ماجرای دختری که در آلونکی زندانی است

دریافت از: محمد رضا برزگر Mohammadreza Barzegar 

چرا پدر نمی گذارد ا به کلاس های انجمن بروی؟

«من دختر هستم و نیازی ندارم.»  بابا می گوید:

همین که در خانه هستم و نباید کار کنم جزو شانس های من است و باید خوشحال باشم.

دخترکی که در روستای «محمود آباد» در خاور شهر، منطقه‌ای در جنوب شرقی تهران، حق خروج از اتاق را ندارد و پدر او هرروز بعد از بیرون رفتن، در را  قفل می کند تا به او اجازه معاشرات با دیگران را نداده باشد، می گوید:« بابا می گوید  همین که در خانه هستم و نباید کار کنم جزو شانس های من است و باید بابت آن خوشحال باشم.»

ایسکانیوز در گزارشی نوشته است که روستای محمود آباد در خاور شهر به دلیل وجود کوره های آجر پزی، تعداد زیادی از ایرانیان و مهاجران افغان را به سمت خود کشیده است که در کوره ها مشغول به کار هستند.

بنا براین گزارش، در این منطقه خانواده ای افغانی زندگی می کنند که متشکل از یک پدر، دو پسر و یک دختر بچه است . کل این خانواده در یک کومه 6 متری زندگی می کنند که از کاه گل ساخته شده و تنها یک پنجره، روشنایی را برای آن ها ایجاد می کند:«کف اتاق با تکه هایی کوچک از موکت و گلیم های مندرس پوشیده شده و یک در آهنی که تنها در این اتاق به چشم می خورد.»

پدر هر روز صبح به سر کار می رود؛ پسرها هم هم‌پای اوکار می کنند و گاهی نیز در کلاس های آموزشی که «انجمن یاریگران خورشید» در این حوالی  برای آن ها برگزار می کند، شرکت می کنند .اما دخترک حق خروج از اتاق را ندارد پدر او هرروز بعد از بیرون رفتن در اتاق راقفل می کند و به او اجازه معاشرات با دیگران و شرکت در دوره های آموزشی را نمی دهد .

انجمن یاریگران خورشید سال گذشته در جریان بازدید یکی از اعضای شورای شهر تهران از منطقه محروم روستای محمودآباد شکل گرفت. این روستا در امتداد کوره‌های آجرپزی که از قدمتی صدساله برخوردارند، ایجاد شده و با توجه به این که بیش‌ترساکنان این منطقه پای کوره‌ها کار می‌کنند، تعداد زیادی خانه گلی در اطراف آن ها برای کارکنان کوره ها ساخته شده است. این انجمن به یاری چندین مددکار، پزشک و معلم با هدف ارایه خدمات به کودکان محرومی که در این نقطه از پایتخت زندگی می‌کنند و در کوره‌ها به کار گرفته می‌شوند، تاسیس شد.

دخترک در مصاحبه‌ای که پنهانی و دور از چشم پدر با او شده، گفته  است:«همه چیز خوب است و ما هیچ چیزی نیاز نداریم. من هیچ آرزویی ندارم و پدرم برای من همه چیز را تهیه می کند. این جا یک گربه دارم که با ما غذا می خورد . من لباس های برادران و پدرم را می شورم و روی آتش برایشان غذا درست می کنم.»

او در پاسخ به این که چرا پدرش نمی گذارد او نیز به کلاس های انجمن برود، گفته است: «من دختر هستم و نیازی ندارم. بابا می گوید همین که در خانه هستم و نباید کار کنم، جزو شانس های من است و باید بابت آن خوشحال باشم.»

در گزارش ایسکانیوز آمده  است:«پدرکه رسید، ما را از خانه بیرون و شروع به دعوا و فحاشی کرد. محلی ها و دیگر ساکنان منطقه سعی کردند او را آرام کنند ولی او آرام نمی شد. یکی از مددکاران  انجمن های خیریه در این منطقه می گوید با او صحبت نکنید حالا که با شما صحبت کرده، حتما از پدرش کتک می خورد. پدرش پیش از این هم به دلایل مختلف او را کتک زده  است. دخترک چند سال است که در این خانه محبوس است .» ایران وایر22 دی ماه