بامداد ۲۹ فروردین ۱۴۰۲، دختر نوجوانی به نام «شبنم ناصری» ۱۶ ساله از اهالی روستای «قزلبلاغ» بخش «سارال» شهرستان ديواندره واقع در استان كردستان به زندگی خود پایان داد.
بر اساس آنچه روزنامه «اعتماد» به نقل از پدر این دختر نوجوان که یک ماه قبل به عقد مرد ۲۲ سالهای درآمده بود، نوشته است شبنم بعد از صرف شام، ظرفها را شسته و با لب خندان به اتاق خود رفته بود اما بامداد بدون این که دلیل خاصی برای این کار خود داشته باشد، با شال خود را حلقآویز کرده و جان باخته است.
***
خبرنگار اعتماد در گزارش خود از خودکشی شبنم ناصری، نوجوان ۱۶ سالهای که یک ماه پیش، بعد از سه سال نامزدی به عقد مرد جوانی که به او علاقهمند هم بوده درآمده، چندین بار تاکید کرده است: «دلیل روشنی برای خودکشی او وجود ندارد.»
این جمله در گفتههای پدر شبنم که آخرین کسی بوده که او را زنده دیده، برادرشوهرش، یک فعال اجتماعی و یکی از مقامات محلی که با اعتماد گفتوگو کرده است، دیده میشود اما بررسیهای «ایرانوایر» نشان میدهند شبنم اتفاقا دلیل روشنی برای این اقدام داشته است.
عشق در ۱۳ سالگی!
سه سال از نامزدی شبنم و جوانی که در همسایگی آنها زندگی میکرد، میگذرد. خانواده ناصری و اهالی روستای قزلبلاغ در ۵۵ كيلومتری شهرستان ديواندره شبنم و پسر همسایه را عاشق و دلبسته هم میدانستند. شبنم در ۱۳ سالگی دلبسته پسری ۱۹ ساله شده بود؛ دلبستگی دو سویهای که در نهایت با مشورت خانوادهها، به نامزدی آنها منجر شد. اوایل فروردین ۱۴۰۲ سرانجام شبنم و نامزدش به عقد هم در میآیند.
یک فرد آگاه که به دلایل امنیتی نمیخواهد نامش فاش شود، درباره آنچه در طول سه سال گذشته رخ داده است، به «ایرانوایر» میگوید: «شبنم و همسرش همدیگر را دوست داشتند. مدتی بعد از نامزدی هم با هم رابطه داشتند؛ یعنی رابطه پیش از عقد و ازدواج، چون هر دو یقین داشتند که میخواهند با هم زندگی کنند. متاسفانه وضعیت مالی نامزد شبنم اصلا خوب نبود. شبنم و خانوادهاش این را میدانستند اما انتظار هم نداشتند که او در طول سه سال نتواند شبنم را سر خانه و زندگیاش ببرد. آنها انتظار برگزاری جشن عروسی داشتند اما عروسی گرفتن در کردستان چندان راحت نیست و توقعها عموما زیاد است. بر سر همین مساله بین همسر شبنم و خانوادهاش مدام جر و بحث پیش میآمد و خانواده شبنم هم میگفتند اگر قرار نیست دختر را به خانه خودت ببری، او را طلاق بده. این موضوع خیلی شبنم را میترساند. میگفت من بکارتم را از دست دادهام و اگر طلاق بگیرم، آبرو برای خودم و خانوادهام نمیماند.»
«فواد احمدي»، يكی از فعالان اجتماعی ديواندره كه در جريان خودكشی اين دختر نوجوان است، در گفتوگو با اعتماد، وضعیت مالی نامناسب همسر شبنم ناصری و اختلافاتی که بر سر همین موضوع با خانواده شبنم پیش آمده را تایید کرده و گفته است: «هنوز هيچكس نمیداند چرا اين دختر نوجوان دست به چنين كاری زده است اما چيزی كه شنيدهام، اين است كه يك روز قبل از حادثه شوهر او به خانه آنها میرود و سر مسایل مالی و مراسم عروسی بحثشان میشود. روز بعد وقتی شوهرش میبيند از اين دختر خبری نيست، به خانه آنها میرود و متوجه میشود خودش را حلقآويز كرده است.»
بکارت زن؛ تابویی که هنوز نشکسته
سالها است که کنشگران فمینیست و فعالان حقوق زنان تلاش میکنند آگاهی عمومی را درباره مساله «پرده بکارت» و روایتها و افسانههای حول آن بالا ببرند؛ تلاشی که به نظر میرسد در برخی مناطق کمتر سنتی و به ویژه در میان نسل جوانی که رفتهرفته یاد میگیرد راه خودش را برود و از زیر سلطه و سایه خانواده خارج شود، موفق بوده است. اما نباید فراموش کرد که در کشوری مانند ایران، در برخی از شهرها و استانها نگاه کهنه و مردسالارانه، مذهب و فرهنگ سنتی بر همه چیز سلطه دارد. در چنین مناطقی، بکارت و حفظ آن هنوز یک دغدغه بزرگ برای زنان است.
سالانه هزاران دختر در جهان در نبود حمایت قانونی به دست نزدیکانشان قربانی میشوند و بسیاری دیگر هزینههایی گزاف میپردازند تا به گفته خودشان، آبرویشان حفظ شود.
«پروانه حسینی»، مدرس «دانشگاه ووستر» و پژوهشگر مسایل اجتماعی در گفتوگو با «ایرانوایر» تاکید میکند: «در جامعه سنتی و مردسالار متاسفانه باکره بودن برای زنان به عنوان یک فضیلت و مزیت در نظر گرفته میشود. مردان برای خودشان حق ارتباط داشتن با افراد متعدد را قائل هستند و چه بسا با افتخار از آن یاد کنند اما به ویژه به وقت ازدواج، زنی را انتخاب میکنند که تا پیش از آن ارتباط جنسی با فرد دیگری را تجربه نکرده باشد.»
این پژوهشگر پرده بکارت و مسایل حول و حوش آن را برآمده از فرهنگ مردسالاری میداند و میگوید: «الان دیگر سالها است که به لحاظ علمی هم اثبات شده که بخش زیادی از آنچه درباره پرده بکارت زنان در طول تاریخ گفته و تکرار شده، یک افسانه بوده است اما جوامع مردسالار همچنان برای حفظ این افسانه اصرار دارند، چرا که وجود این افسانه دست جامعه مردسالار را برای کنترل زنان باز میگذارد.»
حفظ بکارت به بهای جان؛ نباشد تو هم نباش
بر اساس آمارهای رسمی منتشر شده درباره خودکشی در استان کردستان، تنها در سال ۱۴۰۱، ۷۷ زن در این استان به زندگی خود پایان داده که ۲۱ تن از آنها کودک زیر ۱۸ سال بودهاند.
دلایل اغلب خودکشیها در این منطقه با کلیدواژه «اختلافات خانوادگی» این هشدار را میدهد که اغلب این زنان به دلایلی همچون تمایل به ازدواج با فردی که مورد پسند خانواده نیست، رابطه عاشقانه یا عدم تمایل به ازدواج با کسی که از سوی خانواده برای آنها در نظر گرفته میشود، بر سر جانشان قمار میکنند.
در همین آمارها، فقر دومین عامل خودکشی مردمان کردستان عنوان شده است.
روزنامه اعتماد به نقل از «فواد احمدی»، از فعالان اجتماعی شهرستان دیواندره نوشته است که تنها در همین شهر سالانه ۱۱ نفر به زندگی خود پایان میدهند و شبنم دومين دختری است كه در سال ۱۴۰۲ به زندگی خود پایان داده است.
پروانه حسینی بر این باور است که فعالان مدنی برای تغییر باورها در مناطق سنتیتر باید اقدامات جدی انجام بدهند: «راههای تمیز دادن و تشخیص دادن باورهای رایج و افسانهها از واقعیت درباره پرده بکارت باید یکی از اقدامات جامعه مدنی در این مناطق باشد. درباره این موضوع با زنان و مردان گفتوگو شود. باید تفکراتی که باکره بودن را امری اخلاقی و امتیازی برای زنان در نظر میگیرند، ابتدا از سوی جامعه مدنی مورد انتقاد باشند. پزشکان و پرستاران، حتی معلمها، فعالان حقوق زنان و هنرمندان هر کدام باید در حوزه تخصصی خود برای روشن شدن واقعیت و تغییر شکل فرهنگ جاری در منطقه گام بردارند.»
این پژوهشگر اجتماعی همچنین تاکید میکند که در این زمینه صرفا نباید زنان گروه هدف آموزش باشند: «باورهای حول محور پرده بکارت موضوعی است که مرتبط با زنان و مردان است. مردان هم باید در این باره به قدر کافی اطلاعات داشته باشند و تفکرات نادرستشان مورد انتقاد قرار بگیرد. اساسا نقد مفاهیمی که در مهم جلوه دادن مقوله بکارت موثرند، مثل زنانگی، مردانگی و زن خوب، مرد قوی باید در دستور کار جامعه مدنی باشد.»
اشاره پروانه حسینی به تعاریف برساختهای است که قدمتی چند هزار ساله دارند. مردان در جوامع مردسالار برای پذیرفتنیتر شدن باید آبرومند، باغیرت، شریف و ناموسپرست جلوه کنند، پس برای حفظ آبرو، هر مانعی که مزاحم باشد را از سر راه خود برمیدارند.
آبرو چیست که اینهمه جان میگیرد؟
اغلب مردانی که خواهران، دختران، همسران یا پارتنرهای خود را کشتهاند، در شرح چرایی ماجرا، از مفاهیمی همچون حفظ آبرو یا ناموس صحبت میکنند؛ مفاهیمی انتزاعی که گاه آنقدر بااهمیت جلوه داده میشوند که مخدوش کردن آن میتواند به بهای جان تمام شود.
گاهی مردان خود دست به کشتن زنان نزدیک خود نمیزنند بلکه با اعمال فشار مستقیم یا غیرمستقیم(حرف مردم)، آنها را وا میدارند که زندگی را برای خود تمام کنند. نمونه روشن آن، قتل پنهان «مریم سلیمانی»، زن کُرد اهل «قطور» خوی است که چندی قبل توسط برادران و پدرش رخ داد. او را آنقدر آزار دادند و شکنجه کردند تا در نیمه شبی تاریک خود را به دار آویخت، چرا که «آبروی عشیره» با تن برهنه او مخدوش شده بود.
پروانه حسینی بر این باور است که جامعه مدنی در ایران نباید منتظر بنشیند تا خشونتها و اعمال فشارهایی از این نوع که به مرگ دختر نوجوان ۱۶ ساله اهل دیواندره و صدها زن و کودک دیگر منجر میشوند، رخ بدهند و بعد برای آنها کاری بکند: «جامعه مدنی مداوم و خستگیناپذیر باید به دنبال تغییر زیرساختها باشد. مسیر طولانی و دشوار است ولی هر کسی در هر منطقهای در هر حوزهای که امکان، توان و تخصص دارد، باید برای تغییر این مفاهیم تلاش کند. حتی شهروندان عادی باید بیاموزند که با پرسشگریهای غیرضروری درباره امور خصوصی آدمها، چه آنها که در یک رابطه رسمی مثل نامزدی، عقد و ازدواج هستند و چه آنها که در روابط غیررسمی و عموما پنهانی قرار دارند، میتوانند جان آنها را به مخاطره بیندازد. شاید اگر این کنکاشها نباشد، مسالهای مثل آنچه برای شبنم رخ داد، چنین فشار غیرقابل تحملی برای او ایجاد نمیکرد که فرصت زندگی را از خودش بگیرد.»
آخرین دیدگاهها