زبان مادری، دغدغهای برای ۴۰ درصد مردم ایران
…بسیاری از کودکان ترک، کرد، عرب، بلوچ و …، تجربه تلخی از سالهای اول مدرسه دارند چون برخلاف کودکانی که زبان مادریشان فارسی است، آنها فقط قرار نیست خواندن و نوشتن بیاموزند؛ برای بسیاری از آنها، آغاز مدرسه آغاز یادگیری یک زبان جدید است، زبانی که بخشی از آنها هرگز آن را چون زبان مادری نمیآموزند……
امید رضایی فرستنده خبر: بهروزخسروی Behrooz Khosravi
۲۱ فوریه روز جهانی زبان مادری است و ایرینا بوکووا، مدیر کل یونسکو، در پیامی برای بزرگداشت این روز در سال ۲۰۱۶، “آموزش با کیفیت، زبانهای نظام آموزشی و نتایج یادگیری” را تم این روز در سال ۲۰۱۶ اعلام کرده است.
در پیام مدیر کل یونسکو آمده است: «هدف از تاکید بر اهمیت زبانهای مادری در نیل به آموزش با کیفیت و حفظ تنوع زبانی، پیش بردن دستور کار جدید سال ۲۰۳۰ برای توسعه پایدار است. برابر با هدف چهارم برنامه توسعه پایدار سازمان ملل، دستور کار سال ۲۰۳۰ بر روی آموزش با کیفیت و یادگیری مادمالعمر برای همگان متمرکز است تا همه مردان و زنان را قادر سازد مهارتها، دانش و ارزشهایی را به دست بیاورند که رسیدن آنها را به هر چه که آرزو میکنند، ممکن سازد تا بتوانند در جامعه خود مشارکت کامل داشته باشند.»
به گفته ایرینا بوکووا، این امر به ویژه برای دختران، زنان و البته اقلیتها، بومیان و مردمان روستایی بسیار مهم است: «این موضوع در چارچوب برنامه جامع عملیاتی ۲۰۳۰ آموزش و پرورش یونسکو که نقشه راهی برای پیاده کردن دستور کار سال ۲۰۳۰ است بازتاب یافته و شامل تشویق احترام و مسئولیتپذیری کامل برای استفاده از زبان مادری در فرآیند آموزش و یادگیری و حفظ و ترویج تنوع زبانی است.»
در این پیام آمده است که زبانهای مادری در یک رویکرد چند زبانه از مولفههای بنیادی آموزش باکیفیت هستند که خود پایه و اساس توانمندسازی زنان و مردان و جوامع آنهاست: «ما باید قدرت زبانهای مادری را در این پیوند درک کرده و آن را بپرورانیم تا اطمینان یابیم هیچ کسی از حق برخورداری از آیندهای عادلانهتر و پایدار، محروم نشود.
با وجود این پیام و رویکرد مورد نظر یونسکو، آموزش زبان مادری از حقوقی است که در تمام ۱۷۷ سال آموزش مدرن در ایران، نادیده انگاشته شده است. این در حالی است که دستکم در چهار دهه گذشته، بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی و طبق میثاقهای بینالمللی، ایران متعهد به اجرای برنامههای آموزش ربان مادری بوده، اما عملا از اجرای آن سر باز زده است.
فارسی، تنها زبان مردم ایران؟
پاسخ به این سوال که مردم در ایران به چه زبانی حرف میزنند (که گاه مردمان کشورهای میزبان از ایرانیان مهاجر میپرسند)، کار سختی است، بهخصوص اگر قرار باشد به واقعیت، چنان که واقعا هست، وفادار ماند.
گزینه دمدستی و سرراست البته «فارسی» است، اما واقعیت این است که فارسی زبان مادری بخش زیادی از مردم ساکن در جغرافیای سیاسی ایران نیست.
در این مورد البته آمار دقیقی در دست نیست. به گزارش درگاه ملی خدمات الکترونیک ایران، که گیلکی و مازنی را هم فارسی به حساب آورده، ۲۵ درصد ایرانیها ترکی، هفت درصد کردی، دو درصد لری و شش درصد عربی، بلوچی، ارمنی، آشوری یا به زبانهای دیگر حرف میزنند.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، تفکیک دقیقتر، ولی متفاوتی دارد: فارسی ۶۱ درصد، ترکی ۱۶ درصد، کردی ۱۰ درصد، لری شش درصد، عربی دو درصد، بلوچی دو درصد، ترکمنی یک درصد و سایرین یک درصد. در اینجا خبری از گیلکی و مازنی نیست، در حالیکه در تخمین کتابخانه کنگره آمریکا در سال ۱۹۸۶ آمده است که هفت درصد مردم ایران به زبانهای گیلکی و مازندرانی حرف میزنند.
آموزش مطلقا فارسی
وجه مشترک تمام آمارها درباره گروههای زبانی در ایران، این است که حدود ۴۰ درصد مردم ایران به زبانی جز فارسی حرف میزنند، یعنی اقلیتی نه چندان کوچک.
اما تحصیل در ایران، به هیچ زبانی جز فارسی امکانپذیر نیست. تمامی مدارس در ایران، از مقطع اول دبستان (و پیشدبستانی) تا پایان متوسطه فارسی هستند و آموزش انگلیسی و عربی به عنوان زبان خارجی و زبان مذهب اکثریت، اجباری است.
این به آن معناست که ۴۰ درصد کودکان ایران، تا هفت سالگی در خانه و جامعه به یک زبان حرف میزنند و از اولین مهر ماه بعد از هفتسالگی، باید خواندن و نوشتن را به زبان دیگری بیاموزند.
بسیاری از کودکان ترک، کرد، عرب، بلوچ و …، تجربه تلخی از سالهای اول مدرسه دارند چون برخلاف کودکانی که زبان مادریشان فارسی است، آنها فقط قرار نیست خواندن و نوشتن بیاموزند؛ برای بسیاری از آنها، آغاز مدرسه آغاز یادگیری یک زبان جدید است، زبانی که بخشی از آنها هرگز آن را چون زبان مادری نمیآموزند.
مشکلی به قدمت آموزش مدرن
مشکل آموزش زبان مادری در ایران، مساله جدیدی نیست. اولین مدرسه مدرن ایران در سال ۱۲۱۷، هر چند در ارومیه که شهری است با ساکنان ترک و کرد تاسیس شد، اما زبان آن فارسی بود. یک سال بعد هم مدرسهای در تبریز، باز هم به زبان فارسی به راه افتاد.
ساختار کنونی مدارس در ایران، یعنی از هفت تا ۱۸ سالگی، در اوایل دوران پهلوی شکل گرفت و در سال ۱۳۰۰، قانونمند و نظاممند کردن سیستم آموزشی شروع شد، از جمله در ۱۳۱۲ اولین قانون تربیت معلم تصویب شد و در همه آنها، همهچیز به زبان فارسی بود.
صمد بهرنگی، معلم و نویسندهای که سالهای کوتاه عمر خود را به تدریس در مدارس روستاهای دورافتاده آذربایجان (زادگاه خود) پرداخت، در جزوهای به نام «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» مینویسد: «در کتاب (سال اول دبستان) مثلا کشیده شده است از جایی آب میریزد و زیرش نوشته است: “آب”. بچه فارسیزبان این را که ببینید خواهد گفت “آب”. و معلم هم که هدایتش کند، میفهمد که نوشته زیر شکل هم “آب” است. اما اگر بچه تُرک همین تصویر را ببیند خواهد گفت “سو”. بعد معلم خواهد گفت که “سو” نباید گفت و باید گفت “آب”. بچه هم که همهاش “سو” گفته و شنیده، تا یاد بگیرد که “سو” همان آب است، یک ساعت گذشته …. حالا فرض کنیم که همان ساعت یاد گرفت که “سو” همان آب است. به خانه که میرود باز “سو” خواهد گفت و شنید و تا فردا کلمه آب را فراموش خواهد کرد ….»
اوضاع البته حالا نسبت به سال ۱۳۴۴ –زمانی که بهرنگی این مقاله را نوشته- تغییراتی کرده است و دیگر کمتر کودکی است که تا هفت سالگی، به واسطه رسانه، آشنایی حداقلی با زبان فارسی نداشته باشد. اصل مشکل اما همچنان به قوت خود باقی است. هر کودکی به زبان مادری خود فکر میکند. یاد دادن الفبا و سواد خواندن و نوشتن به کودکی که زبان مادریاش فارسی نیست، درست مثل آموزش یک زبان خارجی است. یادگیری یک زبان خارجی در هفت سالگی، آن هم با متد و کتابهایی که برای فارسیزبانان تالیف و تدوین شدهاند، کار سادهای نیست؛ حتی اگر کودک سابقا با آن زبان آشنایی داشته باشد.
حتی اگر فرآیند آموزش را تنها به زمینهای برای ورود به بازار کار تقلیل دهیم، کودک غیرفارسیزبان، باید شانس برابر با هموطن فارسزبان خود داشته باشد. از این منظر، آموزش زبان مادری دستکم در سالهای اول تحصیل، حق کودک است.
زبان، میانجی محتوای آموزش و دانشآموز
آموزش، پدیدهای صرفا منطقی و عقلانی نیست و جنبههای عاطفی و هیجانی هم دارد. دانشآموز اگر با موضوع یادگیری و همینطور مدیوم میانجی آموزش (در اینجا زبان) ارتباط برقرار نکند، روند آموزش به درستی طی نخواهد شد.
صمد بهرنگی، در همان کتاب، تصاویر و متنهای موجود در کتابهای درسی را با وضعیت زندگی روستاییان آذربایجان (جایی که خود مشغول تدریس است) مقایسه میکند: «در کتاب [اول دبستان] تصویری بود که آذر، دارا و پاپا و ماما جانشان را در حال شام خوردن نشان میداد: میزی در وسط با رومیزیاش، صندلیها دور و بر آن، اتاق بزرگ و دوزکدار، مثل جمال عروس. کارد و چنگال، بشقابهای چینی، تُنگها و لیوانهای بلور و چه و چه. آنوقت من که از شاگردانم میپرسیدم: “اینها چهکار میکنند؟”، همه ماتشان میبرد. اگر هم بیمقدمه میگفتم دارند شام میخورند، صد درصد دروغگویم میپنداشتند. آخر مگر نه این است که وقت شام خوردن سفره میگسترند و دده بالاش مینشیند و ننه پایینش و بچهها اینور و آنور و کاسه سفالی را وسط میگذارند و ننه آبگوشت یا شوربا را توش میریزد و تیلیت میکند و اول پدر و بعد دیگران دستهاشان را میکنند توی کاسه و میخورند؟ خب پس این چهجور شام خوردنی است که معلم میخواهد به آنها بقبولاند؟ چهار جمله زیر این تصویر بود: بابا شام میخورد. مادر شام میخورد. دارا شام میخورد. آذر شام میخورد. برای تدریس این چهار سطر ساده من بیشتر از یک ساعت وقت صرف کردهام. مجبور بودم برای قبولاندن این که در این شکل شام میخورند، مقدمهچینی کنم و شاگردانم را آماده کنم …. »
او چندین مثل دیگر هم میزند: «نوشته بود “دارا سر شانه میکند”. شاگرد دِهی مثل او که غرض ماست، هرگز جسارت این را ندارد که سر شانه کند. اصلا این کار پیش او بد است. حتی بارها از آخوند شنیده است که سر شانه کردن مردان حرام است. اصلا در خیلی مدرسههای شهر نیز زلف گذاشتن قدغن است و نتیجه چنین جسارتی چوب تر مدیر محترم است …. شاگرد روستایی فقط گاهگاهی ننهاش را دیده است که از حمام درآمده و سر شانه میکند …. عکسی هم که از دارا چاپ کردهاند که سر شانه میکند به زعم بچه روستایی دروغ است …. این که شلوارش تا بالای زانو میآید هم دروغ است. مگر با این وضع میشود به مدرسه رفت؟ آموزگار پدر آدم را درمیآورد. اصلا آدم از زور خجالت و شرم نمیتواند چنین لخت و پتی به کوچه و بازار بیاید. بچهها چه میگویند؟»
البته مثالهایی که بهرنگی میزند، اگر بلاموضوع نشده باشند، تا حدود زیادی کمرنگ شدهاند، اما اصل همچنان باقی است: تا زمانی که دانشآموز فرم و محتوای آنچه قرار است فرا بگیرد را از خودش نداند، فرآیند یادگیری مختل خواهد بود.
سعید پیوندی، جامعهشناس آموزش و استاد دانشگاه که مقیم فرانسه است، ادعاهای تجربی صمد بهرنگی را در قالبی جامعهشناختی بیان میکند: «زمانی که نوآموز میتواند کلماتی را که میشنیده یا میگفته بخواند و بنویسد، رابطه حسی خاصی میان تجربه و آموزش شکل میگیرد. وقتی دانشآموز به زبانی غیر از زبان مادری خودش یاد میگیرد، نوع رابطه او با موضوع یادگیری و نیز فضای اجتماعی یادگیری و کنشهای متقابل اجتماعی و فعالیتهای آموزشی، میتواند دچار نوعی آسیب شود. یعنی هم در بعد رابطهاش با دنیا چرا که این یک دنیایی است که با دنیای طبیعی او فاصله دارد؛ بهخصوص از نظر زبانی، هم در رابطهاش با دیگری برای اینکه این دیگری میتواند دیگریای باشد که با او متفاوت است. همزمان از بعد فردی هم نوعی تنش به وجود میآید میان هویت به ارث برده (هویت خانوادگی، هویت فرهنگی و هویت اجتماع محلی) و هویت جدیدی که در مدرسه باید شکل بگیرد.»
به این ترتیب دانشآموزانی که زبان مادریشان فارسی نیست، دنیای آموزش و مدرسه را از خود نمیدانند و این یکی از دلایل سرخوردگی کودکان از تحصیل و آمار بهمراتب بالاتر ترک تحصیل در استانهای غیرفارسیزبان ایران است.
رابطه عاطفیای که فرد با زبان مادری دارد، هرگز با هیچ زبان دیگری شکل نمیگیرد. توان یادگیری، حافظه و قدرت حفظ دادهها با این بُعد عاطفی، ارتباط مستقیم دارد. به این ترتیب آموزش به زبان مادری توان یادگیری کودک را افزایش میدهد.
از نظر آماری هم، از جمله در ایران، رابطه مستقیمی وجود دارد بین زبان مادری از یک سو و میزان سواد، راهیابی به مدرسه وادامه تحصیل، امید تحصیلی و سایر شاخصهای آموزشی از سوی دیگر.
زبان مادری از منظر حقوقی
«میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی» عهدنامهای است از سازمان ملل متحد که بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر تنظیم شده است.
بنا بر ماده ۲۷ این میثاق، در کشورهایی که اقلیتهای نژادی، مذهبی یا زبانی وجود دارند، اشخاص متعلق به اقلیتهای مزبور را نمیتوان از این حق محروم کرد که از فرهنگ خاص خود برخوردار شوند و به دین خود متدین بوده و بر طبق آن عمل کنند و زبان خود را به کار برند.
این میثاق از سال ۱۹۷۶ لازمالاجراست. حکومت سابق ایران آن را در ۱۳۵۴ تصویب کرده و بنا به قوانین بینالمللی، جمهوری اسلامی هم به آن متعهد است.
اما در کشوری چون ایران با تنوع قومی و زبانی بالا، عملی کردن آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری، بسیار سختتر از نوشتن هزاران مقاله در ستایش آن است.
اساسیترین مشکل هم این است که فقهای حاکم در ایران، اعتقاد و التزامی به آموزش زبان مادری ندارند و حتی در حد تاکید اصل ۱۵ قانون اساسی نظام مستقر. در روز جهانی زبان مادری، میگیرند و میبندند، آن را تهدیدی امنیتی میپندارند و حتی اجازه تاسیس فرهنگستان زبانهای غیرفارسی را نمیدهند و در جواب خواسته مشروع ۴۰ درصد از مردم ایران، میگویند “کار کار اینگیلیز است“.
دولت حسن روحانی البته گامهایی در این جهت برداشته، از جمله تدریس یک کتاب ادبیات کردی در دبیرستانهای برخی شهرهای کردستان، اما در مجموع در همچنان بر همان پاشنه میگردد. رادو زمانه 01 اسفند
آخرین دیدگاهها