی نه. مربیان جمعیت امام علی حتی در تابستان هم برای اینکه این بچهها کمی از آن محیط دور شوند، با وسایل حملونقل شخصیشان ساعاتی آنها را به خانه علم جمعیت امام علی میبردند تا در کنار کودکان دیگر کتاب بخوانند و در کلاسهای مختلف هنری شرکت کنند.
10 هزار دانشآموز افغانستانی در پاکدشت
طبق آمارهای غیررسمی بیش از ۲.۵ میلیون مهاجر افغانستانی در ایران حضور دارند.گفته میشود حدود ۹۵۰ هزار تَن از آنها با کارت اقامت، ۴۵۰ هزار افغانستانی دارای گذرنامه (پاسپورت) و اقامت کوتاهمدت هستند و رقمی نزدیک به ۳۰ هزار تَن هم با اقامت طولانیمدت در ایران زندگی میکنند.
10 هزار دانشآموز افغانستانی در پاکدشت
طبق آمارهای غیررسمی بیش از ۲.۵ میلیون مهاجر افغانستانی در ایران حضور دارند.گفته میشود حدود ۹۵۰ هزار تَن از آنها با کارت اقامت، ۴۵۰ هزار افغانستانی دارای گذرنامه (پاسپورت) و اقامت کوتاهمدت هستند و رقمی نزدیک به ۳۰ هزار تَن هم با اقامت طولانیمدت در ایران زندگی میکنند.
ماجرا اما وقتی عجیب میشود که بدانیم حدود یکمیلیون افغانستانی که از جنگ داخلی و بیکاری در کشورشان گریختهاند بدون مدرک معتبر در جاهای مختلف ایران زندگی میکنند. تعدادی از این کودکان در جمعیت امام علی تحت حمایت هستند و براساس فلسفه این موسسه مردمی بدون توجه به ملیت و کارت اقامت خانوادگیشان خدمات دریافت میکنند.
براساس آمارهای رسمی بیش از 420 هزار دانشآموز با ملیت افغانستانی در مدارس ایران مشغول تحصیل هستند که بیش از 105 هزار دانشآموز مدرک هویتی ندارند.از این تعداد حدود 90 هزار تبعه افغانستانی در محدوده پاکدشت زندگی میکنند.
مهرماه 98 زنگ مدارس شهری و روستایی در شرایطی برای دانشآموزان پاکدشت به صدا درآمد که 10 هزار دانشآموز افغانستانی هم فرصت پیدا کردند و دوشادوش دانشآموزان ایرانی به سر کلاسهای درس رفتند.
در بین این دانشآموزان کودکان و نوجوانان بدون مدارک هویتی هم وجود دارند که برخلاف چند دهه گذشته با پیگیری دولت حسن روحانی آنها هم امکان ثبتنام در مدارس ایران را پیدا کردند. طبق مصوبه هیات وزیران دولت روحانی در سال 1395 در صورت تمایل این کودکان و خانوادههایشان، دانشآموزان افغانستانی ساکن ایران میتوانند تا مقطع دیپلم در مدارس دولتی ایران ادامه تحصیل بدهند.
20 سال تلاش برای آینده کودکان
طبق توضیحات زهرا کُهرام یکی از مربیان داوطلب خانه علم جمعیت امام علی پاکدشت،در این خانهها به دلیل برقراری ارتباط مستقیم بین مربیان و مددکاران با بچهها،تلاش علمی و انسان دوستانهای برای ارائه آموزشهای صحیح انجام میشود.تلاشی که به گفته او سابقهای بیش از 20 ساله دارد. این فعال اجتماعی توضیح میدهد که تاکنون با حضور فعالیتهای داوطلبانه اعضای این جمعیت قدمهایی بزرگی در جهت بهبود وضعیت کودکان و بانوان بیپناه ایرانی و ملیتهای دیگر مانند افغانستانی،پاکستانی و عراقی برداشتهشده است.
در بین این دانشآموزان کودکان و نوجوانان بدون مدارک هویتی هم وجود دارند که برخلاف چند دهه گذشته با پیگیری دولت حسن روحانی آنها هم امکان ثبتنام در مدارس ایران را پیدا کردند. طبق مصوبه هیات وزیران دولت روحانی در سال 1395 در صورت تمایل این کودکان و خانوادههایشان، دانشآموزان افغانستانی ساکن ایران میتوانند تا مقطع دیپلم در مدارس دولتی ایران ادامه تحصیل بدهند.
20 سال تلاش برای آینده کودکان
طبق توضیحات زهرا کُهرام یکی از مربیان داوطلب خانه علم جمعیت امام علی پاکدشت،در این خانهها به دلیل برقراری ارتباط مستقیم بین مربیان و مددکاران با بچهها،تلاش علمی و انسان دوستانهای برای ارائه آموزشهای صحیح انجام میشود.تلاشی که به گفته او سابقهای بیش از 20 ساله دارد. این فعال اجتماعی توضیح میدهد که تاکنون با حضور فعالیتهای داوطلبانه اعضای این جمعیت قدمهایی بزرگی در جهت بهبود وضعیت کودکان و بانوان بیپناه ایرانی و ملیتهای دیگر مانند افغانستانی،پاکستانی و عراقی برداشتهشده است.
مشکل تعدادی از این خانوادهها تنها مالی یا نداشتن سرپناه نیست. آنها باوجودآنکه کیلومترها از زادگاهشان دور هستند اما همچنان بهشدت پایبند برخی سنتهای خود در زمینه سختگیری برای زنان و ممانعت برای تحصیل آنها،ازدواج در سن پایین و به کار گرفتن کودکان برای کار هستند.
معامله دختران از کودکی
شنیدن خبرهایی مانند ترک تحصیل دختران کم سن و سال به دلیل ازدواج آنها بعد از دوندگیهای فراوان مددکاران این جمعیت برای فراهم شدن امکان تحصیل برای این بچهها عرقی سرد بر تنشان مینشاند. مانند ماجرای نیره 14 که خانوادهاش 30 سال قبل از هرات به ایران آمدهاند. آنها تجربه زندگی در اصفهان،یزد،زابل، تهران و حالا پاکدشت را دارند. نیره با بغض و شرم میگوید:خانوادهام بهرسم طایفه ما بعد از تولدم من را هم به نام پسر یکی از اقوام دور سند زده و پولش را هم گرفتهاند.
شنیدن خبرهایی مانند ترک تحصیل دختران کم سن و سال به دلیل ازدواج آنها بعد از دوندگیهای فراوان مددکاران این جمعیت برای فراهم شدن امکان تحصیل برای این بچهها عرقی سرد بر تنشان مینشاند. مانند ماجرای نیره 14 که خانوادهاش 30 سال قبل از هرات به ایران آمدهاند. آنها تجربه زندگی در اصفهان،یزد،زابل، تهران و حالا پاکدشت را دارند. نیره با بغض و شرم میگوید:خانوادهام بهرسم طایفه ما بعد از تولدم من را هم به نام پسر یکی از اقوام دور سند زده و پولش را هم گرفتهاند.
آنها چند روز قبل با مادرم تماس گرفتند و درباره موعد رفتن من به خانه پسری که حتی نامش را نمیدانم صحبت کردند. به خالهها(مربیان جمعیت امام علی) گفتهام که من نمیخواهم به یزد بروم.دوست دارم درس بخوانم و رشته دو میدانی که در خانه علم یاد گرفتهام را ادامه بدهم. نیره میگوید پدر ندارم و مادرم همسالها کار کرده و برادرانم که در کار جمعآوری ضایعات هستند میگویند نمیتوانند تا ابد خرج ما را بدهند.
منظورش از «ما»، خواهر 19 سالهاش است که چند ماه قبل به دلیل مطرحشدن بحث ازدواجش با ترتیبی که برای خواهرش وجود داشت دست به خودکشی زد و در بیمارستان از مرگ نجات یافت. نیره با بغضی در گلو با ناامیدی به مددکار جمعیت نگاه میکند و میگوید خواهر بزرگمان هم بهاجبار ازدواج کرده اما من دوست ندارم الان ازدواج کنم.علاقه دارم حالا که بعد از چند سال فرصت شده درسم را ادامه دهم. به خانوادهام قول دادهام هنرهای دستی هم یاد بگیرم و خرجم را دربیاورم.هنرهای دستی مورد اشاره نیره مانند کلاسهای آموزش خیاطی،بافتنی و پَتهدوزی است.
آرزوی کسب درآمد با هنرهای دستی
شیما یکی از مربیان داوطلب جمعیت امام علی در پاکدشت است که هفتهای یک روز از تهران به پاکدشت میرود تا در خانه علم به دختران افغانستانی و ایرانی «پَتهدوزی» که هنر اصیل کرمانی است را آموزش بدهد. حالا با گذشت یک سال از آغاز کار،شماری از دختران مهاجر با یادگرفتن رودوزیهای مخصوص کرمان روی پارچههای پشمی و ضخیم به کمک نخهای رنگی، منتظر بازاریابی و فروش کارهایشان هستند.
منظورش از «ما»، خواهر 19 سالهاش است که چند ماه قبل به دلیل مطرحشدن بحث ازدواجش با ترتیبی که برای خواهرش وجود داشت دست به خودکشی زد و در بیمارستان از مرگ نجات یافت. نیره با بغضی در گلو با ناامیدی به مددکار جمعیت نگاه میکند و میگوید خواهر بزرگمان هم بهاجبار ازدواج کرده اما من دوست ندارم الان ازدواج کنم.علاقه دارم حالا که بعد از چند سال فرصت شده درسم را ادامه دهم. به خانوادهام قول دادهام هنرهای دستی هم یاد بگیرم و خرجم را دربیاورم.هنرهای دستی مورد اشاره نیره مانند کلاسهای آموزش خیاطی،بافتنی و پَتهدوزی است.
آرزوی کسب درآمد با هنرهای دستی
شیما یکی از مربیان داوطلب جمعیت امام علی در پاکدشت است که هفتهای یک روز از تهران به پاکدشت میرود تا در خانه علم به دختران افغانستانی و ایرانی «پَتهدوزی» که هنر اصیل کرمانی است را آموزش بدهد. حالا با گذشت یک سال از آغاز کار،شماری از دختران مهاجر با یادگرفتن رودوزیهای مخصوص کرمان روی پارچههای پشمی و ضخیم به کمک نخهای رنگی، منتظر بازاریابی و فروش کارهایشان هستند.
شیما میگوید هدف ما صرفا آموزش یک کار دستی نیست بلکه برای این خانمها کلاسهای کارآفرینی هم برگزار میشود تا بتوانند از هنر یا کاری که یاد گرفتهاند درآمدزایی کنند.
مانند هدفی که سارا یکی از هنرجویان کلاس دارد. او میگوید آرزویش این است که روانشناس شود اما برای آنکه درآمدی برای رسیدن به آرزویش داشته باشد پتهدوزی را یاد گرفته است.
ساحره 16 ساله کلاس هشتم و اهل قندهار یکی دیگر از هنرجویان حاضر در کلاس است. او که متولد ایران است سوزندوزیهای افغان را هم بلد است.ساحره میگوید تا 6 سالگی در زاهدان زندگی میکردند و 10 سالی است ساکن پاکدشت هستند. 4 برادر و 5 خواهر دارد. 3 خواهر و یک برادرش ازدواج کردهاند. او میگوید دوست ندارم مثل آنها زود ازدواج کنم. آرزویم این است که وکیل شوم.
آمادهسازی هر شال 200 تومان
کنارش هاجر نشسته؛دختری نوجوان که در خانه هم مشغول کار است.«کار ما برش،ریشه زدن و بستهبندی انواع شال و روسری در خانه است». هاجر میگوید بهجز او که گاهی برای کلاسها از خانه خارج میشود زنهای دیگر خانواده فقط زمانی از کنار پارچههایی که قرار است به شال سر تبدیل شود، بلند میشوند که اذان ظهر و مغرب باشد و بخواهند نماز بخوانند یا غذای اندکشان را بخورند. او میگوید معمولا کارفرماها به ازای هر شال 200 (2000ریال) به آنها پرداخت میکنند.
آمادهسازی هر شال 200 تومان
کنارش هاجر نشسته؛دختری نوجوان که در خانه هم مشغول کار است.«کار ما برش،ریشه زدن و بستهبندی انواع شال و روسری در خانه است». هاجر میگوید بهجز او که گاهی برای کلاسها از خانه خارج میشود زنهای دیگر خانواده فقط زمانی از کنار پارچههایی که قرار است به شال سر تبدیل شود، بلند میشوند که اذان ظهر و مغرب باشد و بخواهند نماز بخوانند یا غذای اندکشان را بخورند. او میگوید معمولا کارفرماها به ازای هر شال 200 (2000ریال) به آنها پرداخت میکنند.
به گفته هاجر به طور میانگین روزانه حدود 300 شال با این شرایط آماده میشود و درآمد 60هزارتومانیاش تقسیم بر 4 زن کارگر که خواهر و همسران برادرش هستند،میشود و روزی 15 هزار تومان برای کار به آنها تعلق میگیرد.کاری که میگوید در شرایط کنونی بسیار کم شده و ممکن است هفته به هفته خبری از سفارش و تحویل توپهای پارچه نباشد. اگر هم کار باشد بعضی از صاحبان کار که افغانستانی هستند ماه به ماه دستمزدمان را نمیدهند وقتی پیگیری میکنیم میگویند در افغانستان ناامنی و درگیری است و بار هنوز به مقصد نرسیده یا فروش نرفته.
کودکان زباله گرد در کلاس
کلاسهای کمکآموزشی هم به طور مداوم برای کودکانی که از تحصیل بازمانده و دیر به چرخه آموزشی اضافهشده یا از میانه راه مدرسه،درس را رها کردهاند در جمعیت امام علی دایر است. علی یکی از معلمان داوطلب است که هفتهای 2 بار برای آموزش به این کودکان از تهران به پاکدشت میرود. در کلاسش 2 کودک زباله گرد 9 و 10 ساله هم حضور دارند.مربیان جمعیت توضیح میدهند که درآمد زباله گردی باعث میشود که تلاشهای ما برای پیشنهاد کارهای با درآمد کمتر اما آیندهای بهتر از طرف بعضی از کودکان و خانوادههایشان با پاسخ منفی مواجه شود. خانوادههایی که اگر درگیر اعتیاد باشند کودکان 5 ساله خود را هم برای زباله گردی میبرند چون از نظرشان کاری ساده است.
کودکان زباله گرد درگیر بیماریهای پوستی و هپاتیت
یکی از مددکاران جمعیت امام علی در پاکدشت به عصر ایران توضیح میدهد؛کار زباله گردی مخصوصاً برای کودکان بهشدت آسیبزا و دارای اثرات بد اجتماعی است. اما به دلیل آنکه این بچهها و والدینشان حقوق گاه تا 3 میلیون تومانی در ماه را از شرکتهای پیمانکار زبالههای خشک بهصورت روزانه دریافت میکنند به پیشنهاد ما برای حرفهآموزی و کسب مهارت توجه چندانی نمیکنند. او از تجربههای تلخ ابتلای چند کودک زباله گرد به بیماریهای پوستی و هپاتیت گفت و اینکه آنها برای فراری نشدن کودکان از خانه علم، تلاش میکنند با مدارا و مدیریت و آموزش سواد کمکم آنها را مجاب کنند حالا که به خاطر شرایط تحمیلی خانوادگی مجبور به کار هستند حداقل کاری بهتر و کمخطرتر انجام دهند.
محبوب مانند کتابخانه
کتابخانه خانه علم جمعیت امام علی از جمله اتاقهای محبوب دختران و پسران است. آنها بهطور مداوم به این کتابخانه رفت آمد میکنند و کتابها را جابجا میکنند و قرض میگیرند و نامشان در دفتری یادداشت میشود. هرکدام درباره کتاب تازهای که خوانده با دیگری صحبت میکند و به او پیشنهاد میدهد تا کتاب را بخواند.
زشت است به مدرسه بروید
غم اکثر دختران در کتابخانه هم ترس از دستور توقف پایان تحصیل از طرف خانواده و اطرافیانشان است. مانند بنفشـــه دختری 13 ساله که کلاس پنجم را خوانده و میگوید اطرافیانمان میگویند دیگر بزرگشدهاید. زشت است به مدرسه بروید. اما مربیهایمان در خانه علم میگویند که مدرسه و تحصیل جزو بهترین کارهایی است که هر انسانی میتواند در زندگیاش انجام دهد. مخالف اصلی بنفشه، برادرش است. اما میگوید «فعلا مادرش اجازه داده کلاس ششم را بخواند تا قرآنش قوی شود.» تقریبا مطمئن است سال دیگر خبری از حضورش در کلاسهای درس نخواهد بود.
کودکان زباله گرد در کلاس
کلاسهای کمکآموزشی هم به طور مداوم برای کودکانی که از تحصیل بازمانده و دیر به چرخه آموزشی اضافهشده یا از میانه راه مدرسه،درس را رها کردهاند در جمعیت امام علی دایر است. علی یکی از معلمان داوطلب است که هفتهای 2 بار برای آموزش به این کودکان از تهران به پاکدشت میرود. در کلاسش 2 کودک زباله گرد 9 و 10 ساله هم حضور دارند.مربیان جمعیت توضیح میدهند که درآمد زباله گردی باعث میشود که تلاشهای ما برای پیشنهاد کارهای با درآمد کمتر اما آیندهای بهتر از طرف بعضی از کودکان و خانوادههایشان با پاسخ منفی مواجه شود. خانوادههایی که اگر درگیر اعتیاد باشند کودکان 5 ساله خود را هم برای زباله گردی میبرند چون از نظرشان کاری ساده است.
کودکان زباله گرد درگیر بیماریهای پوستی و هپاتیت
یکی از مددکاران جمعیت امام علی در پاکدشت به عصر ایران توضیح میدهد؛کار زباله گردی مخصوصاً برای کودکان بهشدت آسیبزا و دارای اثرات بد اجتماعی است. اما به دلیل آنکه این بچهها و والدینشان حقوق گاه تا 3 میلیون تومانی در ماه را از شرکتهای پیمانکار زبالههای خشک بهصورت روزانه دریافت میکنند به پیشنهاد ما برای حرفهآموزی و کسب مهارت توجه چندانی نمیکنند. او از تجربههای تلخ ابتلای چند کودک زباله گرد به بیماریهای پوستی و هپاتیت گفت و اینکه آنها برای فراری نشدن کودکان از خانه علم، تلاش میکنند با مدارا و مدیریت و آموزش سواد کمکم آنها را مجاب کنند حالا که به خاطر شرایط تحمیلی خانوادگی مجبور به کار هستند حداقل کاری بهتر و کمخطرتر انجام دهند.
محبوب مانند کتابخانه
کتابخانه خانه علم جمعیت امام علی از جمله اتاقهای محبوب دختران و پسران است. آنها بهطور مداوم به این کتابخانه رفت آمد میکنند و کتابها را جابجا میکنند و قرض میگیرند و نامشان در دفتری یادداشت میشود. هرکدام درباره کتاب تازهای که خوانده با دیگری صحبت میکند و به او پیشنهاد میدهد تا کتاب را بخواند.
زشت است به مدرسه بروید
غم اکثر دختران در کتابخانه هم ترس از دستور توقف پایان تحصیل از طرف خانواده و اطرافیانشان است. مانند بنفشـــه دختری 13 ساله که کلاس پنجم را خوانده و میگوید اطرافیانمان میگویند دیگر بزرگشدهاید. زشت است به مدرسه بروید. اما مربیهایمان در خانه علم میگویند که مدرسه و تحصیل جزو بهترین کارهایی است که هر انسانی میتواند در زندگیاش انجام دهد. مخالف اصلی بنفشه، برادرش است. اما میگوید «فعلا مادرش اجازه داده کلاس ششم را بخواند تا قرآنش قوی شود.» تقریبا مطمئن است سال دیگر خبری از حضورش در کلاسهای درس نخواهد بود.
آمارهای رسمی ارائه شده در ایران هم حرفهای بنفشه را تائید میکند. براساس آخرین آمار وزارت آموزشوپرورش 71.4 درصد دانشآموزان مهاجر افغانستانی در دوره ابتدایی، 19.3 درصد در دوره متوسطه اول، 9.2 درصد در دوره متوسطه دوم (شاخه نظری، کاردانش و فنی و حرفهای) در حال تحصیل هستند.
براین اساس میتوان نتیجه گرفت که والدین این دانشآموزان به دلیل باورهای سنتی و مشکلات اقتصادی اجازه اتمام دورههای تحصیل را به فرزندانشان نمیدهند.
پروین دختر دیگر حاضر در کتابخانه است که پدرش مشوق درس خواندنش است. میخندد و میگوید البته تا وقتیکه عمههایش پدرش را ندیده باشند؛آنها مدام به پدرم میگویند که چرا دخترت را به مدرسه میفرستی؟دختر چه احتیاجی به سواد دارد.
امکان پیشرفت نداریم چون افغانستانی هستیم
زهرا هم میگوید پدر و مادرم مدام میگویند مدرسه بس است ما «افغانی» هستیم و نه در کشور خودمان امکان رشد داریم و نه در ایران کاری بهجز کارگری به ما میدهند. میگوید من همفکر میکنم حتی اگر تا کلاس 12 هم بخوانم اجازه نمیدهند که به دانشگاه بروم.
امکان پیشرفت نداریم چون افغانستانی هستیم
زهرا هم میگوید پدر و مادرم مدام میگویند مدرسه بس است ما «افغانی» هستیم و نه در کشور خودمان امکان رشد داریم و نه در ایران کاری بهجز کارگری به ما میدهند. میگوید من همفکر میکنم حتی اگر تا کلاس 12 هم بخوانم اجازه نمیدهند که به دانشگاه بروم.
یکی از مددکاران جمعیت امام علی در میانه ناامیدی زهرا برایش سخنرانی یکی از روانشناسان افغانستانی در خانه علم را یادآوری کرد و گفت که این هموطن شما در حال اتمام دکترای این رشته در دانشگاه تهران است. مربی به عصر ایران هم توضیح داد که گاهی برای امیدبخشی به کودکان و نوجوانان افغانستانی تحت پوشش خانه علم برای آنها از میان افراد موفق سخنران انتخاب میکنیم. مثال او برای دختران ناامید، مرد افغانستانی بود که وقتی در حال تحصیل در سوم متوسطه بود به او گفته شد مدرسه برای افغانستانیهای مقیم ایران تمام شد.
او پس از ابلاغ این قانون 2سال بهصورت روزمزد کارگری میکرد اما پس از صدور اجازه دوباره به مهاجران افغان، تحصیلش را از سر گرفت.
مربی جمعیت با یادآوری صحبتهای روانشناس هموطن زهرا به او گفت که هرگز حق ناامیدی ندارد و باید به ادامه تحصیل و قوانینی که در نهایت به نفع آنها تغییر میکند،فکر کند.
داستانهای دختر 13 ساله مهاجر
دقایقی بعد ناجیه دختر 13 ساله وارد کتابخانه میشود و با خوشحالی به مددکار حاضر میگوید که در حال نوشتن یک داستان است و چند صفحهاش را هم نوشته. شخصیت داستانش یک دختر است و مانند نویسندههای حرفهای میگوید نمیدانم شخصیتهای داستانم در آخر چه سرنوشتی پیدا میکنند. نگرانیاش دست خط بدش است که مددکاران به او اطمینان میدهند مهم متنی است که نوشته و نه دست خط .
داستانهای دختر 13 ساله مهاجر
دقایقی بعد ناجیه دختر 13 ساله وارد کتابخانه میشود و با خوشحالی به مددکار حاضر میگوید که در حال نوشتن یک داستان است و چند صفحهاش را هم نوشته. شخصیت داستانش یک دختر است و مانند نویسندههای حرفهای میگوید نمیدانم شخصیتهای داستانم در آخر چه سرنوشتی پیدا میکنند. نگرانیاش دست خط بدش است که مددکاران به او اطمینان میدهند مهم متنی است که نوشته و نه دست خط .
فاطمه دختر دیگری است که با نگرانی به مددکار حاضر میگوید «خاله برای حضور در کلاس فردا باید با مادرم صحبت کنید تا اجازه بدهد.» کاری که برای مددکاران جمعیت چندان غیرعادی نیست و آنها بهطور مداوم
برای حضور در کلاسهای درسی، ورزشی و هنری تلفنی و اگر اجازه خانواده صادر نشد حضوری به خانههای این افراد میروند تا بعد از ساعتها گفتوگو آنها رضایت دهند تا فرزندانشان بهصورت کاملا رایگان تحت آموزش قرار بگیرند.
برای حضور در کلاسهای درسی، ورزشی و هنری تلفنی و اگر اجازه خانواده صادر نشد حضوری به خانههای این افراد میروند تا بعد از ساعتها گفتوگو آنها رضایت دهند تا فرزندانشان بهصورت کاملا رایگان تحت آموزش قرار بگیرند.
هزینههایی که باعث انکار فرزندان میشود
دراینبین یکی از دختران نوجوان با خوشحالی از گرفتن برگ آبیشان خبر میدهد. برگهای که برای رؤیت خالهها آورده تا پیگیر ادامه حضورش در مدرسه شوند. این ماجرا باعث درگرفتن بحث تمدید کارت اقامت افغانستانیهای مقیم ایران میشود. براساس اظهارات این بچهها به طور میانگین به ازای صدور اجازه اقامت 6 ماهه یک خانواده 8 نفره یکمیلیون و 800 هزار تومان از آنها دریافت میشود . موضوعی که باعث میشود بعضی از پدر و مادران هنگام مراجعه به اداره امور اتباع و مهاجرین خارجی استان تهران یا مرکز خدمات اداری پاکدشت برای دریافت کارت اقامت پاکدشت به طور موقت تعدادی از بچههایشان را از آمار خارج کرده و برای آنها هیچ مدرک هویتی نگیرند.
دراینبین یکی از دختران نوجوان با خوشحالی از گرفتن برگ آبیشان خبر میدهد. برگهای که برای رؤیت خالهها آورده تا پیگیر ادامه حضورش در مدرسه شوند. این ماجرا باعث درگرفتن بحث تمدید کارت اقامت افغانستانیهای مقیم ایران میشود. براساس اظهارات این بچهها به طور میانگین به ازای صدور اجازه اقامت 6 ماهه یک خانواده 8 نفره یکمیلیون و 800 هزار تومان از آنها دریافت میشود . موضوعی که باعث میشود بعضی از پدر و مادران هنگام مراجعه به اداره امور اتباع و مهاجرین خارجی استان تهران یا مرکز خدمات اداری پاکدشت برای دریافت کارت اقامت پاکدشت به طور موقت تعدادی از بچههایشان را از آمار خارج کرده و برای آنها هیچ مدرک هویتی نگیرند.
بچهها با ترس از زمانی میگویند که به دلیل مشکلات مالی برگه اقامت نداشتهاند و اطرافیانشان میگفتند اگر پلیس ایران شما را بازداشت کند مستقیم شما را به افغانستان میفرستند. مشترکا میگویند اگر برای ما این اتفاق بیافتد ما هیچ کس را در سرزمین مادریمان نمیشناسیم چون متولد ایران هستیم و هرگز فرصت نشده تا به افغانستان برویم.
روشن دختر کم سن و سالی که در سکوت و با چشمانی نگران بحث را دنبال میکند جدیدترین مهمان خانه علم پاکدشت است که بهتازگی همراه خانوادهاش به ایران مهاجرت کرده او مانند شماری از افغانستانیهایی که برای رهایی از ناامنی و بیکاری افغانستان به ایران پناه میآورند هیچ برگه هویتی ندارد.
برخی این افراد کارت آمایش دریافت میکنند اما برای فرار از هزینهها، اقدامی برای اخذ پاسپورت نمیکنند و تا زمانی که مجبور نشوند خبری از ارائه لیست کامل خانوارشان به پلیس مهاجرت نمیبینند و در خیابان شورای پاکدشت که مرکز خدمات اداری اتباع خارجی پاکدشت است،حاضر نمیشوند.
زهرا کهرام مربی داوطلب جمعیت امام علی با اشاره به «روشن» که هیچ مدرک هویتی ندارد میگوید بر اساس حدسیات میگوییم او حدودا 12 ساله است و مانند اکثر دختران مهاجر سواد ندارد و در خانه علم جمعیت امام علی مشغول یادگیری الفبای فارسی شده است.
او میگوید مدارس ایران بچههای مهاجری که موفق به اخذ برگه حمایت تحصیلی از مجرای دولتی شوند را پذیرش میکنند و اگر تا 3 سال کِبَر سن هم داشته باشند آنها را برای شروع یا ادامه تحصیل در مقاطع درخواستی پذیرش میکنند. اما چون این بچهها در روند آموزشی نبودهاند معلمان داوطلب جمعیت امام علی به طور دائمی برای ادامه تحصیل و رفع اشکالات درسی به آنها کمک میکنند و در مواردی بچهها در خانه علم پایههای تحصیلی را بهصورت فشرده میخوانند و یاد میگیرند و در سیستم رسمی فقط امتحان تعیین مقطع و اخذ مدرک میدهند.
رویای پدر تابان؛بازگشت به افغانستان
مانند تابان 13 ساله که با این روش در حال حاضر کلاس ششم است و از 10 سال قبل همراه خانوادهاش از ولایت پَروان کابل به پاکدشت مهاجرت کرده است. و هنگام معرفیاش با خوشحالی میگوید در مسابقات منطقه و استان دو مدال نقره و برنز در رشته دو میدانی و پرش طول گرفته. تابان فرزند کوچک خانوادهای است که 4 دختر و پسر دیگر هم دارد که البته بهجز یک برادر،دیگران ازدواج کردهاند و او آخرین برادرش در زمره افراد خوششانس جمع هستند که پدرشان برای ادامه تحصیل مشوقشان است. خانوادهاش 30 سال قبل مدتی در یزد حضور داشتند اما سپس به افغانستان بازگشتند.
رویای پدر تابان؛بازگشت به افغانستان
مانند تابان 13 ساله که با این روش در حال حاضر کلاس ششم است و از 10 سال قبل همراه خانوادهاش از ولایت پَروان کابل به پاکدشت مهاجرت کرده است. و هنگام معرفیاش با خوشحالی میگوید در مسابقات منطقه و استان دو مدال نقره و برنز در رشته دو میدانی و پرش طول گرفته. تابان فرزند کوچک خانوادهای است که 4 دختر و پسر دیگر هم دارد که البته بهجز یک برادر،دیگران ازدواج کردهاند و او آخرین برادرش در زمره افراد خوششانس جمع هستند که پدرشان برای ادامه تحصیل مشوقشان است. خانوادهاش 30 سال قبل مدتی در یزد حضور داشتند اما سپس به افغانستان بازگشتند.
بیکاری و نبود امنیت بعد از چند سال دوباره آنها را به ایران و این بار پاکدشت کشاند. پدر 55 سالهاش که کارگر یکی از شرکتهای فضای سبز شهرداری تهران است سالها علیه طالبان جنگیده. تابان میگوید روی بدن بابام پر از زخم و جای بخیه است اما همچنان به امید آنکه وضعیت افغانستان بهتر میشود گاهی به آنجا میرود تا ببیند اگر وضعیت خوب است ما را هم ببرد اما ناامید برمیگردد.
سحر یکی از دختران فعال تحت پوشش جمعیت امام علی که در همین مجموعه باسواد شده از تجربه مواجهشدن با آرزو دخترعموی اش میگوید که حدود یک سالی است همراه خانواده به ایران مهاجرت کرده است. سحر میگوید آرزو 15 ساله است اما وقتی به ایران آمد اصلا سواد خواندن و نوشتن نداشت. باوجود اینکه ما زندگی سختی داریم و من از کودکی کار میکنم. اما همینکه من و خواهر و برادرانم فرصت یاد گرفتن سواد را داریم به نظرم آدمهای خوشبختی هستیم.
سحر میگوید من با دیدن آرزو واقعا تعجب کردم . چون آنها مثل مادرهایمان در سالهای گذشته همچنان در افغانستان فقط کارهای کشاورزی و خانه را انجام میدادند. او دخترعموی خودش را برای یاد گرفتن سواد به خانه علم جمعیت امام علی معرفی کرده و علاوه بر کمک به آرزو برای یادگرفتن سواد او را به ادامه تحصیل هم تشویق میکند.
بد بو مثل پودر موبر
یکی از تجربیات مشترک تعداد قابلتوجهی از دختران جمع، انجام کار طی ساعات طولانی و از خردسالی در خانه یا کارگاههای مختلف است. آنها تجربه کار در بستهبندی انواع مواد غذایی،پوشاک،خوراک دام و طیور،برش و آمادهسازی پوشک بچه و … را داشتهاند.
بد بو مثل پودر موبر
یکی از تجربیات مشترک تعداد قابلتوجهی از دختران جمع، انجام کار طی ساعات طولانی و از خردسالی در خانه یا کارگاههای مختلف است. آنها تجربه کار در بستهبندی انواع مواد غذایی،پوشاک،خوراک دام و طیور،برش و آمادهسازی پوشک بچه و … را داشتهاند.
خجسته آمادهسازی پوشک بچه را از جمله کارهای سخت میداند و میگوید باید این کار را در چند مرحله و در لایههای دقیق انجام میدادیم و بوی پلاستیک و چسب واقعا عذابآور بود. او درباره دستمزد اطلاع دقیقی ندارد اما میگوید هر بار من یک گونی پوشک آمادهشده را به صاحبکار تحویل دادم 8 هزار تومن به من داد تا به مادرم بدهم.
خجستـــه که 13 ساله است ادامه میدهد اما به نظرم بستهبندی پودرهای موبر از هر کاری بدتر است. وقتی بوی موبر را به یاد میآورد چشمانش را میبندد و بینیاش را میگیرد و میگوید چند باری همسایههایمان از بوی بد موبری که داخل خانه ما درست میشد شکایت داشتند. آنها بعد از تحویل گرفتن پودرهای چند کیلویی موبر آنها را در پلاستیکهای کوچک میریختند بستهها را چسب میزدند. سپس در هر بسته یک کاسه یکبارمصرف کوچک و دستکش و قاشق قرار میدادند. البته این مرحله پایان کار نبود. چون جعبههای بستهبندی را هم خودشان باید چسب یا منگنه میزدند و در هر کارتن بزرگ باید 3 بسته 12 تایی پودر موبر قرار میدادند.
کارتنهایی که توسط همین بچهها از خانه تا محدودهای که ماشین سفارش دهنده عبور میکرد روی دست یا سر حمل میشد. اگر موفق میشدند 200 عدد از این پودرها را بستهبندی کنند کارفرما 20 هزار تومان به آنها پرداخت میکرد.
دختران از خستگی و تجربیات شبانهروزی کارهای خانگی میگویند و نجواهای شبانهشان با خدا که ایکاش این کارفرما از منطقه برود. خجسته با خنده میگوید البته دعای من گرفت و آن مرد رفت. اما بهجایش زنش برای خانواده ما باز هم سفارش بستهبندی پودر موبر آورد.
بوی بد زباله در خانههای بدون امکانات
بچهها از تجربیات زباله گردی برادران و پدرانشان هم میگویند و از بوی بسیار بدی که بعد از حضورشان در خانه میپیچد. خانههایی که عموما ماشینی برای شستن لباسهایشان نیست و ممکن است حمامی هم برای شستشو در کار نباشد.
بوی بد زباله در خانههای بدون امکانات
بچهها از تجربیات زباله گردی برادران و پدرانشان هم میگویند و از بوی بسیار بدی که بعد از حضورشان در خانه میپیچد. خانههایی که عموما ماشینی برای شستن لباسهایشان نیست و ممکن است حمامی هم برای شستشو در کار نباشد.
تعدادی از این دختران به مواردی اشاره میکنند که کارفرماهای ایرانی با سوء استفاده از شرایط کارگران افغانستانی حقوق پدران و برادرانشان را تضییع کردهاند. راحیـــل میگوید برادر 19 سالهاش 4-5 سال از ساعت 8 صبح تا 10 شب در یک کارگاه کفشدوزی کار میکرد. اما صاحبکارش همیشه حقوقش را با تاخیر پرداخت میکرد. وقتی بعد از مدتها دستمزد چند ماه عقبافتادهاش را خواست او را اخراج کرد و بقیه پولش را هم نداد.
پرامید مثل پریسا و مدرسهای که طالبان تخریب کرد
«یکی از بچههایی که ما را در خانه علم نسبت به آینده و تغییر امیدوار میکند پریسا است»
اشاره زهرا داوطلب جمعیت امام علی پاکدشت به پریسا میرزایی دختر 15 سالهای است که کلاس نهم را با معدل 83/19 صدم در مدرسه هجرت پاکدشت به پایان رسانده و در کلاس دهم مشغول ادامه تحصیل است. خانواده پریسا هم در زمره افغانستانیهایی قرار دارند که نهتنها به تحصیل فرزندانشان اهمیت میدهند بلکه پریسا را برای یادگیری زبان انگلیسی در آموزشگاهی دیگر ثبتنام کردهاند.
پرامید مثل پریسا و مدرسهای که طالبان تخریب کرد
«یکی از بچههایی که ما را در خانه علم نسبت به آینده و تغییر امیدوار میکند پریسا است»
اشاره زهرا داوطلب جمعیت امام علی پاکدشت به پریسا میرزایی دختر 15 سالهای است که کلاس نهم را با معدل 83/19 صدم در مدرسه هجرت پاکدشت به پایان رسانده و در کلاس دهم مشغول ادامه تحصیل است. خانواده پریسا هم در زمره افغانستانیهایی قرار دارند که نهتنها به تحصیل فرزندانشان اهمیت میدهند بلکه پریسا را برای یادگیری زبان انگلیسی در آموزشگاهی دیگر ثبتنام کردهاند.
پریسا میگوید؛میخواهد با ادامه تحصیل در رشته تجربی،رشته پزشکی بخواند. یک خواهر بزرگتر از خودش و دو برادر دارد که مشغول تحصیل در کلاس ششم و اول هستند. او در کلاسهای مختلف خانه علم مانند کامپیوتر و هنرهای دستی هم شرکت میکند و به دلیل قدبلندی که دارد در دو تیم والیبال و دو و میدانی جمعیت امام علی عضو است و تاکنون موفق به کسب چند مقام در دو و میدانی پاکدشت شده است.
پریسا از تاثیر مثبت مربیان و مددکاران جمعیت امام علی بر فکرش میگوید و اینکه صحبتها و آموزشهای مربیانی مانند «خاله سیما، خاله هانیه و خاله زهرا» باعث شده تا روزهای پنجشنبه چیزهایی که در کلاس زبان انگلیسیام یاد گرفته را به بچههای علاقهمند به یادگیری زبان جمعیت علم پاکدشت هم یاد بدهد.او که عضو فعال کتابخانه است میگوید عاشق مطالعه آزاد، نقاشی و ورزش است و بهجز کتابهای کتابخانه، بعضی از مددکاران و مربیان از کتابخانه شخصیشان هم برایش کتاب هدیه میبرند. و او بهجز دهها جلد کتابهای علمی که خوانده،لیست بلندی از رمانهای خواندهشدهاش را هم نام میبرد و میگوید در حال خواندن کتاب «دختری با گوشواره مروارید» نوشته تریسی شوالیه است.
هر چند پریسا متولد ایران است اما میداند که پدرش 15 سال قبل از روستای درواجی زیرکوه در شهر شیندَند در فاصله ۱۲۰ کیلومتری مرکز ولایت هرات افغانستان خارج شده. جایی که به گفته پریسا هنوز امکانات اولیه زندگی وجود ندارد. میگوید پدرم از طریق ارتباطات تلفنی متوجه شده طالبان، مدرسهای که چند سال قبل آمریکاییها در آنجا ساخته بودند را تخریب کرده.
او از شهید شدن زنعمو و چند اقوام دیگرشان در عملیات انتحاری در شهری دیگر هم میگوید و اینکه پسر یکی از اقوامشان هم که در ایران کار میکرد و در آستانه برگزاری مراسم عروسیاش در مزار شریف بود در جریان بمبگذاریهای طالبان جانش را ازدستداده و دختر موردعلاقهاش بهجای لباس عروسی،رخت عزا به تن کرده است.
پریسا میگوید آرزویم این است که افغانستان به صلح برسد. او میگوید اگر رئیسجمهور افغانستان اعلام کند یک جنگ بزرگ برای از بین بردن طالبان در پیش داریم و افغانستانیهای سراسر جهان برای آزاد کردن کشور از دست طالبان برای کمک به کشور بیایند باور کنید من هم میروم تا کمک کنم زنان و کودکان از شر فکر عقبمانده «طالب»ها آزاد شوند و با خیال راحت مدرسه بروند و زندگی کنند.
پاره کردن زنجیره دور باطل
مددکاران جمعیت امام علی پاکدشت میگویند طی 5سالی که از آغاز به کار خانه علم جمعیت امام علی پاکدشت گذشته نمونههای موفق زیادی مانند پریسا در کنارمان دیدهایم. نمونههایی که البته عموما کمتر شانس داشتن خانوادهای مانند پریسا را دارند و ما تلاش میکنیم با اعتمادسازی برای خانوادههایی که خود قربانی جنگ، فقر و ناآگاهی هستند،زنجیره این دور باطل را با آموزش سواد و آگاهی پاره کنیم.هر چند در مواردی بهشدت با کمبودهای مالی و مربیان داوطلب هم مواجه هستیم. اما این موضوع ما را از کمک به کودکان و زنان بیپناه ایرانی و ملیتهای دیگر باز نمیدارد.
پاره کردن زنجیره دور باطل
مددکاران جمعیت امام علی پاکدشت میگویند طی 5سالی که از آغاز به کار خانه علم جمعیت امام علی پاکدشت گذشته نمونههای موفق زیادی مانند پریسا در کنارمان دیدهایم. نمونههایی که البته عموما کمتر شانس داشتن خانوادهای مانند پریسا را دارند و ما تلاش میکنیم با اعتمادسازی برای خانوادههایی که خود قربانی جنگ، فقر و ناآگاهی هستند،زنجیره این دور باطل را با آموزش سواد و آگاهی پاره کنیم.هر چند در مواردی بهشدت با کمبودهای مالی و مربیان داوطلب هم مواجه هستیم. اما این موضوع ما را از کمک به کودکان و زنان بیپناه ایرانی و ملیتهای دیگر باز نمیدارد.
آخرین دیدگاهها