مدرسه در آغوش مهر/ نادر پورخانی

۱۱ مهر ۱۴۰۰

ماهنامه خط صلح – از دیر باز با افتتاح مدارس نوین در ایران، به تدریج ماه مهر جایگاه خود را برای شروع کار رسمی مدارس و کلاس‌های درس به ثبت دائم رساند (البته با اغماض و چشم پوشی از چند حوادث خاص و اتفاقات مهم در کشور).

اما اکنون دو سالی است که با تهاجم بی‌رحمانه‌ی ویروس کرونا و جهش‌های پیاپی آن، ماه مهر لبخند مهربانانه و آغوش باز همیشگی خویش را از خرد و درشت مشتاقان یادگیری و بالندگی، دریغ نموده است. همه‌گیری این ویروس ویرانگر، مسئولان و تصمیم گیران کشور را بر آن داشت که برای حفاظت جسم و جان انسان‌ها تا رفع خشم روز افزون این غول قرن، درِ اماکن آموزش رسمی کشور را بسته نگه دارند.

شیوه‌ای در جهان رایج شد و کشورها بر آن شدند که با قرنطینه و رعایت اجتماعات و مقررات مربوط از گسترش سهمناک بیماری بکاهند و با واکسینه کردن شهروندان خود -ریز و درشت- به فنا و مرگ این غول عظیم زمان، توفیق بایسته به نمایش نهند. بادا در محو و نیستِ این پاندمی، همه‌ی کشورها با هم مسئولانه سهم و مشارکت جهانی داشته باشند (اگرچه ایران امروز حتی به حداقل‌های این وظیفه‌ی انسانی خویش تاکنون توجهی شایسته نداشته است؛ که ادامه این سخن سوزناک برای همه‌ی دردمندان آگاه وطن بسی روشن و عیان است).

با این بیان اضافی می‌توان گفت: کرونا با همه‌ی جهش‌های دیوانه وارش هم‌چون دیگر پدیده‌های مزاحم زیست انسان‌ها، سرانجام با دست پرتوان انسان امروز جهان -این نیز- محو و نیست خواهد شد؛ همان‌طوری‌که بیماری‌های پیشین از مسیر انسان رو به دانش روزگاران زمانه‌ی خویش، محو و نیست شده است.

اما آن‌چه از تجربه‌ی تاریخ به یاد داریم، این است که نیروهای متضاد هستی، یعنی “خیر و شر”، بیماری و سلامت، خوشبختی و بدبختی، آرامش و نگرانی و دوگانه‌های بی شمار دیگر پیوسته در یک معامله و مجادله، عامل جریان تاریخ هستی‌اند. هیچ‌یک نمی‌تواند به تمام آن دیگری را محو و نیست نماید. اگرچه پدیده‌های “خیر و شر” موقعیت و مختصات خود را در گذار زمان مدام تغییر می‌دهند و هر یک در تداوم راه خویش، هرگز درنگ و دریغ ندارند.

کرونا و آموزش در سطوح دانش آموزی

دانش و دستاوردهای بشری برای انسان‌های آگاه امروز، حداقل این پیام بزرگ را در پیشانی فراخ خویش دارد که: دردها، رنج‌ها، ناکامی‌ها و شکست‌ها، بلاها و جفاهای روزگاران را می‌توان به مدد دانش و تلاش متخصصان اهل فن زمانه درمان کرد. چنان‌که در همین راستا دیدیم، بیماری‌های سل، آبله، وبا و دیگر بیمارهای تن و جان و حتی تمامی موانع و معضلات بشری به تدریج از آن تهاجم بی رحمانه‌ی ناشناخته‌ی خویش، فروکش کردند و غایت به موقعیت ناچیز و بعضاً نیز به صفر رسیدند. منتهی همان‌طوری‌که قبلاً اشاره رفت، مدام در جریان هستی -و در امتداد زندگی- شکل و نوع بیماری‌ها و موانع نیز تغییر می‌یابد؛ و به طبع مهندسی حیات در مانایی خویش در این راه پیوسته درمان و رفع موانع خود را می‌طلبد. به دگر سخن این کنش شر و واکنش خیر -و یا بر عکس- در تقابل هم مستمر در مانایی تاریخ جریان دارد. از این رو تاریخ را همیشه به مثابه‌ی یک موجود زنده می‌انگارند.

اگر چنین ست –که با توجه به نشانه‌ها و تحلیل حیات یقینا هم همین است- لاجرم نظام تعلیم و تربیت پویا یا آموزش و پرورش مدرن و کارا در یک کشور رو به رشد، چه وظایفی را می‌باید به عهده گیرد تا کشور در پروسه‌ی حرکت خویش، خیر آن یا نسخه‌های درمانش بر” شر “های پیش آمده و یا موانع و بیماری‌ها، فایق آید!؟

برای پاسخ به این پرسش بهتر آن است که ابتدا به محدوده‌ی معانی دو واژه‌ی کلیدی، یعنی آموزش و پرورش از دیدگاه‌های مشترک فیلسوفان تعلیم و تربیت جهان بپردازیم. علی‌رغم این‌که به سبب وزن و حجم سنگین معانی و سیر کاربردی این دو واژه به ظرف بیان معنی خیلی سخت تن در می‌دهن، اما به ایجاز و با اغماض می‌توان چنین گفت که “آموزش” فرایند تسهیل یادگیری در کسب دانش‌ها و مهارت‌ها و ارزش‌هاست. روش‌های چهارگانه‌ی آن هم: تدریس، آموزش عملی، داستان پردازی، گفتگو و پژوهش است. به طور کلی، هر تجربه‌ای که تاثیر شکل دهی بر شیوه‌ی اندیشه، احساس یا کارایی فرد داشته باشد، می‌تواند نوعی آموزش تلقی گردد. اما “پرورش” به جریان یا فرایند منظم و مستمری گفته می‌شود که هدف آن هدایت رشد جسمانی و روانی و یا به طورکلی هدایت رشد همه جانبه‌ی شخصیت پرورش یابندگان در جهت کسب و درک معارف بشری و هنجارهای مورد پذیرش جامعه‌ی رو به کمال و نیز کمک به شکوفا شدن استعدادهای پرورش دیدگان است. به کوتاه سخن، با این نگاه، هدف عمده‌ی همه‌ی نهادهای آموزشی، پرورش دادن انسان‌ها در جهت شکوفا ساختن استعدادهای جامعه‌ای است که در آن می‌زیند. با این نگاه می‌توان گفت که امروزه جهان در روابط همسویی با هم یک جامعه‌ی کوچک روستایی است. در نتیجه، پرورش عمده و هماهنگ انسان باید لحاظ شود، تا سلامت محیط زیست، صلح و سعادتمندی جهانِ امروز تامین گردد.

کرونا و بازگشایی مدارس

حال با گشایش مدارس و با توجه به گفته‌های فوق در خصووص ویروس ویرانگر کرونا، اکنون نهاد “آموزش و پرورش” کشور چه وظایف مهمی را می‌باید به عهده گیرد؟

با توجه به محدودیت صفحات رسانه، مجبورم این قسمت را بسیار کوتاه ولی روشن و شفاف -با توجه به کمک گفته‌های بالا- بیان نمایم. آن‌چه بسیار ضروری است، این است که حالا که کرونا مهم‌ترین علت مرگ و میر کشور را به عهده دارد و به عامل غمزایی و رنج جمعی تبدیل شده است، باید علمی‌ترین روش در مهارش صورت گیرد تا اهداف آموزش و پرورش پویا، جامه‌ی تحقق پوشد و تفاوت آن با آموزش و پرورش ایستا (با توجه به معانی آموزش و پرورش می‌توان گفت: ایران اکنونی) کاملاً متمایز گردد. گفتنی است که کرونا گاه در پاره‌ای از اوج ها تا هر دو دقیقه یک نفر ایرانی را کشت و این یک نفر چه تعدادی را که بر عزای خویش ننشاند. این خود درد استخوانسوز دیگری است و یا مشکلات عمده‌تر نیز می آفریند.

سوای تزریق واکسن عمومی بر اساس استانداردهای بهداشت جهانی، کتاب‌های مرتبط آموزشی با زبان ساده بایستی به مبحث کرونا بپردازند و آموزش و پرورش را با توجه به ضروری‌ترین نیاز در مقابل این بیماری مسلح نماید. می‌توان گفت سلامت دانش آموزان کشور، یعنی سلامت غالب افراد کشور و جامعه‌ای که در آن می زییم. در نتیجه از هر دریچه‌ای که نگاه کنیم، اکنون این ضرورت -یعنی واکسیناسیون همگانی معتبر و آگاهی دادن به دانش آموزان مدارس- بسیار احساس می‌شود و اجتناب ناپذیر است.

البته محتوای پویا، تنها کرونا نیست؛ می‌‎توان گفت که بسیاری از مطالب کنونی کتاب‌های درسی ما به روز نیستند و با تعریف مقوله‌ی شفاف آموزش و پرورش پویا، فرسنگ‌ها فاصله دارند و از این بابت زیان‌های سنگین روحی-روانی و بی انگیزگی، مهلک‌ترین ضربات مستمر را به پیکره‌ی جامعه و به صورت روزافزون می‌زند و آمار خروجی‌هایش بر همگان کاملاً عیان شده است. کثرت روزافزون اعتیاد، طلاق، افسردگی، خشونت، اختلاس، نامهربانی و عدم گذشت، گسست خانواده و خودکشی‌ها و دعواهای خیابانی که تفسیرشان بماند در مجالی دیگر، از جمله این خروجی‌هاست.

در پایان بر خود فرض می‌دانم به روان بنیان گزار مدارس ابتدایی نوین ایران، میرزا حسن رشدیه، درود بلند بفرستم. او در وصیت خود گفته بود: «مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس نوین از روی گورم بگذرند!»

با توجه به شناختی که امروز از کارکرد تفکر ِ اسلام اصولگرایی داریم، بر همه‌ی تحصیل کرده‌ها و معلمان ایران است که در همین آغاز سال تحصیلی جدید، نسبت به نگاه ژرف میرزا حسن رشدیه، همگی با هم سر تعظیم خم نماییم. همو که در تاسیس دبستان رشدیه در تبریز و بعدها نیز با همه‌ی موانع و مخالفت‌های افراد پرشماری در سراسر ایران، دبستان‌های دیگری با نام رشدیه بنا نهادند و در ایجاد این نوع مدارس به راستی رنج های استخوان سوزی متحمل شدند. اکنون به پاس اوست که چنین مدارسی با آموزش‌های نوین شکل رسمی به خود گرفته است؛ ورنه جای همه‌ی ما هم‌چنان در ملاخانه‌ها و مکتب‌خانه‌ها بود!