سلامت نیوز:تا کمر در سطل زباله خم شده و حضور ما را در کنارش احساس نمیکند، یا شاید برایش مهم نیست که کسی او را تماشا میکند. آنقدر قدش کوتاهست که پاهایش حدود نیم متر از زمین فاصله دارد و یک جعبه پیتزا را بیرون میآورد و درون گونی بزرگ و سیاهی که در کنارش هست، میاندازد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه آرمان ملی ،از دستکش هم خبری نیست و چند زخم نسبتا عمیق روی دستش افتاده. ارتباط گرفتن با او چند دقیقه زمان نیاز دارد تا به ما اطمینان کند و حدود نیم ساعت وقت میبرد و بعد میگوید اگر برایم غذا بخری باهات حرف میزنم. او میگوید: از خراسان آمدهایم، چهار برادر و یک خواهر دارم. من و چند نفر دیگر از بچهها ساعت ۸ صبح در خیابان مطهری پیاده میشویم و شروع به گشتن تمام سطلهای زباله اطراف میكنیم تا هرچه مقوا، بطری پلاستیكی و قوطی فلزی هست، در گونیهایمان جمع كنیم.
گاهی ناهارمان را از داخل سطلهای زباله پیدا میكنیم. با تكههای نان و هر چیزی كه قابل خوردن باشد، شكممان را سیر میكنیم. تا قبل از تاریك شدن هوا سعی میكنیم همه سطلهای زباله را بگردیم تا پول بیشتری در بیاوریم. همچنان که نشسته سرش را تکان میدهد و میگوید: برای جمعآوری زباله در خیابانهای شهر باید كارتهای فصلی ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزارتومانی داشته باشیم كه از كارفرماها میخریم، اگر این كارتها را نداشته باشیم عموهایی كه میگویند كارمند شهرداری هستند، ما را میگیرند.
ازش میپرسم این گونی برای تو سنگین نیست! او میگوید: وقتی عموها ببینند آشغالها را با گاری جابه جا میكنیم بازهم مانع میشوند و اذیت میشویم برای همین بهتر است آشغالها را به كول بگیریم تا ضرر نكنیم اما حاضریم پول بیشتری بدهیم تا در گاراژ غذا و جای خواب داشته باشیم، كمتر كتك بخوریم و از كار هم بیكار نشویم. از لحن صدایش متوجه میشوم که دختر است و همین که ازش میپرسم چرا لباس پسرانه پوشیدی گونی بزرگ که بیشتر از قدش ارتفاع دارد را روی دوشش میاندازد و میرود.
کودکانزبالهگرد، تصوير سياه جامعه از انتشار فقر است.
تصاويري که آتشسوزي سال 95 را در يکي از پارکينگهاي تفکيک زباله اطراف تهران و سرنوشت شوم «احد» و «صمد» (دو پسربچه زبالهگرد هفت و هشتساله افغاني) را به يادمان ميآورد که در اتاقکشان سوختند و فقط پدرشان توانست از آن اتاقک که از داخل قفل شده بود، با 50درصد سوختگي نجات پيدا کند. تصويري که از دفن کودکان زبالهگرد در محلهاي تفکيک زباله خبر ميدهد و اين داستان هر روز در کوچه و پسکوچههاي شهر و در گودهاي تفکيک زباله در سکوت ادامه دارد.
کودکان محروم و معصومي که صدايشان به هيچجا نميرسد و شبها در اتاقکهاي پارکينگهاي تفکيک زباله مورد سوءاستفاده جنسي نيز قرار ميگيرند. به گفته سوسن مازيارفر، مسئول شناسايي و کمک به اين کودکان در جمعيت امام علي(ع)، خانواده اين بچهها چون بعضا تبعه افغانستان هستند و بهطور غيرقانوني در ايران زندگي ميکنند، حتي حاضر نيستند اگر بچههايشان کشته شدند، از آنها خبر بگيرند و وضعيتشان را پيگيري کنند؛ چون خيلي زود همه آنها را رد مرز ميکنند و اين برايشان ترسناکترين وضعيت ممکن است. به گفته سوسن مازيارفر، در برخي استانها ميانگين سني کودکان زبالهگرد تنها 12 سال است.
فقر، متهم رديف اول
براي بررسي مشکلات آنها ابتدا به سراغ يک جامعه شناس رفتيم، محمدرضا محبوبفر در گفتوگو با «آرمان ملي» معتقد است که رشد فقر در جامعه خانوادهها را که عمدتا از اقشار مهاجران داخلي يا اتباع هستند ناگزير ميکند که فرزندانشان را در خيابانها رها کنند و از اين طريق کسب درآمد يا حداقل شکم خودشان را سير کنند.
زبالهگردي کودکان مولد فقر است زمانيکه جامعه به سمت کاهش درآمد و افزايش بيکاري گرايش پيدا ميکند، پديدههاي اجتماعي در جامعه متنوعتر خواهد شد تا جايي که امروزه شاهد فحشا در گورستان بهشت زهرا تهران هستيم. وقتي پدر و مادر نميتوانند شکم فرزندانشان سير کنند و گرسنگي امان آنها را ميبرد، آنها چارهاي به جز فرستادن فرزندانشان و جستوجو در زبالهها براي پيدا کردن غذا ندارند.
اين جامعه شناس با اشاره به اينکه دولت در توزيع منابع ميان افراد جامعه ناکارآمد نشان داده و همين امر باعث شده امروز کودکان مظلوم قربانيان فقر و بيعدالتي شوند، ميافزايد: متاسفانه امروزه پديده کودکان کار و زبالهگرد از سن 4 سالگي آغاز ميشود و در سن 13 تا 15 اوج ميگيرد و بهطور متوسط سن کودکان کار در کشور ما به 12 سال رسيده است.
آقاي بختياري رئيس کميته امداد چند روز پيش اعلام کردند که در 32 شهرستان به آمار تکاندهندهاي از فقر رسيدهاند، ولي ايشان در رابطه با اين آمار سکوت کردند، اما رئيس جمهور وقتي اعلام ميکند که 60ميليون نفر از جمعيت کشور بايد کمک معيشتي دريافت کنند شما بدانيد تعداد افرادي که در خط فقر و زير خط فقر قرار دارند نزديک به 70ميليون است.
در چنين شرايطي که کشور در فقر و بيکاري فزاينده به سر ميبرد پديده کودکان زبالهگرد نيز فزاينده خواهد بود و حالا اين کودکان مظلوم 4 تا 5 ساله، به نمادي از شرايط سياسي و اقتصادي در داخل و خارج کشور شده است. وي با اشاره به اينکه بسياري از دختر بچهها مجبورند که با لباس پسرانه در سطلهاي زباله بهدنبال غذا و روزيشان بگردند و اين امر ميتواند تبعات وحشتناکي را در آينده براي جامعه داشته باشد، ميافزايد: اين دخترها ديگر حس دختران و زنانه نخواهند داشت و اين ميتواند بسيار خطرناک باشد.
جست و جوي کودک در سطلهاي زباله براي سير کردن شکم باعث به وجود آمدن يک عقده و يک خلأ عميق روحي در آن فرد ميشود که از همسن و سالانش پايينتر ميبيند و همين امر باعث عقدههاي عاطفي و رواني در آن کودک ميشود. اين عقده در آينده بهصورت پرخاشگري و خشونت عريان خود را در جامعه نشان خواهد داد و من اين هشدار را ميدهد که همين کودکان کار و زبالهگرد ميتواند براي کشور بسيار خطرناک باشند و معضلي براي کشور خواهند شد.
همين کودکان در کنار فقرا و پابرهنهگان يک موج عظيمي براي کشور و مسئولان ايجاد خواهند کرد که بسيار ويرانگر خواهد بود و شرايط خطرناکي را پيش روي کشور قرار خواهد داد.
قوانين زياد، اما بدون ضمانت اجرائي
در يک دهه گذشته قوانين و آيين نامههاي بسياري براي ساماندهي کودکان زبالهگرد به اجرا درآمده ولي بسياري از آنها ناکارآمد بوده است. مونيکانادي، فعال حقوق کودک به «آرمان ملي» ميگويد: زباله گردي کودکان يکي از آسيب اجتماعي جدي در جامعه ماست در حالي که قانون اساسي کشور ما دولتها را به ايجاد امکانات عادلانه براي رفع فقر در ميان مردم ملزم کرده است.
پيماننامه جهاني حقوق کودک نيز که سند بينالمللي مادر است و از سوي جمهوري اسلامي ايران پذيرفته شده، در ماده 32 به تکليف دولتها براي حمايت از کودکان براي کار زيانبار و مخل وضعيت تحصيلي و بهداشتيشان تاکيد ميکند. در قانون کار نيز تاکيد شده که کار براي کودک زير 15 سال ممنوع است. از سوي ديگر ما مقابلهنامه بينالمللي «مبارزه با بدترين اشکال کار کودکان» نيز داريم و دراين قانون کارهايي که بهدليل ماهيت آن ممکن است به کودک ضرر و آسيب به اخلاقيات، جسمي، روحي و… وارد کند براي کودکان مطلقا ممنوع ميشود.
يعني قوانين ما کار کودکان را ممنوع کرده، چه برسد به زبالهگردي که آسيبپذيرترين کودکان کار است. بر خلاف قوانين و وظايف ذاتي دولتها در کشور ما بچهها مجبور به کار و زبالهگردي هستند و طرحهاي ساماندهي آنها با وجود بودجههاي عجيب و غريب همچنان ناکارآمد مانده است. وي همچنين خاطرنشان ميکند: يک گروه کثيري از زبالهگردها مهاجران کشورهاي همسايه هستند و وقتي اين کودکان به کشور ما پناه ميآورند بايد حمايت لازم از آنها صورت بگيرد.
مثلا وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعي مسئول اجراي کنوانسيون ممنوعيت و اقدام فوري براي مقابله با بدترين اشکال کار کودک است، ولي در عمل کار خاصي انجام نميدهد. شوراي شهر نيز طبق قانون اساسي و قانون شوراها بايد نقش نظارتي بر شهرداري و سازمانهاي تابعه داشته باشد، ولي با وجود اينکه متولي بحث پسماند در شهرها، شهرداري است، واگذاري به بخش خصوصي و کمبود نظارت در اين سيستم معيوب بهنظر ميرسد.
بچههايي که اجاره داده ميشوند
سال 96 بود که فاطمه دانشور، عضو اسبق شوراي شهر تهران در گفتو گويي با فارس گفت: در محلات پرخطر مانند هرندي کودکاني گم ميشوند که والدين آنها حتي شکايت هم نميکنند. او گفت: البته اين روزها اين امر يا کمتر شده يا من از آن بياطلاع هستم، اما در آن زمان والدين اين کودکان نسبت به نبود بچهها بيتفاوت بودند.
خانوادهها کودکان خود را براي کار اجاره ميدهند و شايد هفتهها بچههايشان را نبينند آنها نگران هم نميشوند و معتقدند که بالاخره باز ميگردند. نهادهاي نظارتي بايد سلامت کودکاني که والدين آنها در محيطهاي پرخطر زندگي ميکنند را برعهده بگيرند و بسيار مشاهده شده که اين والدين گاها کوچکترين حس مسئوليتي نسبت به فردندانشان ندارند.
آينده تاريک کودکان زبالهگرد
با اين حال رضا جعفري، مدير کل اسبق دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي کشور نيز در اين رابطه به «آرمان ملي» ميگويد: آمار و ارقامي که از سوي دستگاه و متوليان در رابطه با کودکان زبالهگرد مطرح ميشود صحيح نيست، چون خيلي از خانوادهها که از مهاجرين داخلي و خارجي هستند، وجود بچههايشان را کتمان ميکنند.
با اين حال بهزيستي اعلام کرده پنجدرصد از کودکان خياباني و کار، زبالهگرد هستند. جعفري در ادامه به مشکلات بهداشت رواني و جسمي آنها اشاره ميکند و ميافزايد: آنها همواره از بيماريهاي عفوني همچون ايدز و هپاتيت و بيماريهاي روحي همچون سوء استفاده جسمي و برخورد نامناسب اربابها (واژهاي که کودکان به پيمانکاران درجه چند شهرداري ميگويند) که در گودهاي زباله با آنها ميشود، در خطر هستند و شرايط برخي ازآنها حاد است.
وي همچنين خاطرنشان ميکند: اين کودکان چون از طبقه پايين و فرودست جامعه هستند اکثر آنها سوء تغذيه دارند و حمل بار سنگين که بر دوش ميکشند باعث دفورمه شدن ستون فقرات و استخواني آنها ميشود. نبود دستکش هم دستهاي آنها را با زخمهاي عميق روبهرو ميکند و در اين حالت انتقال بيماريهاي عفوني دور از ذهن نيست.
آنها حتي در بحث ارتباط چشمي هم مشکل دارند و اين نشان ميدهد که اعتماد بهنفس و عذت نفسشان هم مورد خدشه قرار گرفته است. بيترديد آنها با ميل و رغبت اين کار را انجام نميدهند و با برخوردهايي که از اطرافيان و اربابهايشان ميبينند عزت نفسشان پايمال ميشود و اين بسيار خطرناکتر از بهداشت جسم است.
جعفري همچنين با اشاره به اينکه فقر درون خانواده زمينه ساز فقر بين نسلي است ميافزايد: کودکي که مدرسه نميرود و غذا نميخورد و از امکانات هم سن و سالان خود در جهت توانمندسازي محروم است، فرصت زندگي بعدي را از دست ميدهد چون مجبورند براي کسب درآمد و سير کردن شکمشان که بزرگترين دغدغهشان است، هر روز به سطلهاي زباله مراجعه نمايند.
کودکاني که غذاي خود را در سطلهاي زباله از کودکان طبقه متوسط و بالاتر ميگيرند و همواره در معرض خشونت و سوءاستفادههاي جسمي و روحي قرار دارند، عزت نفس ندارند و ميتوانند بعد از 18 سالگي گرايش بالايي به ناهنجاريهاي اجتماعي و آسيبها داشته باشند.
آخرین دیدگاهها