۱.اسفند.۱۴۰۲ ایران وایر
خلا گفتوگو بیننسلی، میتواند موجب بازتولید جنسیتزدگی شود و این درحالیست که «مدرسه» و «خانواده» بهعنوان مهمترین نهادهای شکلگیری این گفتوگو، کارکرد مناسبی در این زمینه ندارند. وخیم بودن این وضعیت وقتی ملموستر میشود که به این جمله دکتر «سعید پیوندی»، جامعهشناس و استاد دانشگاه لورن توجه کنیم که میگوید: «زمینهساز گفتوگو بیننسلی، دو نهاد خانواده و مدرسه هستند که در ایران آنگونه که شواهد و پژوهشها نشان میدهند، هیچکدام کارکرد مطلوبی ندارند. گرچه خانواده قابل قیاس با مدرسه نیست، اما باید گفت نظام آموزشی در ایران، از این منظر فاجعه است.» شاید زمانی جوانان دهههای گذشته برای ایجاد تغییر در کیفیت زندگی و شکستن الگوهای نابرابر و مردسالار در جامعه، باید ابتدا هنجارهای موجود در هر یک از فضاها را میپذیرفتند، ولی جوانان نسل کنونی هیچ تلاشی برای اثبات خود به خانواده و جامعه نمیکنند و با شهامت، صرفا نظر خود را اعلام میکنند. به عبارت دیگر، آنها بار فهم خود را به دوش خانواده، مدرسه و جامعه میاندازند و سعی میکنند وقت خود را صرف زندگی خود کنند. از سوی دیگر، فقدان گفتوگو بیننسلی که مدتها کارشناسان درباره آن هشدار داده بودند، در اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ روی دیگر خود را به حکومت جمهوری اسلامی نشان داد. این بار جوانان علاوهبر همه آنچه در کف خیابان شهرهای ایران ابراز کردند، شجاعتی متمایز از همه نسلهای دیگر در بیان خود به خرج دادند؛ گرچه حکومت در برابر هر نسل بهجز ابراز خشونت، راه دیگری به کار نبسته بود. شاید چیزی برخلاف آنچه ماموران گشتهای ثارالله و جندالله از جوانان دهه پنجاه و بعدها دهه شصتیها دیده بودند، حتی برخلاف جوانان دهه هفتادی که موسیقی خود را در زیرزمینها و دور از چشم همه رقم زدند، همنسلان «نیکا شاکرمی»، «سارینا اسماعیلزاده» و «حدیث نجفی»، هیچ ابایی از نمایش خودشان و تفکرشان در ملاعام ندارند. در عین حال، همین نسل، کار هنرمندانی را میپسندند که در رفتار و هنرشان جنسیتزدگی بروز و ظهور دارد. شاید لازم است مطابق با توصیه دکتر پیوندی که مدرس دورههای آموزشی ضمیمه بهعنوان نخستین کمپین رفع تبعیض جنسیتی از کتابهای درسی است، عمل کنیم. او تاکید میکند «پیش از هر چیزی، باید بدون هر قضاوتی آنها را بشنویم.» وقتی همه خواب بودیم. نسل زد، یا اصطلاحا دهه هشتادیها، طی سالهای اخیر قدرت و ارادهای برای تغییر نشان دادهاند که میتوان در توصیف آن گفت حماسهها آفریدهاند. بهنظر میآید فاصله نسلیشان با نسل هزاره هم زیادتر شده است، همین موضوع سبب شده تا این پرسش پررنگتر شود که واقعا چه تغییر محسوسی در سبک زندگی و باورهای اصلی آنها نسبت به آزادی، پیشرفت و برابری به وجود آمده است؟ شاید نخستینبار در رسانههای داخلی، تیتر «صدای پای دهه هشتادیها» در روزنامه «اعتماد» بود که بهوضوح این تغییر و قدرت برای تغییر را منعکس کرد. ماجرا مربوط به تجربه حضور غیرمتعارف دهههشتادیها، آن هم در پاسخ به یک فراخوان برای حضور در مجتمع تجاری کوروش تهران بود. ۱۸خرداد۱۳۹۵، دانشآموزان دبیرستانی پس از آنکه قرار گذاشتند به قول خودشان «میتینگ» پایان امتحاناتشان را دور هم جمع شوند، مجتمع تجاری کوروش را به تسخیر خود درآوردند. چیزی که سبب شد پای گشت ارشاد، بسیجیها و لباسشخصیها را هم به آنجا بکشاند و حتی برای متفرق کردنشان، از گاز اشکآور و اسپری فلفل استفاده شد. ورود دهه هشتادیها به جامعه درحالی شکل گرفت که تصمیمگیران کلان کشور بهویژه در مراکزی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی، دهه هفتم زندگیشان را سپری میکنند و تفاوت میان نسلهایی که نوجوانی و جوانی خود را ۶-۵ دهه قبل گذراندهاند، عمیقتر از هر دو نسل دیگری است. علاوهبر این، جامعه ایران به تعبیر دکتر «هادی خانیکی»، جامعهشناس و رییس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، از ناتوانی در «گفتوگو» رنج میبرده است. دکتر خانیکی همچنین با تاکید بر اینکه «مساله امروز جامعه ما ناتوانی در گفتوگو» است، در مقطعی دیگر از دهه ۹۰ گفت: «راهحل این موضوع، بالا بردن توانایی در گفتوگو در سطوح مختلف است.» در چنین شرایطی برای کاهش آسیبهای نهاد خانواده، سرفصل مشابهی توسط جامعهشناسان به معاونت امور زنان و خانواده ریاستجمهوری تحتعنوان «گفتوگوی ملی خانواده» مطرح شد. بااینحال، حتی این طرح هم نتوانست به بیشتر شنیده شدن صدای دهه هشتادیها کمکی کند. دکتر «سیامک زند رضوی»، جامعهشناس، درباره این طرح گفته بود: «در این طرح خانواده، در قدم اول، مسالهیابی مشارکتی را برای شنیدن صدای کارشناسان مرتبط با خانواده انجام میدهیم، چراکه گفتوگو باید حولمحور مشکلات خانوادهها باشد؛ در این فرآیند، از وجود کارشناسان حرفهای در کشور که بیشترین ارتباط و اطلاعات را در حوزه خانواده دارند کمک میگیریم.» در نهایت، شاهد آن بودیم که در سال ۱۴۰۱ مواجهه دهه هشتادیها با حاکمیت سبب شده بود مدیران امنیتی ارشد از خود بپرسند آنها از کجا فرمان میگیرند؟ جالباینجاست که بیش از یک ماه پس از مرگ «مهسا (ژینا) امینی» در بازداشت گشت ارشاد و بروز و ظهور اعتراضات گسترده و آنچه دهه هشتادیها در خیابانها رقم زدند، رسانههای رسمی به مطرح کردن چنین جملاتی پرداختند که «از نسل «زد» چه می دانیم؟» و یا «دهه هشتادیها به چه میاندیشند؟» گویی در همه سالهایی که دهه هشتادیها آرامآرام پا به عرصه اجتماع گذاشته بودند، هیچکس بهویژه سردمداران حاکمیتی، متوجه ورود آنها نشده بود. ایران؛ امپراطوری ممنوعیتها. دهه هشتادیها با بسیاری از چالشهای نسلهای پیش از خود، همچون دادههایی عادی برخورد میکنند. آنها در ابراز عقیده و نظر خود صراحت کلام دارند. اگر جوانان دهه پنجاه روزی عاشق میشدند و در دفترچه خاطرات خود مینوشتند و آن را در هزار پستو پنهان میکردند که کسی از آن باخبر نشود، دهه هشتادیها در ابراز چنین احساسی هیچ رودربایستی ندارند. آنها گرچه شاید متخصص تکنولوژی نبودند، اما بهخوبی با عصر اینترنت و شبکه همراه با تکنولوژی رشد کردهاند. جوانان دهه پنجاه و شصت باید با هزارویک ترفند عشق و عاشقیشان را در قالب کلمات و جملات به نامهای بدل میکردند و برای رساندن آن به معشوق از هفتخان رستم سنت و فرهنگ میگذشتند، اما دهه هشتادیها با توسل به انواع ایموجیها، یخ هر رابطهای را میشکنند و با توسل به شبکهای به گستردگی دنیا، از ورود به هر رابطهای ولو «لانگ دیستنس»، ابا ندارند. ودر بازترین مدل فرهنگی، دهه پنجاهیها ممکن بود بتوانند دفتری درست کنند که در هر صفحه آن عکس از یک موضوع بگذارند و بعد آن را به دوستان خود اعم از پسر و دختر بدهند تا هر یک جلوی اسم خود، نظرش را درباره آن موضوع بدهد. شاید این فضا فرصتی برای شناخت بیشتر همسن وسالانشان میساخت و از دل این، راهی به دل کسی که دوستش میداشتند میگشودند. همه این تلاشها آن هم در فضای بهکلی دگرگون شده پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و سالهای جنگ میان ایران و عراق، با سرکوبهای بسیاری مواجه شد. همین وضع سبب شد تا نسل دهه شصتیها و دهه پنجاهیها در به کار بردن اصطلاح «نسل سوخته»، از یکدیگر گوی سبقت را بربایند. دکتر سعید پیوندی در توصیف این وضعیت در گفتوگو با بخش «کنترل زد» ایرانوایر میگوید: «پس از انقلاب در دوره جنگ، عملا دهه ممنوعیتها را شاهد بودیم. علاوهبر آن، شعارهای انقلابی عرصه همه آزادیهای فردی بسیار تنگ کرده بود و ارزشهایی که پیروزان انقلاب میخواستند را، به گونهای آمرانه به جامعه تحمیل میکردند. در چنین شرایطی، جوانان یک سبک زندگی برای خانه داشتند، یک سبک زندگی برای مدرسه و سبک زندگی دیگری برای حضور در جامعه و مرتب باید نقاب عوض میکردند.» استاد جامعه شناسی دانشگاه لورن فرانسه در مقایسه رفتار دهههشتادی با همنسلان پیش از خود، همچنین توضیح میدهد: «دهههشتادیها یا نسل جدید نمیخواهد چون پیشینیان خود با فضایی که حکومت دینی به جامعه تحمیل میکند، بهگونهای انفعالی سازگار شوند و به نسل سوخته جدیدی تبدیل شود. این نسل میخواهد مانند جوانان بقیه کشورهای دنیا آنطور که میل دارد زندگی کند، این نسل بهگونهای شبکهای با دنیای امروز رابطه دارد و میداند در جاهای دیگر چه میگذرد. در حقیقت، جوانان سبک زندگیای دارند که جهانی شده است و جوانان ایران هم در این دنیا و با این دنیا زندگی میکنند و میخواهند اصالت داشته باشد.» دکتر پیوندی با به کار بردن توصیف «ایران؛ امپراطوری ممنوعیتها»، به توصیف وضعیت نسلهای پیش از دهه هشتادیها میپردازد و میگوید: «علاوهبر همه بکنونکنهای حکومت که در مترو چگونه باشند و یا صدای موسیقی چقدر بلند باشد یا نباشد، حتی گاهی همسایهها هم در اعمال این ممنوعیتها دخالت میکنند. در چنین شرایطی، نسل دهه هشتادیها از درون رابطه جدید با دنیا، ظهور یک فردیت جدید را رقم زده که با فردگرایی متفاوت است. آنها برخلاف نسلهای گذشته که میگفتند من ایرانیام، یا من مسلمانم، یا من برای بهبود جامعهام تلاش میکنم، میخواهند آنطور که دنیا را در تجربههای پرچالش روزمره خود درونی کردهاند، براساس خواستههای خودشان زندگی کنند.» شهامت مانع بازتولید جنسیتزدگی نمیشود. یکی از ملموسترین تفاوتها میان دهه هشتادیها با همنسلان دهههای پیشین، شهامت آنها در ابراز دیدگاههای خود و ابراز آن است. بهنظر میرسد دهه هشتادیها برخلاف همنسلان دهههای قبل، تلاشی برای پیگیری چالشهای ذهنی و اجتماعی آنان ندارند. به عبارت دیگر،اگر جوانان در دهههای قبل مشعل مبارزه و فعالیت مدنی خود را به جوانان نسل بعد میسپردند، دهههشتادیها چندان به مشارکتهای مدنی و فعالیتهای اجتماعی قائل نیستند. دکتر سعیدپیوندی در تحلیل رفتار دههها هشتادیها بهویژه در مواجهه با موضوعاتی نظیر به رسمیت شناختن تنوع جنسیتی میگوید: «نسل جدید نمیخواهد به هیچعنوان تن به عقبنشینی بدهد و در عین حال به خانواده و جامعه نیز میگوید مرا همینطور که هستم به رسمیت بشناس. اگر پدر و مادر یا جامعه آنها را به رسمیت نشناسد، این را مشکل آنها میدانند و ترجیح میدهند زمان جوانی خود را صرف زندگی مطابق میل خود کنند.» این جامعهشناس با آسیبشناسی چنین رفتاری در گفتوگو با بخش «کنترل زد» ایرانوایر توضیح میدهد: «این نسل شهامت فرهنگی مثالزدنیای دارد، اما مساله اینجاست که به رسمیتشناخته شدن یک سبک زندگی تنها به ابراز آن بستگی ندارد و زمانی به آگاهی و فرهنگ تبدیل میشود، که بتواند در قالب فعالیت سازمانهای مدنی و قانونی درآید. تنها در این صورت است که به امری عمومی و پذیرفته شده درمیآید.» براساس تحلیل دکتر پیوندی «صرف اینکه دهههشتادیها بخواهند حکومت سبک زندگی آنها را بپذیرد و به آن تن دهد، نمیتوان جامعه را دگرگون کرد. این شرط اولیه لازم است، ولی برای تبدیل شدن به یک هنجار عادی جامعه، کافی نیست. از طرف حاکمیت نیز نمیتوان با صدور دستور، جلوی تغییر فرهنگی را گرفت و یا تغییر ایجاد کرد.» استاد جامعهشناسی دانشگاه لورن فرانسه با تاکید بر اینکه «شهامت در ابراز عقیده و رفتار بهتنهایی به تغییرات ساختاری منجر نمیشود»، میگوید: «برای تغییرات بهویژه در حوزه فرهنگ، نیازمند گفتوگو و بهطور خاص گفتوگو بیننسلی هستیم که این ممکن نمیشود، مگر در خانه و مدرسه و آنهم با سازوکارهای دموکراتیک.» براساس این تحلیل دکتر پیوندی، «در ایران هیچکدام از نهادهای خانواده و مدرسه خوب کار نمیکنند»، او مهمترین زمینهسازی برای شکلگیری گفتوگو بیننسلی را، شنیده شدن نسل جوان توسط خانواده و مدرسه برمیشمرد. مدرس دوره ضمیمه تاکید میکند: «پیششرط شکلگیری گفتوگو بیننسلی این است که پیش از آنکه به دهههشتادیها انگشت اتهامی نشان داده شود، شنیده و درک شوند. از این منظر، نظام آموزشی ما یک ضدالگوی واقعی است، چراکه رهیافت تربیتی غالب، تحمیل آمرانه یک فرهنگ حکومتی از بالا به نسل جوان است. در نظام آموزشی ایران بهجای دیالوگ بیننسلی، مونولوگ خشن حکومتی حاکم است.» به گفته این جامعهشناس، در تحقیقی که با عنوان «شورشیان مدارس ایران»، به بررسی چگونگی تفکر دختران دانشآموز پرداخته، «دیالوگ» مهمترین عنصری است که در آن میتوان شرایط تاثیرگذار در رویدادهای اجتماعی را باز کرد و پیش از آنکه واقعیتهای اجتماعی سادهسازی شوند، به نقش عوامل موثر در تغییرات اجتماعی پرداخت. بار سنگینی روی دوش خانواده و معلمان . در عین حال که شهامت نسل جدید بهتنهایی به تغییر نمیانجامد، باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که ما نیز باید شهامت وارد گفتوگو شدن با دهه هشتادیها را به کار بگیریم، چون به توصیف دکتر سعیدی پیوندی، این تنها راه چاره است که معلمها و پدر و مادرها، حتی کارکرد نامناسب مدرسه در زمینه راهانداختن یک گفتوگو بیننسلی را جبران کنند. دکتر پیوندی در پاسخ به این موضوع با برشمردن کارشنکنیهایی که نظام آموزشی جمهوری اسلامی میکند، توضیح میدهد: «تنها راه باقیمانده چه برای معلمها و چه برای پدر و مادرها، دیالوگ است و اگر این دو گروه باب گفتوگو در این زمینه را باز نکنند، اتفاقات دیگری رخ میدهد.» براساس تحلیل دکتر پیوندی، «گوش دادن»، «دیالوگ» و «به رسمیتشناختن بدون هر پیشداوری ارزشی»، سه مرحلهای است که معلمان و پدران و مادران برای ایجاد گفتوگو بیننسلی ناگزیر به انجام آن هستند. بهویژه آنکه باید توجه داشته باشیم که معلمان، دههها در موضع اقتدار کامل در متن جامعه غیردموکراتیک بودهاند، ولی در عصر کنونی، رابطه آنها با دانشآموزان دستخوش تغییرات شگرفی شده است که دیگر نه در دانش دست بالا را دارند و نه در ابراز قدرت همچون گذشته، امکان استفاده از روشهای زورگویانه و آمرانه قهریه را دارند.
آخرین دیدگاهها